کتاب شاه می میرد
معرفی کتاب شاه می میرد
کتاب شاه می میرد نوشتهٔ اوژن یونسکو و ترجمهٔ سحر داوری است. نشر بیدگل این کتاب را منتشر کرده است. این نمایشنامه، دربارهٔ مرگ و زندگی یک پادشاه است.
درباره کتاب شاه می میرد
در نمایشنامهٔ شاه می میرد پادشاهی به نام «برانژهٔ اول» را میبینیم که قرار است پس از آنکه سالهای زیادی از فرمانرواییاش میگذرد، بمیرد. همسر اول او مارگریت به او می گوید که مرگ، ناگزیر است و او باید دل بکند؛ همسر دوم او ماری میکوشد با عشق به او نیرو دهد و جلوی این مرگ و جدایی را بگیرد.
شاه میمیرد یکی از بهترین نمایشنامههای اوژن یونسکو است. این نمایشنامه در سبک ادبی ابزوردیسم قرار میگیرد. اصطلاح تئاتر ابزورد نخستین بار بهوسیلهٔ «مارتین اسلین» به کار برده شد؛ در زبان فارسی از آن با عنوان تئاتر پوچی نیز یاد میشود. این اصطلاح برای اشاره به دستهای از آثار نمایشیِ قرن بیستم اروپا به کار میرود که در فرم و محتوای آنها نوعی معناباختگی و مفهومگریزی دیده میشود. در آثار ابزورد، موقعیت پوچ و تهی از معنای زندگی بشری به صورتی اغراقآمیز و به شکلی کمیک ترسیم میشود. زبان این نمایشنامهها شکسته و سرشار از ناهنجاریهای تعمدی است. شخصیتهای نمایشنامههای ابزورد دارای سویههای رفتاری غیرعادی و حتی مضحک هستند.
کتاب شاه می میرد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی پیشنهاد میکنیم.
درباره اوژن یونسکو
اوژن یونسکو متولد ۲۶ نوامبر سال ۱۹۰۹ است او نویسنده و نمایشنامهنویسی فرانسوی-رومانیایی است. یونسکو را بارزترین نمایندهٔ «تئاتر آوانگارد فرانسه» میدانند. او با نمایشنامههایاش مشهور است اما کارش را با نمایشنامهنویسی شروع نکرد. یونسکو ابتدا برای مجلهها و روزنامههای رومانیایی شعر و نقد مینوشت. او در ۴۰ سالگی اولین نمایشنامهاش رانوشت و اولین کارهای تئاتریاش که از خلاقانهترین و پیشروترین آثارش محسوب میشدند نمایشنامههای کوتاه و تکپردهایاش بودند. از جمله: آوازهخوان طاس، صندلیها، درس و… . از کارهای بلند او نیز میتوان به قاتل و کرگدن اشاره کرد. او در سال ۱۹۷۰ به عضویت فرهنگستان فرانسه درآمد و در سال ۱۹۶۴ نامزد دریافت جایزهٔ نوبل ادبیات شد. اوژن یونسکو در مارس ۱۹۹۴ در سن ۸۴ سالگی درگذشت.
بخشهایی از کتاب شاه می میرد
«ماری: شما قلب ندارید.
مارگریت: چرا. دارم. داره میتپه.
ماری: شما رحم بو نکردهاید.
مارگریت: منظور؟
ماری: وحشتناکه. آمادگیش رو ندارند.
مارگریت: تقصیر شماست که آمادگی ندارند. درست شدهاند مثل مسافری که توُ هر مسافرخونهای اتراق میکنه و هردفعه هم یادش میره که مسافرخونه مقصدش نیست. هروقت هم خاطر نشان کردم که آدم نباید توُ زندگی تقدیر غاییش یادش بره، گفتید: «زن فضلفروشی هستید و کفر آدم رو در میآرید.»
ژولیت: (با خود) واقعاً هم کفر آدم رو در میآره.
ماری: حالا که چارهای نیست، لااقل تا جایی که ممکنه نرمنرم بهش بگید. نرمنرم، خیلی نرمنرم.
مارگریت: ایشون همیشه باید خودشون رو برای این آماده میکردند. از خیلی وقت پیش باید هر روز فکرش رو میکردند. چه وقتی تلف کردهاند! (به ژولیت) شما چهته، همینطور وایستادهاید بِر بِر ما رو تماشا میکنید؟ امیدوارم شما یکی قصد نداشته باشی پس بیفتی. میتونید برید؛ زیاد دور نرید، صداتون میکنم.
ژولیت: پس دیگه لازم نیست لیوینگروم رو جارو کنم؟
مارگریت: دیگه دیره. ولش کنید. مرخصید.
ژولیت از سمت راست خارج میشود.
ماری: تمنا میکنم با ملایمت بهشون بگید. سر صبر. ممکنه قلبشون وایسته.
مارگریت: فرصت صبر کردن نمونده. دیگه اون ایام خوش به سر اومد، اون جشن و سرورها، اون روزهای قشنگ، اون سورچرانیها، اون استریپتیزها. تمام. تا آخرین لحظات دست برنداشتید. یک دقیقه هم برای صبر کردن باقی نمونده. معلومه. این آخرین دقایقِ باقیموندهست. فقط چند ثانیه برامون مونده که کاری رو که طی سالها و سالها و سالهای گذشته باید میکردیم انجام بدیم. بهتون میگم که کِی باید من رو با ایشون تنها بگذارید. خیالتون راحت باشه. هنوز نقش دارید ایفا کنید. بعد، من کمکش میکنم.
ماری: باید خیلی سخت باشه، خیلی.»
حجم
۱۱۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
حجم
۱۱۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
نظرات کاربران
در کل یک پرده است؟