دانلود و خرید کتاب زنی از مصر جهان سادات ترجمه مریم بیات
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب زنی از مصر اثر جهان سادات

کتاب زنی از مصر

نویسنده:جهان سادات
انتشارات:نشر نو
امتیاز:
۲.۹از ۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زنی از مصر

کتاب زنی از مصر نوشتهٔ جهان سادات و ترجمهٔ مریم بیات است و نشر نو آن را منتشر کرده است. این کتاب، خودزندگی‌نامهٔ جهان سادات، همسر انور سادات است که زندگی‌اش را از دوران کودکی در قاهره تا هفده‌سالگی‌اش، زمانی که عاشق مردی انقلابی شد، روایت می‌کند. بعد از آنکه انور سادات رئیس جمهور شد، جهان نقش خود را به عنوان بانوی اول مصر پیش برد؛ زندگی‌ای که پر از سختی و پستی‌‌وبلندی بود.

درباره کتاب زنی از مصر

این کتاب خواندنی، جذاب، پرمحتوا، زندگی‌نامهٔ عمومی و کارنامهٔ سیاسی انور سادات رئیس جمهور کشور مسلمان مصر است؛ ولی از زبان همسر او، جهان سادات

انور سادات، دوستان زیادی در جامعهٔ مصر نداشت، اما نزد انبوهی، مخصوصاً پس از صلح کمپ دیوید، چندان منفور بود که بعضی از مفتیان مسلمان فتوای قتل او را صادر کردند و سرانجام هم به قتل رسید.

زندگی همسر او نیز پر از مشقت بود. نگاه او به دنیای غالباً مردانهٔ سیاستْ خواندن کتاب زنی از مصر را جذاب‌تر کرده است.

خواندن کتاب زنی از مصر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران کتاب‌های تاریخی با قالبی داستان‌گونه و زندگی‌نامه پیشنهاد می‌کنیم. پژوهشگران تاریخ مصر و روابط بین‌الملل نیز از این کتاب بهره می‌برند.

بخشی از کتاب زنی از مصر

«روز ششم اکتبر سال ۱۹۸۱ یکی از انگشت‌شمارترین روزها در میان هزاران روزی بود که نگران جان شوهرم نبودم. روز ششم اکتبر از پرافتخارترین سالگردهای مصر شده بود، جشن سالگرد روزی در سال ۱۹۷۳ که سربازان ما برای پس گرفتن زمین‌هایی که اسرائیل از ما گرفته بود از آبراه سوئز عبور کردند. در این روز قهر و نزاع‌های خانگی و همچنین برخوردهای مذهبی و سیاسی و اختلافات طبقاتی به فراموشی سپرده می‌شد. هر سال در روز ششم اکتبر، مصر یکی می‌شد و همه، یکدل، برای شوهرم، انور سادات، که کشورمان را از وضعیتی حقارت‌آمیز نجات داده و آن را به آغاز عصر عدالت رسانده بود، کف می‌زدند و هورا می‌کشیدند. در آن روز خاص، چنان از امنیت جان انور خیالم آسوده بود که تقریباً در مراسم سنتی رژهٔ ارتش در شهرک نصر، واقع در کوهپایه‌های قاهره، شرکت نکردم. درعوض، دعای خیری بدرقهٔ انور کردم و قرار گذاشتم با سه دخترم مراسم رژه را از تلویزیون تماشا کنیم و بعد هم به مرور رسالهٔ دکتری‌ام از دانشگاه قاهره، که دربارهٔ نقد شعر بود، بپردازم. پسرمان، جمال، به امریکا سفر کرده بود.

آیا باید شاکر باشم که افسر محافظم، در آخرین دقایق، از اینکه حتی به این فکر نکرده بودم که با انور در این جشن شرکت کنم چنان ملامتم کرد که تغییر عقیده دادم و رفتم؟ نمی‌دانم، چندان مطمئن نیستم. تا عمر دارم همچنان صدای رگبار مسلسل‌هایی را می‌شنوم که جان شوهرم و نُه نفر دیگر را گرفت، لکه‌های خون انور را روی صندلی‌های چوبی واژگون‌شده در جایگاه تماشاچیان رژه می‌بینم و از یادآوری صدای جیغ‌های نوه‌های کوچکم در حالی که گلوله‌ها پنجره‌های بالای جایگاه را خرد می‌کرد و به دیوار بتونی فرو می‌رفت که پشت آن چمباتمه زده بودیم گریه‌ام می‌گیرد. پنج سال طول کشید تا نوه‌هایم بتوانند شب‌ها بدون دیدن کابوس بخوابند، اما خودم دیگر هیچ‌وقت روی شبی را نخواهم دید که آسوده به خواب روم.

چقدر شوهرم در اونیفورمی که برای شرکت در مراسم سان و رژهٔ نیروهای مسلح در روز ششم اکتبر سفارش داده بود، خوش‌قیافه به نظر می‌رسید. آن سال یک دست لباس نو پوشیده بود که، مانند همهٔ لباس‌های نظامی‌اش، بسیار چسبان بود و آن را از روی مدل اونیفورم‌های آلمانی دوخته‌بودند که خیلی از آن‌ها خوشش می‌آمد. سال‌های قبل، وقتی من و دخترهایم برای کمک به او، به‌زور، لبهٔ چکمه‌های بلند و تنگش را روی نیم‌شلواری‌اش می‌کشیدیم، دربارهٔ این تجملات سربه‌سرش می‌گذاشتیم. وقتی می‌دیدم پاکردن چکمه‌ها چه زحمتی برایش دارد، سرزنشش می‌کردم: «بهتر نبود اونیفورم را کمی گشادتر می‌گرفتی؟» او با تظاهر به بی‌حوصلگی می‌گفت: «وای جهان، تو که از ارتش چیزی سرت نمی‌شود، زیادی حرف نزن.»

برای او در این روز آراستگی ظاهرش خیلی اهمیت داشت. دست آخر هم برای تأکید بر افتخار و اهمیتی که همواره به عنوان افسری در خدمت ارتش مصر احساس می‌کرد، با گذاشتن تعلیمی فیلدمارشالی در زیر بغل، آراستگی ظاهرش را کامل می‌کرد، و این مورد پسند من نبود. اعتراض می‌کردم که: «مردم خیال می‌کنند تو متظاهری، در صورتی که متظاهر نیستی.» اما او با پافشاری بر اینکه «چوب تعلیمی معرف تشخص واقعی افسران در خدمت ارتش مصر است»، همواره آن را همراه خود می‌برد. جز در آن آخرین ششم اکتبر. یعنی فراموش کرده بود؟ یا به خاطر حرف من آن را با خود نبرده بود؟ هرگز نخواهم دانست.»

نظرات کاربران

a e
۱۴۰۲/۱۱/۰۵

روح مترجمش خانم مریم بیات شاد 🩶

فطرس
۱۴۰۲/۰۳/۲۲

چقدرگرونه،امیدوارم‌ شخصیت شوهرش را دراین‌کتاب تطهیرنکرده باشه

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۶۱۴ صفحه

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۶۱۴ صفحه

قیمت:
۲۲۸,۰۰۰
تومان