دانلود و خرید کتاب مهمان انقلاب کاترین کوب ترجمه رامین ناصرنصیر
تصویر جلد کتاب مهمان انقلاب

کتاب مهمان انقلاب

نویسنده:کاترین کوب
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۲.۲از ۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب مهمان انقلاب

کتاب مهمان انقلاب نوشته کاترین کوب ترجمه رامین ناصرنصیر است. این کتاب درمورد پیچیدگی‌های روابط سیاسی ایران و آمریکا است و خواننده را با جزئیات روابط این دو کشور آشنا می‌کند. جالب‌ترین جنبه‌های گزارش کاترین کوب شرح ماجراهای او در آشپزخانه، آشپزی برای گروگان‌های دیگر و تلاش‌های او برای تهیه کاغذ و تزئینات برای درخت موقت کریسمس بود.

درباره کتاب مهمان انقلاب

کاترین کوب چالش‌های روزمره‌ای را که در مدت اسارتش داشته با شوخ‌طبعی و روحیه سخاوتمندانه توصیف می‌کند. لحن کتاب مهمان انقلاب تلخ نیست. کاترین کوب سعی کرده گروگان‌گیرها را هم توصیف کند که این موضوع باعث جذابیت بیشتر کتاب شده است.

درباره تسخیر سفارت امریکا در تهران و حواشی آن فراوان نوشته‌اند، اما آنچه کتاب پیش‌رو را متمایز می‌کند، بیان ماجرا از زبان یک گروگان است. کاترین کوب حدود چهار ماه قبل از واقعه، به دنبال بازگشایی سفارت امریکا در ایران، و به دنبال آن بازگشایی انجمن ایران و امریکا، به ایران آمده بود. او می‌گوید به درخواست خود به ایران آمد، چرا که مایل بوده تحولات پیش‌روی ایران را در شرایطی که سایه اختناق رژیم شاهی کنار زده شده بود از نزدیک ببیند. او مدیر انجمن ایران و امریکا بود و یک روز پس از اشغال سفارت، در چهاردهم آبان ۱۳۵۸، در دفتر این انجمن دستگیر شد و همراه ۵۱ امریکایی دیگر ۴۴۴ روز را در اسارت گذراند.

خواندن کتاب مهمان انقلاب را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟

کتاب مهمان انقلاب برای هرکسی که بحران گروگان‌گیری را مطالعه می‌کند مفید است.

درباره کاترین کوب

کاترین کوب در جوبیل، آیووا، در یک خانواده بزرگ و مسیحی بزرگ شد. در سال 1962، او از کالج وارتبورگ، فارغ‌التحصیل شد. بعد از فارغ‌التحصیلی، او یک معلم شد و همچنین به‌عنوان یک کارمند کلیسای منطقه برای فرقه خود خدمت کرد. علاقه او به فرهنگ‌های دیگر و سفر باعث شد او در سال ۱۹۶۷ در آزمون خدمات خارجی شرکت کند.

در سال 1969، کوب به واشنگتن‌دی‌سی نقل‌مکان کرد تا کار خدمات خارجی خود را با آژانس اطلاعاتی ایالات متحده آغاز کند. مأموریت‌هایش او را به ساحل عاج، زامبیا، کنیا و رومانی برد. در سال 1978، او برای آموزش زبان فارسی به ایالات متحده بازگشت و در ژوئیه سال ۱۹۷۹ وارد ایران شد. کوب به‌عنوان مدیر انجمن ایران و آمریکا (IAS) در تهران انتخاب شد، یک مؤسسه فرهنگی زیر نظر سفارت ایالات متحده که به‌عنوان مرکز تبادلات مردم به مردم و یادگیری زبان انگلیسی فعالیت می‌کرد.

بخش‌هایی از کتاب مهمان انقلاب

بحث صبح امروزمان جدی‌تر و صریح‌تر از همیشه بود. موضوع جلسه: ادامه حیات انجمن ایران و امریکا. هدف این بود برنامه‌ای را اجرا کنیم که پول کافی برای رسیدن به بودجه‌مان را فراهم کند. در این صورت، می‌توانستیم ماه‌های قبل را که بدون فعالیت سپری کرده بودیم، جبران کنیم و دوباره همه کارکنانمان را که شصت نفر بودند، سرکار برگردانیم.

