دانلود و خرید کتاب آسید کاظم و تیغ و ترنا محمود استاد محمد
تصویر جلد کتاب آسید کاظم و تیغ و ترنا

کتاب آسید کاظم و تیغ و ترنا

معرفی کتاب آسید کاظم و تیغ و ترنا

کتاب الکترونیکی «آسید کاظم و تیغ و ترنا» نوشتهٔ محمود استاد محمد در نشر چشمه چاپ شده است. نمایش‌نامهٔ آسیدکاظم برای اولین‌بار در دی‌ماه ۱۳۵۰ توسط گروه «تئاتر دیگر» در خانهٔ نمایش و سپس در سال ۱۳۵۱ در تالار بیست‌و‌پنج شهریور روی صحنه رفت.

درباره کتاب آسید کاظم و تیغ و ترنا

ریشهٔ مراسم تُرنا به آیین میرِ نوروزی می‌رسد. آیین میرِ نوروزی در موسم نوروز برگزار می‌شد، مراسم تُرنا به ماه رمضان منتقل شده است. همان‌طور که سوگ سیاوش در نخستین دههٔ ماه محرم به حیات خود ادامه داده است. می‌دانیم که در عصر قاجار مراسم تُرنا در قهوه‌خانه‌های تهران برگزار می‌شد. تُرنا به‌عنوان یک سنت با مردم محله حرف می‌زد و آن‌ها را وادار به حرف‌زدن می‌کرد. بیش از هر شاخصهٔ دیگری، تُرنا خصوصیت نمایشی دارد؛ مراسمی حدوداً ده‌ساعته که در دقایقی واقعاً به نمایش تبدیل می‌شود. یک نمایش جمعی، محلی ـ مدنی که در لحظاتی همهٔ حاضران را در مرز نمایش و زندگی درگیر جذابیت‌های پُرهیجان ارتباط‌های شخصی و جمعی می‌کند. 

کتاب آسید کاظم و تیغ و ترنا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به هنر نمایش پیشنهاد می‌شود.

درباره محمود استاد محمد

محمود استاد محمد در ۳ آبان ۱۳۲۹ در تهران و در در محلهٔ دروازه‌دولاب به دنیا آمد. او نمایشنامه‌نویس، کارگردان و بازیگر تئاتر ایرانی و همسر آهو خردمند (بازیگر ایرانی) بود. او فعالیت نمایشی خود را در نوجوانی و پس از آشنایی با استادش «محمد آستیم» و سپس «نصرت رحمانی» و «عباس نعلبندیان» و با بازی در نمایش‌های «بیژن مفید» و عضویت در «آتلیه تئاتر» آغاز کرد و در سال ۱۳۴۷ با بازی در نمایش «شهر قصه» (در نقش خر) به شهرت رسید. او همچنین در سال ۱۳۴۸ در نمایش «نظارت عالیه» به‌کارگردانی «ایرج انور» بازی کرد و پس از انحلال آتلیه تئاتر، در سال ۱۳۵۰ به بندر عباس سفر کرد و در آنجا گروه نمایشی «پتوروک» را تشکیل داد. این هنرمند ایرانی در سال ۱۳۵۱ دوباره به تهران بازگشت. محمود استاد محمد پس از نوشتن نمایشنامه‌های گوناگون، در سال ۱۳۶۴ به کانادا مهاجرت کرد. وی در سال ۱۳۷۷ دوباره به ایران بازگشت و فعالیت هنری خود را از سر گرفت.

استاد محمد نقش بسزایی در تاریخ تئاتر ایران داشت، نقش انکارناپذیری در نمایشنامه‌‌نویسی ملی داشت، از بنیان‌گذاران نمایش‌های قهوه‌خانه‌ای بود که از شخصیت‌هایی به‌نمایندگی عامه مردم کوچه و بازار استفاده می‌کرد. او را نویسنده‌ای با زبانی گرم و پر از شروشور توصیف می‌کنند؛ چه آن زمان که تراژیک‌ترین لحظات انسانی را روایت می‌کند و وقتی خودش هم پس از ۲۰ سال آن را می‌خواند از نویسنده‌اش می‌ترسد و چه آن زمان که شادمانه داستان عشق «داش مشدی خوش‌تراش» یک محله را بازگو می کند و یک دروغ تاریخی را برملا می‌سازد و حتی زمانی که به‌دنبال غرور فروریخته «آسید کاظم» در گوشه‌ای از قهوه‌خانه می‌گردد.

