کتاب خاطرات مثلث طلایی
معرفی کتاب خاطرات مثلث طلایی
کتاب خاطرات مثلث طلایی نوشته آلن روبگرییه است و با ترجمه پرویز شهدی در انتشارات افکار منتشر شده است.
درباره کتاب خاطرات مثلث طلایی
همه چیز مایع است. همه چیز در نوسان است. مناظر شهری به پیچ و خمهای متروک تبدیل میشوند، هزارتوهای درهم به مناظر عجیب و غریب منتهی میشوند، صحنههای کابوسوار به چشم اندازهایی با جذابیت جنسی مرگبار تبدیل میشوند. در این کتاب هیچچیز آنطور که به نظر میرسد نیست. همه چیز را رنه ماگریت نقاشی کرده است.
این کتاب داستان کارآگاهی است که سعی میکند دختران ربوده شدهای را نجات دهد. دخترانی که یک فرقه شوم دزدیدهاند.
خواندن کتاب خاطرات مثلث طلایی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
درباره آلن روبگری یه
آلن رُب گرییه متولد ۱۸ اوت ۱۹۲۲ است و در سال ۱۸ فوریه ۲۰۰۸ از دنیا رفته است. آلن دورۀ آموزش متوسطه را در دبیرستانهای بوفون و سن لویی پاریس گذراند. او کشاورزی خواند و سپس به عنوان کارشناس کشاورزی سه سال را در نقاط گرمسیری مختلفی مانند مراکش، مارتینیک، گوادلوپ و گویان فرانسه فعالیت کرد.
او در سال ۱۹۵۱ به علت بیماری مجبور به بازگشت به فرانسه شد. در سال ۱۹۴۹ رمان «شاهکشی» را نوشته بود که از سوی انتشارات رد شد، کتابی که ۳۰ سال بعد پس از بازنویسی در انتشارات مینویی به چاپ رسید. رب گریه زمان بازگشت با کشتی به فرانسه در ۱۹۵۱ نوشتن رمان پاککنها را شروع کرد. اولین رمان او یه با نام «جوانی» در بیست و دو سالگی نوشته شده بود، اما هیچوقت منتشر نشد. پاککنها اولین اثر رب گرییه بود که در ۱۹۵۳ در انتشارات مینویی چاپ شد. این رمان پلیسی در آن سال برنده جایزه فنئون شد و به مورد توجه رولان بارت منتقد برجسته ادبیات فرانسه قرار گرفت.
موفقیت اصلی رب گرییه اما در سال ۱۹۵۷ بود. رمان حسادت که گذشته و حال و آینده را در کنار یکدیگر عرضه میکرد. رب گری یه از مشهورترین چهرههای جنبش ادبی و هنری رمان نو یا موج نو بود که در دهه ۱۹۶۰ بسیار مشهور شد.
رمان نو یکی از جنبشهای ادبی معاصر است که همزمان با تحولات اجتماعی و سیاسی در اواخر دهه ۵۰ در فرانسه ایجاد شد و همزمان به انتقاد از شیوههای بیان واقعگرایانه و کلاسیک در رمان پرداخت. «رمان نو» که در میان انگلیسیزبانان بیشتر به ضد رمان مشهور است با انتقاد از عناصر سنتی روایت داستانی مانند شخصیت، حادثه و طرح بر آن بود تا با تأکید بر لزوم تحول دائمی در ادبیات، گونهای نو از روایت داستانی را ایجاد و معرفی کند که با اوضاع اجتماعی و زندگی جدید انسان همخوانی بیشتری داشته باشد.
بخشی از کتاب خاطرات مثلث طلایی
بله، بیتردید، دوباره همه چیز بیحرکت است، ولی به کمک چیزی موقتی، آسیبپذیر، و یا به شدت زیر فشار قرار گرفته، انگار بر فراز همهٔ این آرامشِ هنوز نهفته، تهدیدی، ترسی، حکمِ مرگِ تازه صادر شدهای، سایه گسترده است. سکوتی همیشگی، بله، بیشک، ولی با دَمی کموبیش نامحسوس، یا سوتی، مانند نسیمی بدون قدرت آشکار که دانههای ماسه را یک به یک روی ساحل جابهجا میکند، تا به شکلی نامحسوس آنها را روی مهتابی بزرگِ متروکی ببرد و آنجا رفته رفته روی هم تلنبار شوند و به شکل چینهای کوچک پیچوخمداری درآیند، چینهایی موازی، روی تختههایی خاکستری و از هم جدا که امکان بههم پیوستنشان وجود ندارد، این تختهها با شیب بسیار اندکی به سوی زمین پُر گردوخاک بههم میپیوندند، زمینی ناهموار که رد پاهای زیادی تا نزدیک آب از روز پیش، یا روزهای جلوتر روی آن دستنخورده به جا مانده، خوب، بیشک، ولی این آب بیحرکت دوباره با بالا آمدن دریا به صورت موج کوچکی درمیآید که به طور دائم و با زمزمهٔ متناوب ملایمی روی خودش میغلتد، زمزمهای چنان منظم که از بس بیحرکت مانده سحرگاه آن را با این محیط درهم آمیخته، امکان نشنیدش هست، همانطور که پرواز سنگین و بیصدای پلیکان بزرگی را هم میتوان متوجه نشد، پلیکان کمرنگی که در فاصلهٔ کمی با آب به سمت چپ میرود و دور میشود، بعد به فاصلهٔ حدوداً ده متر از زمین، به موازات خط ساحل که با کنگرهٔ کفآلودی مشخص شده پرواز میکند. کنگرهٔ کفآلود سریع ناپدید میشود و بیدرنگ موج کوچک خستگیناپذیری جای آن را میگیرد، به هر حال این موج از جایی که من ایستادهام، که خیلی دور، خیلی پایین و خیلی عقبتر از آن هستم، دیده نمیشود.
روبهروی من، ــ بنابراین در جهت عکس مسیری که آن پرندهٔ بزرگ ناپدید شده است، ــ پرهیبی کاملاً مشخصتر و رقصان اکنون بالا و پایین میجهد، که به زودی معلوم میشود دختر نوجوان برهنهای است که بنا به عادت کودکانهای که در ساحل غربی رواج دارد سوار اسب جوانی است که زین ندارد و یالهایش در هوا شناور است. جستوخیزکنان و با مسیری تفننی جلو میآیند و آدم را به تحسین وامیدارند، نزدیکتر که میرسند، یالهای سیاه پرکلاغی و بلند اسب و گیسوان نرم، طلایی و شعلهوار دخترِ جوان، ضمن تاختن بههم میآمیزند، در همان حال دخترِ جوان، که نه افسار در دست دارد و نه مهمیز بهپا، اسبش را وامیدارد، در آب دریا که زیر سمهایش به اطراف میپاشد، هرچه بیشتر جلو برود. آب میان خندههای خوشآهنگ دختر جوان که اندام برازندهاش را کف پوشانده، و در اولین پرتوهای خورشید در حال طلوع ناگهان مثل فلز مذابی میدرخشد و فرو میریزد.
حجم
۱۵۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۸۵ صفحه
حجم
۱۵۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۸۵ صفحه