کتاب قوها انعکاس فیل ها
معرفی کتاب قوها انعکاس فیل ها
کتاب قوها انعکاس فیل ها نوشتهٔ پیام ناصر است. نشر مرکز این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر بهترین رمان منتشرشده در سال ۱۳۹۷ از نظر هیئت داوران بخش رمان سومین دورۀ جایزۀ احمد محمود بوده است.
درباره کتاب قوها انعکاس فیل ها
کتاب قوها انعکاس فیل ها در ۳ بخش نوشته شده است: «تعادل»، «خیال» و «سقوط». هر یک از این بخشهای خود به چند بخش با عنوانهایی جداگانه تبدیل شدهاند. این کتاب در واقع یک رمان ایرانی است که به عقیدهٔ برخی از مخاطبان موضوع آن با مفهوم اصلی تابلوی «قوها منعکسکنندۀ فیلها» اثر نقاش مشهور، سالوادور دالی، در ارتباط است. انگار راوی این رمان بهنوعی میشود سالوادور دالیِ ماجرا؛ طوری که انگار در اواخر داستان با جملۀ «گفتم: من همونم که با موهاش نقاشی میکرد… سالوادور دالی!» روی این موضوع تأکید یا به مخاطب یادآوری میکند سرتاسر داستان با یک نقاشی عجیب مثل تابلوی دالی روبهرو بوده که در سر راوی اتفاق افتاده است.
در این رمان شخصیتی به نام «سمیر» هست که تارک دنیا شده است. نویسنده میگوید که تارک دنیا شدن یکی از رؤیاهای همیشگی خودش بوده. شخصیت دیگر این کتاب «آبام» نام دارد. او یک مجموعهدار است.
در یکی از بخشهای این کتاب راوی سؤالهایی درمورد تابلوی «رستاخیز» و نقاش این اثر طرح میکند. ویژگی دیگر این کتاب این است که در آن پیوسته با ترکیبهای متضادی مثل غریبههای آشنا، خفتۀ بیدار، خیال واقعی، اندوهی شادمانه، زوال و جاودانگی و… روبهرو هستیم که بسیار ملموس و قابل درک هستند. در طول داستان نیز برخی مفاهیم، اتفاقات، رفتارها یا احساسات از زبان (بهتر است بگوییم از زبان ادراک) راوی تعریف و توصیف میشوند؛ گویی زاویۀ دید یا تعریف جدیدی ارائه میشود، بیاینکه ماجرا از حوصلۀ مخاطب خارج شود. زمان در این کتاب پارامتری است که به خوبی در روایت اصلی این کتاب محو شده یا بهعبارتدیگر زمان گمشده و تا وقتی که راوی یا یکی از شخصیتها به زمان سپریشده اشاره نمیکند، مخاطب متوجه گذران سالها نمیشود.
پیام ناصر، نویسندهٔ کتاب قوها انعکاس فیل ها، معتقد است که برای رماننویس ۳ چیز ضروری است: شناخت تکنیک، قدرت قضاوت و توان اجرا. نویسنده هر ۳ را نیاز دارد تا قصه را به فرم تبدیل کند. تبدیل قصه به فرم در واقع تبدیل آن به امر زیستی است. تکنیک مربوط به اجزای داستان است و مهارت نویسنده است برای آنکه بتواند ماده را به سازه تبدیل کند. این نویسندهٔ ایرانی باور دارد که نویسنده باید بتواند ارزش افزوده در مواد پدید آورد.
قوها انعکاس فیلها رمانی است چندبُعدی که مخاطب آن با کشف هر یک از مفاهیم، اتفاقات و شخصیتهای داستان، شگفتزده میشود.
خواندن کتاب قوها انعکاس فیل ها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره پیام ناصر
پیام ناصر در سال ۱۳۴۸ به دنیا آمد. او نویسندهای ایرانی است که رمان «قوها انعکاس فیلها»، نوشتهٔ او، بهترین رمان منتشرشده در سال ۱۳۹۷ از نظر هیئت داوران بخش رمان سومین دورۀ جایزۀ احمد محمود بوده است. این کتاب سومین اثر اوست. آثار دیگر پیام ناصر عبارت هستند از مجموعه داستان «بهتزدگی» (۱۳۹۱) و رمان «سارق چیزهای بیارزش» (۱۳۹۳).