نمایشنامهٔ «آسید کاظم» یکی از مشهورترین نمایشنامه‌های محمود استاد محمد است که در سال ۱۳۵۱ نوشته شد.

از دیگر نمایشنامه‌های او می‌توان به فهرست زیر اشاره کرد:

نمایشنامه‌های «دقیانوس امپراتور شهر اقیانوس»، «سیری محتوم»، «چهل پله تا مرگ»، «شب بیست و یکم»، «قصص القصر»، «آخرین بازی»، «عکس خانوادگی»، «دیوان تئاتر ال»، «آنها مأمور اعدام خود هستند»، «خونیان و خوزیان»، «گل یاس»، «خانه سالمندان» و «هم عکس».

برخی از فیلم‌نامه‌های او عبار‌ت‌اند از:

«سیاه راه» و «جنگ اطهر».

به‌گفتهٔ دختر این هنرمند هنرهای نمایشی، داروهای این هنرمند ایرانی را ناگزیر و به‌دلیل گرانی دارو بر اثر نوسانات قیمت ارز قطع کردند. محمود استاد محمد در ۳ مرداد ۱۳۹۲ به‌دلیل سرطان کبد در بیمارستان جم در تهران درگذشت.

بخشی از کتاب آسید کاظم و تیغ و ترنا

«شاه‌رجب: [به‌محض اتمام نمازش] آدم بدبخت از روزی که تو خشت می‌افته تا روزی که رو خشت بیفته بدبخته. بدبختی‌ام که شاخ‌ودُم نداره. بابام، خدا رحمتش کنه، می‌گفت آدم بدبخت امروز بمیره بهتر از فرداست. هفت ساله که خودتو زنجیر کردی به چارچوب این خراب‌شده [قهوه‌خانه را نشان می‌دهد] که الان سیدکاظم می‌آد، یه ساعت دیگه می‌آد، ان‌قدر نشستی و به این راه زل زدی تا سوی چشمتو از دست دادی، از تشنگی و گشنگی زبون به دهنت خشک شده و روده‌ت به کمرت چسبیده؛ قضای روزگار عقلِ درست‌وحسابی هم که نداشتی، شدی شوخی‌گر این و اون، یکی می‌گه با قطار می‌آد، تا راه‌آهن می‌دویی، یکی می‌گه با ماشین می‌آد، تا گاراژ می‌دویی، آخه مرد حسابی اون قتل کرده، قتل عمد، رضایتم که نتونستن بگیرن. جَخت به‌غیر از پروندهٔ قتلش، آیین ندار اِن‌قدم سابقهٔ چاقوکشی و دعوا داره، مگه به این آسونیا ولش می‌کنن. آخه اگه می‌خواستن هفت سال براش بِبُرَن که همین جا نگرش می‌داشتن، دیگه مرض نداشتن که بفرستنش بندر. ببین! حبسِ ابد، یعنی حبسِ بی‌مدت، حبسِ بی‌تاریخ... به نرخ شهرداری. حبسِ ابد، اول و آخر نداره، صبح به صبح، هر روز صبح که از خواب پا می‌شی هته‌ته... یعنی روز اول حبسه... بسم‌اللّه... استخونای آسیدکاظم تو زندون ولایت غربت خاک می‌شه، خاکشم آه [کف دستش را فوت می‌کند] باد می‌بره به کهکشون فلک... [سیدجواد گریه می‌کند] دِ... باز اشکش دراومد. میتْ‌سگ! تازگیا اشکش اومده در مشکش! پاشو، پاشو برو بیرون. برو سرْچراغی سفره‌تو جای دیگه پهن کن.

ممدریزه و محسن‌هاپی وارد می‌شوند.

ممدریزه و محسن‌هاپی: سام‌علیک.

ممد پسِ گردن سیدجواد را گرفته است.

شاه‌رجب: چشم‌دریده صبح تا حالا روزگار منو سیاه کرده.

ممدریزه: [به سیدجواد] دِ... حالا دیگه رو دست ما بلند می‌شی و روزگار سیاه می‌کنی؟

محسن‌هاپی: علی علی...

ممدریزه: یا علی.

ممدریزه و محسن‌هاپی سیدجواد را به وسط قهوه‌خانه می‌آورند و ممد به طرف محسن و محسن به طرف ممد هلش می‌دهد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
ولی از امروز به کدام آینده موکول کنم؟ تمام شد، دیگر فرصتی نیست.
Mostafa F

حجم

۶۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۳۱ صفحه

حجم

۶۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۳۱ صفحه

قیمت:
۲۹,۰۰۰
۱۴,۵۰۰
۵۰%
تومان