سرم را در اتاق چرخاندم و متوجه شدم که همه این آدم‌ها من و بیل را جدا از عناوینمان به چشم همکار می‌بینند. انجمن ایران و امریکا سازمانی ایرانی بود که بر اساس قوانین ایران تأسیس شده بود. این آدم‌ها می‌دانستند کاملاً به نفعشان است روابط فرهنگی ادامه پیدا کند و در سطح خوبی بماند. اِوا در آشناکردن من با موقعیت ایران آن‌طور که شایسته بود تلاش کرده بود. او هم مثل هلن، منشی بیل، دائماً درباره ایده‌های جدید برای برنامه‌هایمان حرف می‌زد. هر دوی آن‌ها بیست و چندساله بودند، لباس‌های زیبای غربی می‌پوشیدند و موهای مشکی زیبا و بلندشان مجعد بود. همان‌طور که در ایران برای دختران مجرد مرسوم است، هلن در خانه پدری زندگی می‌کرد و این برای من یادآور ترکیب جالب‌توجه فرهنگ شرق و غرب بود.

کنار هلن، زیبا نشسته بود که مدیر کارکنان بومی بود و مسئولیت برگزاری نمایشگاه‌ها و جلسات سخنرانی را بر عهده داشت. او هم مثل آقای تورانی، که برنامه‌گذار و مسئول جلسات نمایش فیلم و تبلیغات بود، از دیگران مسن‌تر و سی و چندساله بود. حسابدار، که در حالت عادی می‌بایست در چنین جلسه‌ای حاضر می‌شد، بیرون شهر بود.

کاربر ۳۴۱۰۴۸۵
۱۴۰۱/۰۵/۰۷

کتاب فاقد هرگونه توضیح و تحلیل سیاسی اجتماعی واقعه اشغال سفارت بود. نویسنده صرفا فعالیت های روزانه خود را در مدت اسارت بازگو نموده بود‌.

