کتاب سال اول
معرفی کتاب سال اول
کتاب سال اول نوشتهٔ نورا رابرتز با ترجمهٔ گیتا شیخالاسلامی در انتشارات کتاب آترینا چاپ شده است. رمان سال اول، یک رمان خاص است که خواندنش در این روزها میتواند حسابی شما را مشغول و ساعتها سرگرم مطالعهٔ یک ماجرای مهیج کند. اگر از طرفداران رمانهایی با ساختار خیال و وهم هستید، مطمئن باشید از خواندن چنین رمانی بسیار لذت خواهید برد.
درباره کتاب سال اول
ماجرای این رمان از شب سال نو اتفاق میافتد. یک بیماری لاعلاج که ناگهان همهگیر میشود و کل دنیا را در بر میگیرد، بیماریای که مبتلایانش بیبروبرگرد میمیرند. تمام جهان درگیر این بیماری میشود و ترس و وحشت بر همهجا سایه میاندازد. فقط در عرض چند هفته همهچیز دچار تغییر و از هم پاشیدگی میشود. شبکهٔ برق از کار میافتد، حکومتها و قوانین یکی بعد از دیگری سقوط میکند، دولتمردان میمیرند و رفتهرفته جمعیت جهان به نصف کاهش مییابد؛ فقط گروهی اندک زنده میمانند که از نظر ساختار، این رمان در شاخهٔ رمانهای جادوگری و بسیار مهیج قرار میگیرد که به راحتی میتواند مخاطب را تا خواندن آخرین ورق از کتاب، پای خود نگه دارد. رمان جادوگری زیر شاخهٔ رمانهای خیال و وهم است و ماجرایش بر مدار حادثههای خارقالعاده و رازآمیز میگردد. در اتفاقات داستان، سحر و جادو و اعمال خلقالساعه و ماوراءالطبیعه در کانون تمرکز وقایع قرار میگیرد و اگر مخاطب علاقهمند به حادثههای شگفتانگیز باشد لحظهبهلحظه با ماجرا همراه میشود.
کتاب سال اول را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به رمانهای تخیلی و وهمآمیز پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب سال اول
«سال نو مبارک عزیزم.»
و راس به خواب رفت. خواب دید قرقاول لعنتی وسط دایرهٔ کوچک سنگی روی زمین افتاده و انبوه کلاغهای چشم سیاه در آسمان میچرخند و جلوی نور خورشید را گرفتهاند. صدای زوزهٔ باد، گزش سرما و گرمای بیامان، گریه و شیون، دینگ دانگ و صدای مداوم ناقوس از ذهنش گذشتند. و بعد سکوت شد؛ سکوتی ناگهانی و وحشتناک.
وسطهای روز با کلهای منگ و دلآشوبه از خواب بیدار شد. اثرات خماری در سرش بود، پس خودش را مجبور کرد تا بلند شود، و درحالیکه قادر به روی پا ایستادن نبود به سمت حمام رفت. در کیف کوچک داروهای زنش دنبال آسپیرین گشت. چهار عدد قرص بلعید و دو لیوان آب روی آن نوشید تا بتواند گلوی خارش دارش را آرام کند. دوش آب گرم گرفت و احساس کرد کمی بهتر شده. لباس پوشید و به طبقهٔ پایین رفت.
به آشپزخانه رفت. بقیه دور میز جمع شده بودند و صبحانهٔ دیر هنگام، تخممرغ و کیک کوچک و ژامبون و پنیر، میخوردند. بو و قدری هم منظرهٔ غذا معدهاش را بدجوری به هم زد.
اَنجی با لبخند گفت:
«بیدار شدی!»
بعد سرش را یکوری کرد تا همانطور که دستهٔ موی طلاییاش را که به سمت چانهاش تاب خورده بود کنار بزند، صورت راس را ورانداز کند.
«عزیزم انگار مریض شدی.»
مایلی تأیید کرد.
«آره، به نظر میآید کمی ضعف داری.»
و درحالیکه از پشت میز بلند میشد گفت:
«بنشین، الان یک فنجان چای برایت میآورم.»
هیو تجویز کرد:
«یک لیوان زنجبیل برای ناخوشیاش خوب است. دوای فردای شب مهمانی است.»
راب چایش را سر کشید و گفت:
«ما همه زیادی بادهگساری کردیم. من خودم یه کم احساس پوچی میکردم. غذا کمکم کرد. از این به بعد دیگر این کار را نمیکنم.»
او لیوان نوشیدنی زنجبیلی را از مایلی گرفت، زیر لب تشکر کرد و با احتیاط جرعهجرعه نوشید.
«فکر میکنم اگر هوایی تازه کنم، فکرم به کار میافتد. باید یادم بماند دیگر در آن سن و سالها نیستم که بتوانم تا کلهٔ صبح بنوشم.»
حجم
۳۹۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۸۴ صفحه
حجم
۳۹۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۸۴ صفحه
نظرات کاربران
جلد اول یک مجموعه فانتزی آخرالزمانی، یک ویروس شیطانی در شب سال نو در فرودگاه هیتروی لندن منتشر می شود و در عرض چند هفته میلیاردها نفر را به کام مرگ می کشد، اقلیتی از انسان ها مصون هستند اما
این نویسنده بیش از صد جلد کتاب نوشته! در این صورت طبیعتا ما باید با داستانی جذاب و متنی روان روبرو باشیم... ولی متن این کتاب به معنای واقعی کلمه «شلخته» است! داستان جذاب و پرکششه ولی واقعا نمی دونم