گفته میشود که پیام ناصر بهعنوان یک نویسنده فرم را به خوبی میشناسد و با کنترل تمام وجوه و ترکیببندی داستان، بهطور همزمان در محتوا شعبده میکند. او سالها پیش دورههای کارگردانی و فیلمنامهنویسی را در انجمن سینمای جوان گذرانده و میتوان فیلم سینمایی «یک روز طولانی» را بهعنوان یکی از آثار او در این زمینه نام برد. از دیگر فعالیتهای هنری پیام ناصر میتوان به تخصص او در نقاشی اشاره کرد.
بخشهایی از کتاب قوها انعکاس فیل ها
«چند ماه بعد، فارغالتحصیل شدم. آپارتمان جمعوجوری در شرق تهران اجاره کردم. در اصل یک سوئیت سیمتری قدیمی بود در طبقهٔ پنجم ساختمانی بدون آسانسور. موقع ورود حالت صخرهنوردی را داشتم که قرار است غاری را فتح کند.
به سفارش یکی از دوستانم شغل کمدرآمدی در یک شرکت گرافیک گیر آوردم. اتاق کارم دو در دو بود و با پارتیشن جدا میشد. هیچ روزنی به بیرون نداشت. جعبهای بود به قوارهٔ یک میز و صندلی چرخان. اسمش را گذاشتم «تابوت». از شغلم رضایت نداشتم، اما آه در بساطم نبود و تابوت تنها گزینهٔ موجود برای کسب درآمدی اندک بهحساب میآمد.
چندین سال زندگی در خوابگاه، محل خواب و وعدههای غذای حاضر و آماده در دوران دانشجویی چشمهایم را روی حقایق سادهٔ دوروبرم بسته بود. بهیکباره خودم را در هجوم مشکلات دیدم. مشخصاً اینکه همهچیز داشت گران میشد. پول برق، آب، مواد غذایی، اجارهٔ مسکن و کرایهها ماهبهماه سیر صعودی طی میکردند. وضعیت جنگی بود و انگار که هیچکس حرف هیچکس را نمیفهمید. زندگی با شتابی دیوانهوار میگذشت.
وقت و فضای کافی برای نقاشی نداشتم. رابطهام با کافه سیوسه قطع شد. روزگارم خلاصه شد در رفتن به تابوت و بازگشت به غار ــ نوسان میان مرگ و بدویت. از اینجا به بعد، روزها فقط میگذشتند؛ بیآنکه درک شوند یا ردّی معنیدار از خودشان بر جا گذارند. با شکل و شمایلی یکسان ــ بیهیچ حادثه یا شگفتی که بشود از آن یاد کرد. شبیه رانندگی طولانی در جادهای مستقیم، بدون توقفگاه و یا پیچوتابی که بیدارم کند. مسیر را شروع میکردم و بهآنی خودم را در نقطهٔ پایان میدیدم. بعید نبود میان راه خوابم هم برده باشد.
اول صبح از خانه بیرون میزدم، یکبار سوار تاکسی و دو بار سوار اتوبوس میشدم تا به محل کار برسم. عصر مجدداً همین مسیر را در زمانی حدود دو ساعت باز میگشتم. فردا همهچیز عین روز قبل تکرار میشد، و روز بعد، دوباره تکرار و تکرار و باز هم تکرار. روی دایرهای از رویدادهای تکرارشونده میچرخیدم. این چرخشِ شتابناک با نیروی گریز از مرکزش همهچیز را از دایرهٔ زندگی به بیرون پرتاب میکرد. فقط خیال نورا بود که گاهوبیگاه در ذهنم رشد میکرد، بالغ میشد، سفر میکرد و مثل طنابی محکم مرا به مرکز این دایرهٔ چرخان میدوخت.
یک سال به همین منوال گذشت.»
حجم
۱۸۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۱۸۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه