دانلود و خرید کتاب گردبادهای مغز من کت پاتریک ترجمه آویشن امین صالحی
تصویر جلد کتاب گردبادهای مغز من

کتاب گردبادهای مغز من

نویسنده:کت پاتریک
امتیاز:
۴.۲از ۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب گردبادهای مغز من

کتاب گردبادهای مغز من نوشته کت پاتریک است و با ترجمه آویشن امین صالحی در انتشارات پرتقال منتشر شده است. کتاب گردبادهای مغز من را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب گردبادهای مغز من

داستان درباره دختری به نام فرانسیس (فرانکی) است و دوستش کلت. فرانکی با بچه‌های دیگر متفاوت است، او درگیر اختلالی است که باعث می‌شود با دیگران تفاوت داشته باشد، او نمی‌تواند صداها را تحمل کند و از اینکه او را نوازش کنند و به او دست بزنند متنفر است. همه چیز در یک روز طوفانی در مهدکودک شروع می‌شود. فرانکی به طوفان نگاه می‌کند و معلم او را سریع با خود به زیر میز می‌برد، فرانکی زیر میز کلت را می‌بیند و قرار می‌شود اگر نمردند با هم دوست شوند و دوستی‌شان شروع می‌شود.

کلت، تقریباً اواخر کلاس هفتم، در دومین جمعهٔ ماه آوریل، گم شد. هفت سال و نیم از آن گردباد در مهدکودک گذشته است و و کلت و فرانکی دو ماه است که دیگر باهم دوست نیستند. کلت گم شده است و حالا فرانسیس باید به‌دنبال او بگردد. 

خواندن کتاب گردبادهای مغز من را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام نوجوانان علاقه‌مندان به داستان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب گردبادهای مغز من

وقتی بالاخره مامان رفت، نرم‌ترین شلوار جینِ چسبانم را پوشیدم؛ همان که حداقل دو بار در هفته تنم می‌کنم. امروز متوجه شدم که درزهایش در دو طرف ران‌هایم فرومی‌رفت و از آن متنفر شدم، به‌خاطر همین شلوارم را عوض کردم و شلوار دیگری پوشیدم. سوئیشرت مشکی کلاه‌دارم را پوشیدم که مچِ آستین‌هایش سوراخی برای انگشت شست داشت، لحظه‌ای امتحان کردم ببینم از پوشیدنش چه حسی دارم و به این نتیجه رسیدم که مشکلی نیست. درزهای شلوار دوم هم اعصابم را خرد کرد، بنابراین عوضش کردم و شلوار کِشی پوشیدم. روی زانویش سوراخ اما راحت بود. ناخن بلندم را در سوراخ شلوار فروبردم و آن را گشادتر کردم.

تکالیف نیمه‌کاره‌ام را توی کوله‌پشتی‌ام انداختم، و بعد رفتم تا دندان‌هایم را مسواک بزنم. در آینه دختری به من زل زد با موهای آشفتهٔ تا زیر چانه و چتری‌های خیلی بلند، پای چشم‌های قهوه‌ای خون‌گرفته‌اش گود افتاده و لب‌هایش ترک خورده بود. به مسواکم نگاهی انداختم. تار مویی رویش بود. مسواک را دور انداختم و خم شدم تا از کابینت مسواکی نو بردارم. درحالی‌که داشتم می‌گشتم، تلی را پیدا کردم که وقتی کوچک‌تر بودم همیشه روی سرم بود. حالا دیگر هیچ‌وقت آن را به سرم نمی‌زنم، اما امتحانش کردم و در دلم گفتم کاش می‌توانستم عکسی از خودم برای کلت بفرستم، چون قیافه‌ام خنده‌دار شده بود، اما نمی‌توانستم این کار را بکنم، چون ما دیگر دوست نبودیم. از دست‌شویی بیرون آمدم و تل را روی زمین انداختم.

کلاه سوئیشرتم را روی موهای نامرتبم گذاشتم. از یخچال کوچک اتاقم شیر را برداشتم و برای خودم یک کاسه از برشتوک محبوبم درست کردم. اعلان‌های وبلاگ گردبادم را چک کردم و مطلبی دربارهٔ گردبادی از نوع ایی‌اف ۲ خواندم که شب قبل در بیرمنگام آلاباما آمده بود. رسانه‌های اجتماعی دیگرم را چک نکردم، چون نمی‌خواستم عکس‌های کلت را با دوست‌های دیگرش ببینم.

کاپشنم را برداشتم و از خانه زدم بیرون. خواستم با دوچرخهٔ زرد دوست‌داشتنی‌ام به مدرسه بروم، ولی سر جای همیشگی‌اش نبود، بنابراین مجبور شدم پیاده بروم. یکی دو دقیقه بیشتر نرفته بودم که موبایلم در جیبم لرزید.

مامان:

کوله‌پشتی‌ت رو برداشتی؟

برگشتم تا بروم و بَرش دارم. دم در، مامان در یک دستش کوله‌پشتی و در دست دیگرش شکلاتی انرژی‌زا داشت. موهای تیره‌اش را بالای سرش سفت جمع کرده بود که دردناک به نظر می‌رسید. بالای سرم را لمس کردم.

«لطفاً یادت نره که این رو بخوری.»

Emily
۱۴۰۱/۰۴/۰۳

این کتاب درباره ی یه دختری به نام فرانکیه که بیماری ای شبیه اوتیسم داره از اینکه کسی بهش دست بزنه خوشش نمیاد با صدای زنگ گوشی از جا می پره اون یه خواهر دوقلو داره به اسم تس که

- بیشتر
صدف
۱۴۰۱/۰۸/۱۷

من نوجوون نیستم اما به نظرم کتاب جذابی بود. متن روونی داشت و با اینکه کمی بار غم داشت اما آروم و ملایم و با تبحر بیان شد، پس میشد به جای هیجان زده شدن، راجع بهش فکر کرد. شاید بیان جزئیات

- بیشتر
Green Phoenix
۱۴۰۲/۱۱/۲۴

ماجراهای این کتاب فقط در بازه زمانی حدودا یک هفته ای اتفاق می افته. ولی نویسنده تونسته شخصیت پردازی کاملی رو ارائه بده. تا آخر کتاب مطمئن بودم که نویسنده کاراکتر فرانکی رو از روی شخصیت خودش ساخته ولی فهمیدم که

- بیشتر
Niyayesh
۱۴۰۳/۰۱/۰۴

فکت: توی اکثر کتاب‌هایی که یه شخصیت اسپی(اوتیستیک خفیف) دارن، یا یه دوست صمیمی مرده یا قراره بمیره!!! چه سمیه آخهه!! یکم خلاقیت به خرج بدین قطعا دنیای ما با چالش‌های خیلی زیادتر و متنوع‌تری از صرفا مساله سوگ مواجهه!

با همدیگر می‌توانیم تفاوت‌هایمان را بپذیریم. می‌توانیم نبوغ خلاق و دیدگاه‌های ویژهٔ افرادی مثل فرانکی را ستایش کنیم، به‌جای اینکه سعی کنیم همه را در یک گروه قرار دهیم. چون اگر نظر من را بخواهید، اگر همهٔ ما شبیه هم بودیم، گروهی خیلی خسته‌کننده می‌شدیم.
یلدا روشن

حجم

۲۱۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۶۸ صفحه

حجم

۲۱۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۶۸ صفحه

قیمت:
۸۷,۰۰۰
تومان