با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتیات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب پله برقی
۲٫۳
(۱۳۱)
خواندن نظراتمعرفی کتاب پله برقی
«پله برقی» داستان کوتاهی از آلن روب گرییه، نویسنده و فیلمساز فرانسوی و از مهمترین چهرههای جنبش رمان نو در دهه ۶۰ اروپا است.
نخستین رمان وی به نام «جوانی» در بیست و دو سالگی نوشته شد، اما هرگز منتشر نشد. پاککنها اولین اثر روب گرییه بود که در ۱۹۵۳ توسط انتشارات مینویی چاپ شد. این رمان که مضمونی پلیسی داشت در آن سال برنده جایزه فنئون شد و به شدت مورد توجه رولان بارت منتقد برجسته ادبیات فرانسه قرار گرفت.
آلن روب گرییه در سال ۱۹۵۵ مدیر ادبی انتشارات مینویی شد و رمان چشم چران را به چاپ رساند. این کتاب که به روانشناسی یک زناکار در حال و هوایی سوررئالیستی میپرداخت جایزه منتقدان را از آن او کرد. او از آن پس شروع به همکاری با گاهنامه اکسپرس کرد. مقالات آلن روب گرییه در این مجله سالها بعد در کتاب مستقلی با عنوان درباره رمان نو به چاپ رسید.
موفقیت اصلی روب گرییه در سال ۱۹۵۷ رخ داد. رمان حسادت که گذشته و حال و آینده را در کنار یکدیگر عرضه میکرد، نوید ظهور یک نویسنده صاحب سبک را میداد. این کتاب برای آلن شهرت و اعتبار فراوانی را به ارمغان آورد.
روب گرییه در سبک نگارش به شدت از توصیفات رئالیستی پرهیز میکند و روش او در استفاده از تلفیق رویا و واقعیت، کارهای مارسل پروست را تداعی می کند.
بخشی از داستان پله برقی:
گروهی بیحرکت، در پایین پلکان طویل و آهنی، که پلههایش یکی پس از دیگری با رسیدن به بالای پلکان همسطح شده و یکییکی، با صدای خفهی چرخدندههای روغنخورده ناپدید میشوند، و همزمان به طور ناگهانی این احساس را به آدم میدهد که پلهها، در جایی زیر آن سطح افقی که یکی پس از دیگری ناپدید میشوند، سرعت میگیرند، اما بهنظر میرسد که بسیار هم آرام حرکت میکنند و خشکیشان برای چشمی که پلهها را دنبال میکند گرفته میشود، و درست در پایین پلکانِ مستقیم و طویل، دوباره همان گروه، درست در همانجا که بودند، بدون آنکه ذرهای از جایشان تکان خورده باشند، دیده میشوند و آنها گروهی هستند بیحرکت، روی پلههای پایینی که تازه به پلههای دیگر اضافه شدهاند، ایستادهاند و درحالی که بلافاصله از مدت زمان این سفر مکانیکی وحشت زده شدهاند، در میان این هیاهو ناگهان بیحرکت میایستند، گویی پا گذاشتن روی پلهها بدنهای آنها را یکی بعد از دیگری، با حالتی آسوده و در عین حال عصبی، در تعلیقی که نشان از یک درنگ موقتی در میان سفر آنها داشت، فلج کرده بود، آن هم در حالی که کل آن پلکان به بالا رفتنش ادامه میداد،
حجم
۶٫۷ کیلوبایت
حجم
۶٫۷ کیلوبایت
قیمت:
رایگان
نظرات کاربران
من به عنوان مترجم داستان، این کار را خیلی دوست داشتم. دلیل اینکه خیلی از دوستان با داستان ارتباط برقرار نکردهاند به این خاطر است که احتمالا با ذهنیت یکجور داستانِ داستانمحور به اثر ورود کردهاند. روبگرییه نویسنده بسیار جریانگریز
به نظر من از متوسط پایینتر بود و لپ کلام این بود که زندگی مثله پله برقی دائم در حال گذره و انسان ها هم در حال گذرند و فقط از کنار هم عبور میکنند و بی تفاوت اند نسبت
اگر از خوندن یه داستان کوتاه به دریافت یک پیام جالب اکتفا می کنید و از هر داستانی که می خونید انتظار اعجاز ندارید توصیه می کنم این داستان رو بخونید.
انچنان هم که همه گفتن بد نبود! زندگی مثل اون آسانسور از حرکت نمی ایسته، و وقتی وارد زندگی میشیم، ماهم میشیم جزوی از این حرکت همه چی درحال گذره، اتفاقا، آدما..نمیشه حتی به یک ثانیه قبل برگشت.. ماها میریم، و جامون رو
جذاب و خوندنی نیست به درد پله برقی ندیده ها میخورد😐
متنی بدون جذابیت
🎻✨️___ مطالعه نسخه الکترونیکی ___✨️🎻 کتاب داستان کوتاه "پله برقی" اثری از آلن روب گرییه:) راستش داستان جذابیت آنچنانی هم نداشت و صرفا فقط داشت افرادی که توی پله برقی بودند رو توصیف میکرد. داستان پردازی که اصلا کلیشه ای نبود، اما موضوعش
جالب نیست؛ کوتاه و غیر قابل درک.
بسیار بسیار بسیار مسخره✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖✖
من واقعا نمیدونم چرا اینارو مینویسن این نویسنده ها، خب الان این یعنی چی؟! یکی به نویسنده بگه مگه مجبوری کتاب بنویسی...