
کتاب یک نگاه
معرفی کتاب یک نگاه
کتاب یک نگاه نوشتهٔ سمیرا جمالی نیا اثری داستانی است که انتشارات کتاب آترینا آن را منتشر کرده است. این رمان با محوریت زندگی دختری جوان به نام «غزل» روایت میشود و به فراز و نشیبهای عاطفی، خانوادگی و اجتماعی او میپردازد. داستان در بستری شهری و معاصر پیش میرود و دغدغههای دختران جوان، روابط خانوادگی، عشق، ترس و خاطرات تلخ و شیرین را به تصویر میکشد. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب یک نگاه
کتاب یک نگاه از سمیرا جمالی نیا، رمانی معاصر است که با نگاهی جزئینگر به زندگی یک دختر جوان به نام «غزل» میپردازد. این کتاب در قالب داستان بلند و با روایتی اولشخص، تجربههای عاطفی، خانوادگی و اجتماعی شخصیت اصلی را بازگو میکند. فضای داستان در شهرهای امروزی ایران میگذرد و نویسنده با زبانی صمیمانه و توصیفهای دقیق، دغدغههای نسل جوان، روابط میان اعضای خانواده، دوستیها و چالشهای اجتماعی را به تصویر کشیده است.
ساختار کتاب یک نگاه مبتنی بر روایت خطی و پیوسته است و با بازگشتهای متعدد به گذشته، لایههای پنهان شخصیتها و اتفاقات را آشکار میکند. کتاب یک نگاه نهتنها داستانی عاشقانه است، بلکه به مسائل جدیتری مانند آسیبهای روانی، ترسهای عمیق و تلاش برای رهایی از گذشته نیز میپردازد. این اثر با تمرکز بر جزئیات زندگی روزمره، فضایی ملموس و قابل لمس برای خواننده ایجاد میکند و او را درگیر احساسات و تصمیمات شخصیتها میسازد.
خلاصه داستان یک نگاه
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
داستان کتاب یک نگاه حول محور زندگی «غزل»، دختری جوان و پرانرژی، شکل گرفته است که در کنار مادر، برادرش پیام و دوستان نزدیکش روزگار میگذراند. روایت با بازگشت به خاطرات پنج سال گذشته آغاز میشود؛ زمانی که غزل در یک مهمانی تولد با پسری به نام مهیار آشنا میشود و در جریان یک مشاعره، توجه جمع را به خود جلب میکند. نگاه خاکستری و مرموز مردی ناشناس، نقطهٔ عطفی در زندگی غزل میشود و او را با احساسات تازه و ناشناختهای روبهرو میکند. در کنار این دلدادگی ناگهانی، غزل با سایهٔ سنگین خاطرات تلخ و ترسناک گذشتهاش دستوپنجه نرم میکند؛ خاطراتی که گاه به شکل کابوس و گاه در قالب مواجهه با آدمهایی از گذشته، او را آزار میدهد. روابط خانوادگی، بهویژه پیوند عمیق میان غزل و برادرش پیام، نقش مهمی در داستان دارند. پیام پس از فوت پدر، مسئولیت خانواده را بر عهده گرفته و تلاش میکند از خواهرانش حمایت کند. در این میان، سودابه، دوست صمیمی غزل، نیز با مشکلات خانوادگی و ازدواج اجباری روبهروست و این موضوع بر فضای داستان تأثیر میگذارد. غزل در مسیر بلوغ عاطفی و اجتماعی، با عشق، ترس، خاطرات تلخ و امید به آینده مواجه میشود. روایت کتاب با جزئیات دقیق از احساسات، گفتوگوها و موقعیتهای روزمره، تصویری زنده از زندگی یک دختر جوان در جامعهٔ امروز ایران ارائه میدهد، بیآنکه پایان داستان را افشا کند.
چرا باید کتاب یک نگاه را بخوانیم؟
کتاب یک نگاه با پرداختن به دغدغههای عاطفی و اجتماعی دختران جوان، تصویری ملموس از زندگی معاصر ارائه میدهد. این کتاب با روایت جزئینگر و شخصیتپردازی دقیق، خواننده را به دل تجربههای واقعی و گاه تلخ شخصیتها میبرد. مواجهه با ترسها، خاطرات گذشته و تلاش برای یافتن هویت و آرامش، از جمله موضوعاتی است که این اثر را برای کسانی که به داستانهای اجتماعی و روانشناختی علاقه دارند، جذاب میکند. همچنین، روایت صمیمانه و فضای خانوادگی گرم، امکان همذاتپنداری با شخصیتها را فراهم میسازد و خواننده را به تأمل دربارهٔ روابط انسانی و تأثیر گذشته بر حال و آینده وامیدارد.
خواندن کتاب یک نگاه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای اجتماعی و عاشقانه، بهویژه کسانی که دغدغههای هویتی، خانوادگی و عاطفی دارند، مناسب است. نوجوانان و جوانانی که با چالشهای بلوغ، روابط خانوادگی و تجربههای عاطفی دستوپنجه نرم میکنند، میتوانند با شخصیتهای این داستان ارتباط برقرار کنند. همچنین، مخاطبانی که به روایتهای معاصر و بازنمایی زندگی روزمره علاقه دارند، از مطالعهٔ این اثر لذت خواهند برد.
بخشی از کتاب یک نگاه
«دستام رو دور لیوان حلقه میکنم و میذارم تا گرمای اون، یخ دستام رو ذوب کنه. مثل تمام این پنج سال چشم میدوزم به اتاق خالی و پر از خیال طبقهٔ دوم خونهٔ روبهرویی و میشینم و سعی میکنم یادم بیاد. سعی میکنم به خاطر بیارم که دلم کی و کجا به دام نگاهش افتاد؟ سعی میکنم بفهمم کِی میش نگاهم رو گرگ نگاهش درید و به مسلخ دوست داشتن برد؟ سعی میکنم بفهمم چقدر دوسش داشتم، سعی میکنم یادم بیاد اونم دوستم داشت؟ سعی میکنم و خسته از این همه تلاش باز برمیگردم به لحظه حال و اکنون. مثل هر روز صبح این پنج سال، لیوان چای سرد و دست نخوردم رو میذارم رو میز وسط سالن، لباس میپوشم و از خونه میزنم بیرون، میرم و باز دنبال گمشدم میگردم، گمشدهای که خودم ازش خواستم گم بشه و چقدر حرف گوش کن بود، شاید هم طالب. میرم پارک و میشینم رو نیمکت سرد و آهنی چشام رو میدوزم و به آسمون ابری آذر ماه و برمیگردم به اون روزها، برمیگردم به روزهایی که هنوز رنگ آبی دنیای دخترانهام، خاکستری نشده بود. برمیگردم و سعی میکنم این بار آروم آروم و قدم به قدم به خاطرش بیارم...»
حجم
۵۳۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۹۴۳ صفحه
حجم
۵۳۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۹۴۳ صفحه