کتاب شیطان و آب سیاه
معرفی کتاب شیطان و آب سیاه
کتاب «شیطان و آب سیاه» نوشتۀ استوارت تورتن و ترجمۀ نرگس جلالتی است و انتشارات کتابسرای تندیس آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب شیطان و آب سیاه
داستان شیطان و آب سیاه از جایی آغاز میشود که در سال ۱۶۳۴ مسافران و خدمۀ کشتی ساردام قصد دارند از باتاویا به آمستردام بروند. ساموئل پیپس، بزرگترین کارآگاه جهان از سیاهچال به بندرگاه منتقل شده بود تا او را به نه بهعنوان یک مسافر بلکه بهعنوان یک زندانی با غلوزنجیر به آمستردام ببرند. آرنت هیز محافظ سامی پیپس و دوست وفادارش هم او را همراهی میکند. در این کشتی مسافران دیگری هم حضور دارند از جمله سارا، همسر فرماندار که زنی بخشنده و خوشقلب است و همیشه به دیگران کمک میکند. سفر آغاز میشود؛ اما این یک سفر دریایی آرام نیست و مسافران قرار است با ماجراهای خطرناک روبهرو شوند و اصلاً معلوم نیست به مقصد میرسند یا نه. رمان رازآلود شیطان و آب سیاه پیچیده و چندلایه است. استوارت تورتن قلمی بسیار شیوا و روان دارد، توصیفاتی که به کار میبرد بسیار دقیق و جذاب است، علیرغم اتفاقات هولناکی که رخ میدهد، گفتگوها گاهی همراه با شوخی است و لبخند بر لبان خواننده میآورد.
در پشت جلد کتاب شیطان و آب سیاه آمده است که: «سرانجام کابوس پانزدهساله سارا و دخترش به پایان میرسید و هر دو از زندان مجللی که فرماندار (همسر سارا) برایشان ساخته بود، رهایی مییافتند. با امید به آیندهای بهتر، راهی سفری پر خطر میشوند. سفری پر ماجرا و خطرناک. سفری که معلوم نبود مقصدی دارد یا نه. سفری که در آن شیطان قدمبهقدم تعقیبشان میکرد تا زهرش را بریزد و انتقام چندینسالهاش را بگیرد. انتقامی سخت که فقط در این سفر محقق میشد.»
خواندن کتاب شیطان و آب سیاه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران رمانهای خارجی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شیطان و آب سیاه
«آرنت فکر کرد فقط یه احمق تلاش میکنه. زندگی در جنگ به او آموخته بود که بدون دستوپا میتوانی زندگی کنی؛ اما زخمها هر شب تو را بیدار میکنند تا اینکه بیسروصدا یک سال بعد از جنگ از پا در بیایی. گوشت بدن جذامی از بین رفته بود، به اندازهٔ کافی وضعش ناگوار بود و از این سوختگیها جان سالم به در نمیبرد. با مراقبت مداوم، یک روز یا نهایت یک هفته زنده میماند، اما بقا همیشه ارزش بهایی را که برایش پرداخته میشود ندارد.
سارا گفت: «نه ممنون دوروتی. فکر نمیکنم لازم باشه.» بانو روی پاهایش بلند شد و سارا به آرنت اشاره کرد که دنبال بانو برود. بانو بهآرامی گفت: «هیچ کاری از دست کسی برنمیآد. چیزی جز طلب رحمت برای اون باقی نمونده. تو میتونی...» بانو ظاهراً از پرسیدن سؤال شرم کرد و آن را فروخورد. «تا حالا زندگی کسی رو گرفتین؟»
حجم
۴۵۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۲۰ صفحه
حجم
۴۵۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۲۰ صفحه