کاربر 2337326
۱۴۰۳/۰۶/۰۷

اینقدر بدم میاد بازیگر ها وارد هر رشته ای میشن

شاید متجاوزان، هر کسی که بودند، هنوز به بخش ارتباطات، که در ساختمان کنسولگری سفارت قرار داشت، دست نیافته بودند. خوب می‌دانستم که درِ امنیتی بزرگ فولادی آن‌جا می‌تواند آن بخش ساختمان را به گاوصندوق تبدیل کند
Hossein Da
دلایل زیادی برای پیروزی این انقلاب وجود داشت: جنبش به‌غایت مردمی بود. تقریباً هشتاد و پنج درصد مردم از آیت‌الله روح‌الله خمینی در بازگشتش از تبعید و از پاریس حمایت می‌کردند و این حمایت در میان تمام طبقات جامعه وجود داشت. روشنفکران تحصیل‌کرده، فقرا، یهودیان، آشوریان، ارامنه و جامعهٔ مسیحیان همگی موافق تغییر بودند. مردم از اقدامات سرکوبگرانهٔ شاه، به‌خصوص از ساواک، پلیس مخفی خوفناک او، جان‌به‌سر شده بودند. انقلاب بدون خون‌ریزی زیاد به موفقیت رسیده بود و مسئول بیش‌تر خون‌هایی که ریخته بود سربازان شاه بودند
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
میانه‌روها به‌شدت نگران از دست دادن نفوذشان بودند. آن‌ها شاهد این بودند که فوق‌محافظه‌کاران قدرت را در اختیار می‌گیرند، دل‌مشغولی برای راه‌سازی و مدرسه‌سازی و بنا کردن مراکز درمانی جدید را به کنار می‌گذارند و با سوءاستفاده از تب مذهبی، که کشور را درمی‌نوردید، انتقام و قدرت مستبدانه را جایگزین آن می‌سازند. از نظر فوق‌محافظه‌کاران، انقلاب به همهٔ اهدافش نرسیده بود و بدون تردید از نگاه آن‌ها مهم‌ترین این اهداف این بود که امریکایی‌ها باید بروند.
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
روی دیوار، نگاهم به پوستری از یک گل سرخ تنها افتاد که از زمان مرگ طالقانی، یکی از روحانیان مورداحترام انقلاب اسلامی، آن‌جا آویزان بود. یک‌بار دیگر حسرت خوردم که ای‌کاش صدای معتدل او این‌قدر ناگهانی خاموش نمی‌شد! آهی کشیدم و حسرت خوردم که ای‌کاش دیدگاه‌های خردمندانهٔ او می‌توانست به این هتاکی بی‌وقفه به امریکا و امریکایی‌ها و هر آن‌چه امریکایی است فایق شود! او دوست ما نبود، اما مردی دوراندیش بود.
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
درحالی‌که «کارشناس» مشغول چرخاندن و تماشای انگشترها بود، پرسیدم: «برای چی؟» با خودم فکر کردم: انگشترها باج زیادی در ازای آزاد شدن نیستند. بعد فهمیدم دنبال ابزارهای سرّی می‌گردند، شبیه آن‌هایی که جیمز باند استفاده می‌کرد. نمی‌توانستم سرگرم شدنم از این ماجرا را پنهان کنم. اگر شرایط این‌قدر مخاطره‌آمیز نبود، کل این ماجرا می‌توانست بامزه باشد. نهایتاً برادران انگشترهایم را پس دادند و بیرون رفتند.
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
صدای بلند و تیز اذان، که مسلمانان را به عبادت فرامی‌خواند، به یادم آورد که روز به سر آمده و غروب پیشِ روی ماست. اندیشیدم: من هم باید نماز شامگاهی‌ام را بخوانم و خدایم را ستایش کنم
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
به جمعیتِ از خودبی‌خودی فکر کردم که پشت دیوارهای سفارت فریاد می‌کشید. اگر یکی از دانشجویان آسیب می‌دید، هر کاری از آنان برمی‌آمد. این «دانشجویان» قهرمانان عینی انقلاب بودند، نیمه‌خدایان، نخبگان ملتی که به شهادت عشق می‌ورزد. دعا کردم: «خدای بزرگ،‌ لطفاً نذار هیچ‌کدوم‌شون بمیره!»
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
این‌که هرگز ازدواج نکرده بودم برای‌شان اصلاً باورکردنی نبود و موضوعی بود که دوباره و دوباره به آن برمی‌گشتند. «آخه چرا؟» و من برحسب حس‌وحال خودم و این‌که با چه کسی صحبت می‌کردم، جواب‌های مختلفی می‌دادم. دیدگاه امریکایی‌ام در احترام به حریم شخصی کاملاً به چالش کشیده شده بود! پرسش‌های‌شان دربارهٔ سن‌وسال، هزینه‌های زندگی در امریکا و تأهل و تجرد، خیلی هم برایم غیرمنتظره نبود. در کلاس‌های زبان‌آموزی، معلم فارسی‌مان گفته بود که چنین کنجکاوی‌های بی‌پرده‌ای در ایران مرسوم است و بی‌ادبانه محسوب نمی‌شود.
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
اشتباهم این بود که یکی دوبار عطسه کردم، و خواهرها از ترس این‌که سرما خورده باشم تا صبح چهار پنج پتو رویم کشیده بودند. از شدت گرما، تعرق و ناراحتی از خواب بیدار شدم. به ذهنم رسید: تنها خطری که این‌جا هست مرگ بر اثر خفگی است.
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
از احترامی که اسلام برای زنان ازدواج‌نکرده قایل است آگاه بودم و بنابراین نگران آن نبودم که برادرها آزارم دهند. آن‌ها حتی موقع انتقالم از یک اتاق به اتاق دیگر به من دست نمی‌زدند.‌ همیشه یکی از خواهرها را صدا می‌کردند یا با کشیدن نوک دستمال گردنم مرا به دنبال خود هدایت می‌کردند
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴

حجم

۱٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۲۲ صفحه

حجم

۱٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۲۲ صفحه

قیمت:
۷۲,۰۰۰
۳۶,۰۰۰
۵۰%
تومان