کتاب انسان شناسی در مریخ
معرفی کتاب انسان شناسی در مریخ
انسان شناسی در مریخ یکی از مهمترین آثار الیور ساکس، سرشناس جهان مغز، است. این کتاب را انتشارات سایلاو منتشر و روانهٔ بازار کرده است ساکس در این اثر، هفت روایت کاملأ متناقض از طبیعت و روح بیماران خود را بازگو میکند.
درباره کتاب انسان شناسی در مریخ
الیور ساکس آغازگر راهی بود که میتوان آن را تلفیق دنیای ادبیات و داستانها با دانش مغز نامید. انسانشناسی در مریخ بلوغ ساکس در عرصهٔ تلفیق علم مدرن و داستانسرایی و پرداختن به کیستی و چیستی انسانهاست. شخصیتهای واقعی داستانهای این کتاب به حالات عصبی گوناگونی نظیر سندرم تورت، اوتیسم، فراموشی و کوررنگی کامل دچار شدهاند و با این حال، هر یک از آن ها با تکیه بر قدرتهای شگفتانگیز و گاه خطرناک مغز خود به اشکال تکامل یافته حیات دست یافتهاند. الیور ساکس در خلال روایت این داستان ها نشان میدهد نقصها، اختلالات و بیماریها و… میتواند با آزادسازی قدرتهای پنهان و اشکال تکامل یافته حیات نقشی کاملاً متناقض در زندگی فرد ایفا کنند.
ساکس هوشمندانه از عنوان فرعی «هفت داستان متناقض» در کتاب خود استفاده کرده است. «تناقض» در اینجا به این معناست که نقصها، اختلالها و بیماریها میتوانند با شکوفاسازی قدرتهای نهفته، تکامل، تحولات و اشکال گوناگون نقش متناقضی ایفا کنند.
کتاب انسان شناسی در مریخ را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم
خواندن این کتاب را به علاقهمندان حوزهٔ علم روانشناسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب انسانشناسی در مریخ
«من یک هنرمند نسبتاً موفق هستم که بهتازگی ۶۵ سالگی را پشت سر گذاشتهام. در روز دوم ژانویهٔ امسال در حال رانندگی با ماشینم بودم که از سمت سرنشین وسیلهٔ نقلیهام با یک کامیون کوچک تصادف کردم. وقتی در اورژانس یک بیمارستان محلی ویزیت شدم، به من گفتند که ضربهمغزی شدهام. هنگام معاینهٔ چشم، مشخص شد که قادر به تشخیص حروف یا رنگها نیستم. حروف، یونانی به نظر میرسید. در دید من، همهچیز مثل تماشای یک صفحهٔ سیاهوسفید تلویزیون بود. در عرض چند روز، میتوانستم حروف را تشخیص دهم و قدرت دیدم مثل عقاب شد، میتوانم وول خوردن یک کرم را از یک بلوک آنطرفتر ببینم. وضوح دید، فوقالعاده است اما بهطور کامل دچار کوررنگی هستم. من به چشمپزشکانی مراجعه کردهام که هیچچیز از این موضوع کوررنگی نمیدانند. ویزیت عصبشناسان هم بیهوده بود. حتی با هیپنوتیزم هم نمیتوانم رنگها را تشخیص دهم. با هر آزمایشی که فکرش را بکنید سروکار داشتهام. سگ قهوهایرنگم حالا خاکستری است. آب گوجهفرنگی، سیاه و رنگهای تلویزیون، درهموبرهم...
نویسنده ادامه داد؛ اگر قبلاً با چنین مشکلی مواجه شدهام آیا میتوانم توضیح دهم که چه اتفاقی برای او افتاده است و آیا میتوانم کمکی کنم؟
نامهٔ عجیبی به نظر میرسید. کوررنگی، بهطورمعمول اختلالی شناختهشده است که فرد با آن متولد میشود. مشکل در کوررنگی در تشخیص رنگ قرمز و سبز یا سایر رنگها یا (در موارد بسیار نادر) ناتوانی در دیدن هیچ رنگی بهطورکلی، به دلیل نقص در گیرندههای مخروطیشکل شبکیهٔ چشم و سلولهای پاسخدهنده رنگ است. او بعد از شصتوپنج سال دیدن رنگها بهطور عادی، دچار «کوررنگی» شده بود_ کوررنگیِ «کامل»، مثل «دیدن صفحهٔ سیاهوسفید تلویزیون.» ناگهانی بودن این رویداد با هر زوال تدریجی که ممکن است برای سلولهای مخروطی شبکیه رخ دهد، متناقض و در عوض بیانگر اتفاقی ناگوار به میزان بسیار قابلتوجهی بود؛ یعنی بخشهایی از مغز که برای درک رنگها تخصص دارند، دچار مشکل شده بودند.»
حجم
۱٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
حجم
۱٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه