دانلود و خرید کتاب متولد ماه آوریل ترجمه کلیر هولسن‌بک
تصویر جلد کتاب متولد ماه آوریل

کتاب متولد ماه آوریل

معرفی کتاب متولد ماه آوریل

کتاب متولد ماه آوریل نوشته کلِیر هولسن‌بِک و ترجمه پیمانه قماشچی است. کتاب متولد ماه آوریل را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب متولد ماه آوریل

متولد ماه آوریل کتابی در ژانر ماجراجویی برای نوجوانان است. اوا دختری است که فکر می‌کند والدینش خیلی به خودشان مشغول‌اند و او را فراموش کرده‌اند و حتی اگر در یک کتاب گم شود، متوجهش نخواهند شد. جوریس کسی است که برای اوا تعریف می‌کند از یک کتاب بیرون امده است. به نظر شما این ماجرا اتفاقی است؟ یا به آرزوی الویرا ربط دارد؟ اوا درگیر ماجرایی می‌شود که حتی شخصیت افسانه‌ای محبوبش، الویرا هم فکرش را نمی‌کرد. از آن ماجراهایی که فقط برای دوستان صمیمی می‌شود تعریف کرد.

این داستان ماجرای یک دختربچه عاشق کتاب را بازگو می‌کند. دختری که همیشه خود را در رویاهای شیرین کتاب‌خوانی غرق می‌کند تا ناراحتی‌های زندگی اش را از یاد ببرد. الویرا هم یک شاهدخت افسانه‌ای است و درواقع خود اوا است که وقتی کتاب می‌خواند تبدیل به الویرا می شود. برای همین همیشه دوست دارد در یک کتاب زندگی کند.

خواندن کتاب متولد ماه آوریل را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

نوجوانان بالای ۱۲ سال مخاطبان این داستان زیبا هستند.

 بخشی از کتاب متولد ماه آوریل

اوالینا کتاب را کنار گذاشت. فکر کرد چرا وقتی پدرم اون پایین داره با آقامعلم صحبت می‌کنه، من این‌جا نشستم و خودم رو با میمونم سرگرم کردم. مگه دربارهٔ من حرف نمی‌زنن؟ نباید بهش فکر کنم. نباید به هیچی فکر کنم.

پشت گوش گوریل را خاراند و پرسید: «به نظرت این داستان به اندازهٔ کافی خوب بود؟»

گوریل گفت: «یه دقیقه صبر کن. ورق نزن. حالا می‌تونیم یه داستان دیگه انتخاب کنیم.»

اوالینا کلهٔ میمون خودخواهش را نوازش کرد و گفت: «بله معلومه. همه‌چی ممکنه.» این جمله را تقریباً هر روز توی خانه می‌شنید. «همه‌چی ممکنه، اگه تو واقعاً بخوای.» بلافاصله یاد گیتارش افتاد.

«تو می‌تونی عزیزم. گیتار کلاسیک خیلی عالیه. امتحانش کن. بعد هم می‌تونی بری سراغ ویلون‌سل یا گیتار بیس.»

«می‌دونی من چی می‌خوام؟»

گوریل جواب داد: «نه!»

اوالینا گفت: «خب، مشکل همین‌جاست. حتی تو هم نمی‌دونی، چون هر کسی یه چیزی می‌گه. توی این خونه می‌خوان من خیلی خاص باشم، اما توی مدرسه باید یه آدم معمولی باشم. تازه جریان خیلی پیچیده‌تر از این حرف‌هاست. چیزهایی که توی مدرسه معمولیه، توی خونه عجیبه و چیزهایی که توی خونه عادیه، توی مدرسه عجیب‌وغریبه.»

گوریل گفت: «حتماً برای همینه که توی مدرسه می‌شی اِولین، چون دائم نگران و مضطربی.»

«بله دیگه، طبیعی هم هست. توی مدرسه کل روز همه دربارهٔ چیزهایی حرف می‌زنن که یا من اون چیزها رو ندارم و نمی‌تونم داشته باشم یا انجام نمی‌دم.»

«توی خونه هم که همه‌ش داری کتاب می‌خونی. ما هیچ‌وقت کارهای جذاب نمی‌کنیم. راستی چرا؟»

میمون را از روی زانویش برداشت. دیگر دیر شده بود. اوالینا ادای اِولین را درآورد و با عصبانیت گفت: «چون وقتی کتاب می‌خونم، به چیزهای دیگه فکر نمی‌کنم، میمون خنگ.»

گوریل را ول کرد. میمون بیچاره سُر خورد و افتاد روی گوشهٔ لباس کرکی‌اش و زل زد به روبه‌رو. اِولین به دست‌های دراز میمون و دم باریک و بلندش خیره شد. از بیرون صدای مرغ دریایی می‌آمد. تراموایی که از پل روی کانال رد می‌شد بوقی زد. بعد همه جا ساکت شد.

دخترک فکر کرد ما منتظریم، هر دو، اما منتظر چی؟

گوریل زیر لب گفت: «چندتا دوست.»

«این فکر دیگه از کجا اومد؟ دیگه بهتره ساکت بشی.»

«خب پس فقط یه دونه دوست. فقط یکی.»

آن‌ها دیگر نزدیک سیاه‌چاله بودند. جایی که توی آن می‌توانستی هر چقدر دلت می‌خواهد گریه کنی.

واقعاً دیگر نزدیک بود بیفتد توی سیاه‌چاله.

«بسه گوریل. دیگه هیچی نگو.»

«چرا نگم؟ اتفاقاً سؤال خوبیه.»

«آخه من جوابش رو نمی‌دونم.»

و به ستون‌های اتاق زیر شیروانی خیره شد. کاش از این خانه اسباب‌کشی می‌کردند. اصلاً کاش می‌رفتند به یک کشور دیگر و آن‌جا زندگی می‌کردند.

گوریل از پشت تخت آرام گفت: «شاهدخت الویرا می‌خواهند کجا تشریف ببرند؟»

حق با گوریل بود. فقط کسی مثل الویرا هیچ دوستی لازم نداشت.

«این کرهٔ زمین من کجاست؟ می‌ریم یونان. نه ایتالیا. مصر هم می‌تونیم بریم یا ژاپن.»

«خدمتکارها ساعت‌هاست مشغول بستن چمدان‌هایم هستند.»

گوریل داد زد. «دست از این بازی مسخره بردار. اسباب‌کشی‌ای در کار نیست.»

حق با او بود. معلوم است که اسباب‌کشی نمی‌کردند. آن‌ها تازه یک سال بود که به این خانه آمده بودند. پای چپ گوریل را گرفت و بلندش کرد.

«بیا بریم توی ننو لم بدیم.»

گوریل زیر لب گفت: «نمی‌تونی برای همیشه الویرا بمونی.»

«نه. نمی‌تونم گوریل‌جون، اما هیچ دوستی هم ندارم. بلد هم نیستم دوست پیدا کنم.»

همیشه توی ننویی که پشت دیوار اتاق زیرشیروانی بود احساس آرامش و امنیت می‌کرد. ننو این‌طرف و آن‌طرف تاب می‌خورد و او گوریل را توی بغلش می‌گرفت. نه حرفی می‌زد، نه به چیزی فکر می‌کرد.

میمون آرام گفت: «یه چیزی بخون.»

اوالینا هم خواند. ترانه‌هایی دربارهٔ شنا کردن توی دریا، پیچیدن باد لابه‌لای موهای قرمز و درختی که زیر نور آفتاب بهاری قد می‌کشد.

گوریل گفت: «این‌جا حرف نداره. وقتی توی این ننو هستیم همه‌چی عالیه.»

تازه وقتی بیرون هوا تاریک شد، آن‌ها دوباره رفتند پشت پنجره ایستادند و با هم به کانال آب چشم دوختند.

گوریل گفت: «هنوز داره بارون می‌آد. یعنی آقامعلم توی این طوفان و باد داره برمی‌گرده خونه یا تا حالا رسیده؟»

اوالینا گفت: «شاید هنوز پایین باشه. همه‌چی ممکنه. من نمی‌دونم چرا آقامعلم گفت‌وگو با پدر و مادرها رو لازم می‌دونه، در صورتی که اون‌ها یه ذره هم براشون مهم نیست؟ تو نظرت چیه، گوریل؟»

میمون دست‌هایش را دور گردن الویرا انداخت و گفت: «بزرگ‌ترها از صحبت کردن خیلی خوششون می‌آد. هر چی نباشه از عمل کردن آسون‌تره. بیا بریم کتاب بخونیم.»

با هم کتاب را ورق زدند.

«این جوریس، پسر این داستان، انگار خیلی کوچک‌تر از توئه؛ حداقل یه سال. اما انگار بچهٔ بامزه‌ایه.»

«می‌دونستی بچه‌های توی داستان پشت صحنهٔ داستان منتظر می‌مونن تا خواننده دوباره بیاد و بقیهٔ داستان رو بخونه؟»

«پشت صحنهٔ داستان یعنی چی؟!»

اوالینا گوش گوریل را بوسید و گفت: «وقتی یه کتاب رو می‌بندی و به بقیهٔ داستان فکر می‌کنی یا یه جور دیگه قصه رو پیش می‌بری، قهرمان داستان هنوز با توئه، چون تو نگهش داشتی. به این می‌گن پشت صحنهٔ داستان.»

«پس الان جوریس توی پشت صحنه معطله تا ما بریم بقیهٔ داستان رو بخونیم؟»

اوالینا گفت: «بله حتماً. الان یا داره تمرین شعبده‌بازی می‌کنه یا خیالاتی شده و فکر می‌کنه ناخدای یه کشتیه.»

گوریل پرسید: «به نظرت پسر داستان از این‌که قهرمان یه داستان زمستونیه خوشحاله؟ فکر می‌کنی این جالبه که تو توی یه کتاب زندگی کنی و همه بتونن داستان زندگی‌ت رو بخونن؟»

اوالینا شانه‌اش را بالا انداخت. «نمی‌دونم، اما اگه من توی یه کتاب بودم، ترجیح می‌دادم داستانش تابستونی باشه.»

گوریل گفت: «اما من اصلاً دوست ندارم قهرمان یه کتاب باشم، حتی توی یه داستان تابستونی. می‌دونی، یه داستان تازه نوشته‌شده رو می‌شه تغییرش داد و قشنگ‌تر و هیجان‌انگیزترش کرد، اما وقتی چاپ بشه دیگه همون‌طور باقی می‌مونه. اون‌وقت دیگه هیچ‌کاری‌ش نمی‌شه کرد. خیلی مزخرف و کسل‌کننده‌ست.»

اوالینا زد زیر خنده. «بیا دیگه گوریل‌جون، حالا که ما داستان جوریس رو انتخاب کردیم، بهتره بیشتر از این پسر بیچاره رو منتظر نذاریم.»

𝘼𝙂𝘿`𝘚𝘶𝘨𝘢
۱۳۹۹/۱۲/۰۲

کتاب متولد ماه آوریل درباره‌ی دختری به نام «اوا»هست که عاشق کتاب خواندن است. اوا همیشه خودش را در رویای شیرین کتاب‌ خواندن غرق می‌کند تا ناراحتی‌های زندگی واقعی را فراموش کند. او در رویاهایش یک شاهدخت به نام «الویرا»

- بیشتر
امیلی
۱۴۰۰/۰۶/۱۴

کتاب متولد ماه آوریل رو من خوندمش و خیلی خوشم اومد از کتابش واینکه خیلی ها میگن که نه این کتاب بده... در کل دوست نداشت خوب اون ها نظرشون رو گفتن ولی من دوسش دارم شایدم چون من مثل"اوا"

- بیشتر
گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۶/۱۰

اوالینای دوازده ساله که علاقه ی بسیاری به کتاب خواندن دارد برای فراموش کردن ناراحتی های زندگی و بی توجهی های پدر و مادرش، به دنیای شیرین کتاب ها پناه می برد و رویای زندگی همیشگی در این دنیای اعجاب

- بیشتر
n27289
۱۴۰۱/۰۳/۲۹

من نسخه چاپی کتاب رو تهیه کردم. خیلی جذاب نبود. خیلی تخیلی و دور از واقعیت بود، حتی برای سرگرمی هم جالب نبود.....

حجم

۷۸۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

حجم

۷۸۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

قیمت:
۶۶,۰۰۰
تومان