دانلود و خرید کتاب خانه ای از آن دیگری محبوبه موسوی
تصویر جلد کتاب خانه ای از آن دیگری

کتاب خانه ای از آن دیگری

انتشارات:نشر مرکز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خانه ای از آن دیگری

کتاب خانه ای از آن دیگری نوشتهٔ محبوبه موسوی است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است. این کتاب حاوی دو داستان است.

درباره کتاب خانه ای از آن دیگری

کتاب خانه ای از آن دیگری نوشتهٔ محبوبه موسوی حاوی دو داستان کوتاه با حال و هوای زنانه است. موسوی سعی کرده است در این دو داستان از دغدغه‌های اجتماعی و مشکلات زنان بگوید و به توصیف احساسات و عواطف خودش بپردازد.

خواندن کتاب خانه ای از آن دیگری را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره محبوبه موسوی

محبوبه موسوی متولد ۱۳۵۳، داستان‌نویس، مترجم، معلم و ویراستار. اولین رمان را در ۱۳سالگی نوشت و اولین داستان او که اقتباسی از داستان زال و سیمرغ شاهنامه بود در سال ۱۳۸۱ منتشر شد. محبوبه موسوی تاکنون کتاب‌هایی در موضوعات مختلف تألیف، ترجمه و ویرایش کرده است.

بخشی از کتاب خانه ای از آن دیگری

«واقعیت مسلم این است که مردگان داستان تعریف نمی‌کنند.

مرد سینی چای را یک‌دستی گرفته بود و در حالی که یک پایش را روی زمین می‌کشید لخ لخ‌کنان خودش را به میز من رساند.

ـ آقا فرمایشی بود؟

ـ چای لطفاً.

پسر جوانی وارد شد و پرسید: این ابوطیارهٔ دم در مال کیه؟ چند نفری که در انتهای سالن مشغول بازی ورق بودند سر چرخاندند به سمت صدا و بعد همه با هم بیرون رفتند تا ماشین را نگاه کنند. مردِ روبه‌رویم گفت: بی‌خیالِ اونا! داشتی می‌گفتی بی‌هدف توی جاده می‌رفتی، بعد؟

زنگ صدایش طنین دلنشینی داشت، شبیه صدای گوینده‌های رادیو یا دوبلورها. خواستم بگویم چه صدای خاصی دارد ولی سکوت کردم.

مردهایی که دسته‌جمعی به تماشای ماشینم رفته بودند، بی‌هیاهو با هم برگشتند و در سکوت سر جاهایشان نشستند. کمی بعد، پچ‌پچه‌ای درگرفت و مثل موج بالا رفت. از جسدی حرف می‌زدند که پلیس در آن حوالی یافته، جسد مردی بسیار بلندقد و سبزه‌رو که به چشم چند نفری آشنا آمده بود. می‌گفتند ماشینش بنزین تمام کرده بوده و کنار همان خرابه‌ای که هیچ‌کس از ترس جن نزدیکش نمی‌شود، پیدا شده.

یک نفر گفت: جن چیه بابا؟ چرت می‌گی! یارو زنه رو می‌خواست.

دیگری گفت: بسم الله!

ورق‌ها روی میز جابه‌جا شد و دست به دست چرخید. از میان داد و قال، بالاخره یک دست ورق بُر خورد. در انتهای سالن یکی متلک زشتی حوالهٔ دیگری کرد. آن یکی خواست یقه‌اش را بگیرد، چند نفری خود را سپر کردند. مرد نشست و زیر لب غر زد: خیال می‌کنی نمی‌دونم چشمش یکسره دنبال اون زنکه‌اس؟ کیه که ندونه الا خواجه‌حافظ شیراز!

***

طوری حرف می‌زد انگار چیزی از این عادی‌تر ممکن نیست. بدون این‌که بتوانم چشم از او بردارم گفتم سوار شود تا برسانمش. فکر کردم ماندن زنی در چنین جایی جای سؤال و جواب ندارد. اما فقط این نبود، آن لحظه می‌خواستم توی ماشینم بنشیند و خودش هم حتماً این را می‌دانست که آمرانه پرسیده بود، گویی با مسافرکشی در یکی از خیابان‌های شهر حرف می‌زند. درِ عقب را باز کرد و سوار شد. در حالی که می‌نشست از آینه نگاهش می‌کردم، مژه‌های خوابیده بر چشم‌های کشیده‌ی مشکی‌اش آرامشی عجیب در گرمای بعد از ظهر تابستان القا می‌کرد. درست مثل آرامش بعد از یک روز گرم تابستانی، آرام و درخود.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۴۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۱۴۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۳۳,۰۰۰
تومان