کتاب نقطه برگشت
معرفی کتاب نقطه برگشت
کتاب نقطه برگشت؛ کاوشگریهای کمیسر مونتالبانو نوشتهٔ آندرآ کامیلری و ترجمهٔ بنفشه شریفی خو است و نشر قطره آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب نقطه برگشت
سختترین ماموریت کمیسر مونتالبانو، بازرس اهل سیسیل ایتالیا، زمانی شروع میشود که یک روز صبح از خانه خارج میشود تا تنی به آب بزند و افکار پلید و آزاردهندهای را که تمام شب شکنجهاش کرده از ذهن بزداید. همان وقت است که در آبهای ساحلی جسدی را پیدا میکند که ظاهرا مدتها در آبها سرگردان بوده است. وقایع سیاسی اخیر، رفتار سرکوبگرانهٔ همکاران مونتالبانو در نیروی پلیس و برخوردی که با مهاجران صورت میگیرد، همهٔ اینها دست به دست هم میدهد و بازرس را در موجی از احساس تنهایی فرو میبرد. احساس تنهایی و سرگشتگی بازرس زمانی تشدید میشود که پروندهٔ جسد ناشناس را که در دریا پیدا شده، بدون اینکه کسی به فکر اجرای عدالت دربارهٔ او و پیبردن به علت واقعی مرگش باشد، تنها به زعم اینکه یکی از صدها مهاجر غیرقانونی است که قبل از رسیدن به مقصد در میان امواج دریا جان سپرده، به بایگانی میسپرند. اما این هنوز همهٔ ماجرا نیست، اتفاق تلخ دیگری که در ظاهر ارتباطی با جسد ناشناس بازرس ندارد به او انگیزه میدهد تا پرده از راز دو جنایت مخوب بردارد و ... .
خواندن کتاب نقطه برگشت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای پلیسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب نقطه برگشت
«امان از این شب لعنتی، شب خیانتکار! سر جایش آرام نداشت؛ مدام پهلوبهپهلو میشد و غلتوواغلت میزد و ناگهان، در چشم بر هم زدنی، خواب درمیربودش؛ اما تنها چند لحظه کوتاه، تا وقتی به تکانی ناگهانی از خواب بپرد، کمی نیمخیز سر جایش بماند و بعد دوباره در جایش ولو شود. حتی نمیشد تقصیر را گردن خوراک سنگین اختاپوس یا ماهی ساردین شب پیش انداخت؛ نه، این رضایت خاطر کوچک هم از او دریغ شده بود. در واقع شب قبل دلش چنان آشوب شده و در هم پیچیده بود که حتی یک ساقهٔ نازک علفی هم از گلویش پایین نمیرفت.
همهچیز از همان وقتی شروع شد که آن گزارش عجیبوغریب را در برنامهٔ عصرگاهی اخبار سراسری دید. چند وقتی بود بلا مثل باران بر سرش میبارید. همینطور بدبیاری از پس بدبیاری؛ به قول اهالی سیسیل، مثل اینکه سنگ از پس سنگ بر گُردهٔ مفلوکی بگذاری که پیش از این آب از سرش گذشته. و از آنجایی که چند ماهی میشد در دریاهای توفانی غوطه خورده بود و حتی گاهی حس همان غریقی را داشت که آب از سرش گذشته، خبر مثل سنگ بزرگی بود که دقیقاً به سمت او نشانه گرفته شده و درست خورده بود وسط فرق سرش؛ آخرین توانش را هم تحلیل برد و ضربهفنیاش کرد.
خانم گویندهٔ اخبار با لحنی بیتفاوت در خصوص تهاجم پلیس به مدرسهٔ سندیاز در طول نشست جی ۸ در جنوا حرف میزد. نقل کرد که در طول تحقیقات، دفتر دادستان کل ناحیه به این نتیجه رسیده دو کوکتل مولوتوفی را که در مدرسه پیدا شده، خود افراد پلیس برای توجیه تهاجم به مدرسه آنجا کار گذاشته بودند. گوینده در ادامه اضافه کرد این اطلاعات پس از آن به دست آمد که مشخص شد افسر پلیسی که ادعا میکرد در جریان همین مأموریت تهاجمی با چاقو مورد سوءقصد قرار گرفته، در واقع دروغ میگفته است. پارگیهای یونیفرمش هم در واقع هنر دست خود او بوده برای اینکه ثابت کند این بچهمدرسهایها تا چه حد میتوانند خطرناک باشند، و حال آنکه تنها کاری که آن شب در مدرسهٔ دیاز از بچهها سر زده بود خوابی آرام و بیدغدغه بود. بعد از شنیدن خبر، مونتالبانو نیم ساعت بیحرکت در صندلی دستهدارش نشست. از شرم و خشم میلرزید و خیس عرق شده بود. حتی توان آن را نداشت از جایش بلند شود و جواب تلفن را بدهد که بیوقفه زنگ میخورد. فقط کافی بود چشم و گوشت را خوب باز کنی و تکههای داستان را، که شبکههای خبری زیر چشمان مراقب دولت بهصورت جستهوگریخته پخش میکردند، کنار هم بچینی تا مثل روز برایت روشن شود که همکاران جنووایی با حیلهگری دست به عملیاتی غیرقانونی زدهاند؛ حملهای حسابشده که مدتها برایش برنامهریزی کرده بودند. از جعل ادلهٔ اثبات جرم گرفته تا کارهای دیگری که بیشک آدم را به یاد اتفاقات فراموششدهٔ دورهٔ نخستوزیری شلبا و پلیس فاشیست میانداخت.»
حجم
۲۰۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
حجم
۲۰۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
نظرات کاربران
دومین رمان از کاملیری بود که میخوندم و مثل قبل عالی بود! با این رمان با کاوشگری های مونتالبانو همراه میشید، کسی که دیگه سن و سالی ازش گذشته و وقت بازنشسته شدنش رسیده ولی … در حق این رمان کم لطفی
به نظرم از این نظر که به یه سری مشکلات و معضلات جهان پرداخته که به نظر میاد حل شدنی نیستن،خوبه. ولی به عنوان یه رمان پلیسی خیلی جذبم نکرد. در واقع بعضی جاهاش مثل فیلمای هندیه و از واقعیت