کتاب هفت مرگ اولین هاردکسل
معرفی کتاب هفت مرگ اولین هاردکسل
کتاب هفت مرگ اولین هاردکسل نوشته استوارت تورتن است و با ترجمه زهرا چفلکی در نشر روزگار منتشر شده است. این کتاب روایتی جنایی و جذاب است.
درباره کتاب هفت مرگ اولین هاردکسل
در ابتدای کتاب، قهرمان رمان در جنگلی از خواب بیدار میشود و چیزی از خودش بهخاطر نمی آورد و فردی به نام آنا را صدا میکند. اسم خودش را به خاطر نمیآورد. او راه خود را به خانهای پیدا میکند، جایی که دوستانش به او میگویند که او دکتری به نام سباستین بل است که در مهمانی بالماسکه برگزار شده توسط هاردکاسلها، شرکت میکند. اما پس از اینکه در آن شب به خواب میرود و صبح روز بعد از خواب بیدار میشود خود را در بدن شخص دیگری میبیند و زمان صبح روز قبل است.
او میفهمد باید هشت روز و در هشت جسم مختلف باشد تا بتواند معمای قتلی که ساعت ۱۱ شب در مهمانی اتفاق میافتد، را حل کند و قاتل را پیدا کند. تنها زمانی که قاتل را پیدا کند و نامش را بگوید اجازه خروج از بلک هیث را خواهد داشت. اگر او نتواند معما را در هشت روز حل کند، روند دوباره شروع میشود و او دوباره در بدن سباستین بل با پاک شدن حافظه اش بیدار میشود. او متوجه میشود که کس دیگری هم بهدنبال قاتل است.
خواندن کتاب هفت مرگ اولین هاردکسل را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به داستانهای جنایی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب هفت مرگ اولین هاردکسل
باد زوزه میکشد. قطب نما را دنبال میکنم، شدت باران به حدی است که از بین درختان روی زمین کوبیده میشود و بعد تا قوزک پایم کمانه میکند.
در میان تاریکی برق چیزی رنگی را میبینم، به طرفش میروم، دستمال قرمزی به درخت میخکوب شده –یک یادگاری قدیمی- حدس میزنم تکهای فراموش شده از بازی بچهها باشد.
دنبال یکی دیگر میگردم، چند قدم آن طرفتر پیدایش میکنم، بعد یکی دیگر و یکی دیگر. تلوتلوخوران بین دستمالهای رنگی حرکت میکنم و تا زمانی که به حاشیهٔ جنگل برسم، ادامه میدهم. درختان راه را به سمت عمارت اربابی که به سبک معماری گرجستانی ساخته شده است، باز میکنند. نمای آجری قرمزش با پیچک مزین شده و تا آنجایی که میبینم متروکه است. جادهٔ ماسهای طولانی که به در اصلی میرسد پوشیده از علفهای هرز است و هر دو چمنزار مستطیلی اطراف آن باتلاقی شده. گلهای باغ کم کم رو به پژمرده شدن میروند.
به دنبال نشانهای از زندگی به پنجرههای تاریک زل میزنم، نور ضعیفی در طبقهٔ اول به چشمم میخورد. باید آرامشبخش باشد اما من باز هم تردید دارم. حس میکنم به هیولایی خفته نزدیک میشوم و آن نور ضعیف هم ضربان قلب موجودی عظیم الجثه و خطرناک است. در کنار آن مسئله دیگری هم هست. چرا قاتل باید این قطب نما را به من هدیه میداد؟ شاید هدیهاش من را به سمت آروارههای شیطانی بزرگتر هدایت کرده باشد؟
فکر آنا باعث میشود قدم اول را بردارم، او جانش را به خاطر سی ثانیه شک و تردید من از دست داد و حالا دوباره دارم همان اشتباه را تکرار میکنم. سعی میکنم خونسرد باشم، باران را از جلوی چشمهایم پاک میکنم و از چمن میگذرم. با هر قدمی که به سمت دروازهٔ اصلی برمیدارم مچالهتر میشوم، با خشمی بچهگانه در را میکوبم. آخرین نیروی باقی ماندهام را روی در چوبی خالی میکنم. چیز وحشتناکی در این جنگل اتفاق افتاده است. اگر بتوانم ساکنین این خانه را بیدار کنم، شاید قاتل به سزای عملش برسد.
حجم
۴۶۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۸۴ صفحه
حجم
۴۶۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۸۴ صفحه
نظرات کاربران
هزاربار توصیه میکنم. البته که توصیه میکنم. میشه فقط بهم اعتماد کنید و بخونیدش؟ من بلد نیستم خوب بنویسم و توضیح بدم. فقط میتونم بگم رمزگشایی این کتاب از جذاب ترین ها و یا حتی جذاب ترین رمزگشایی ممکن بود.
موضوع کتاب جالبه و ترجمه کتاب هم خوبه فقط من نمیدونم داشتن این حجم غلط املایی فاجعس اگر کتاب چاپی هم به این گونه باشه ناشر محترم یه فکر عاجل باید بکنه و جای تاسف داره واقعا ولی اگر مشکل
اصلا در حد تعریف هایی که دوستان نوشتن نبود. خیلیییی خسته کننده و طولانی. به نظرم کشش هم نداشت. یعنی اصلا جوری نبود که برام مهم باشه قاتل کیه مقتول کیه😐 نمیدونم واقعا چرا انقدر تعریف ازش شده
من این کتاب رو به زبان اصلی خوندم و به همین دلیل راجب ترجمه اطلاعی ندارم ولی محتوای داستان عالیه و لحظه به لحظه شما رو دنبال خودش می کشونه. کتاب نسبتاً طولانیه ولی ارزشش رو داره🌸
موضوع کتاب جذابه ولی بهتر میشد پرورشش داد به جای اینکه خیلی از بخش هاشو انقد کش بده. اطلاعات و سرنخ ها قطره چکونی داده میشه و حوصله میخواد ولی باز هم خسته کننده نیست، در کل کتاب خوبی تو
بی نظیر بود
داستان ماوراییه ولی جذاب و پرکششه،باتوجه بخونید تا بتونید ارتباط آدمها وخصوصیات اخلاقیشون یادتون بمونه