کتاب ادبیات در مخاطره
معرفی کتاب ادبیات در مخاطره
کتاب ادبیات در مخاطره نوشته تزوتان تودوروف، فیلسوف، مورخ و نشانهشناس بلغاری-فرانسوی است.
درباره کتاب ادبیات در مخاطره
تزوتان تودوروف در این کتاب از ادبیات و نظریههای آن و چیستی آن سخن میگوید. این که ادبیات در عصر کنونی چقدر مغفول مانده، چقدر نادرست درک شده و در مدارس دنیا چه بر سرش آمده است. او میگوید : «طی قرن گذشته، تدریس ادبیات در دانشگاهها زیر سلطهٔ تام و تمام تاریخ ادبیات بوده است، بدین معنا که تدریس ادبیات اساسا متمرکز بوده است بر مطالعهٔ دلایل ظهور اثر» و مطالعه معنای اثر به حاشیه رانده شده است.
تودوروف که خودش یک نظریه پرداز فرمالیست محسوب میشد و به تفاسر ساختارگرایانه از ادبیات شهره بود در این کتاب دست از نظرات پیشینش شسته و از لذت ادبیات و معنایی که به زندگی انسان میدهد حرف میزند. او درواقع در این کتاب به نقد خود و همفکرانش میپردازد و به نوعی عصیان میکند.
کتاب ۷ بخش دارد که همه درباره ادبیات و زیباییشناسی است: ادبیات فروکاسته به آبسورد، فراتر از مدرسه، تولد زیباشناسی مدرن، زیباشناسی عصر روشنگری، از رمانتیسم تا آوانگارد، ادبیات به چه کار میآید؟، گفتوگویی پایانناپذیر.
تودوروف در این بخشها چندین موضوع مهم را مطرح میکند تا از لذت ناب از خاطر رفته ادبیات و معنایی که این هنر به زندگی انسان میدهد سخن بگوید. نقد رویکردهایآاموزشی در تدریس ادبیات، کارکرد ادبیات و سهم ادبیات از فهم جهان از مباحثی هستند که تودوروف در این کتاب به آنها پرداخته است.
خواندن کتاب ادبیات در مخاطره را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه عاشقان ادبیات و دنیای ادبیات به ویژه پژوهشگران این حوزه مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب ادبیات در مخاطره
زیباشناسی عصر روشنگری که به درجات مختلف در آثار شافتسبری، ویکو، باومگارتن، لسینگ، کانت، ژرمن دواستال و بنژامن کنستان تجلی یافته است، توانست این توازن ناپایدار را حفظ کند، زیرا از یک سو و برخلاف نظریههای کلاسیک که بر تقلید متمرکز بودند، نقطهٔ ثقل را زیبایی قرار داد و بر خودآیینی اثر هنری تأکید کرد و، از سوی دیگر، هرگز رابطهٔ آثار با جهان واقع را نفی نکرد، زیرا بر این باور بود که آثار هنری ما را در شناخت جهان واقع یاری میدهند و به نوبهٔ خود بر آن تأثیر میگذارند. هنر همواره متعلق به جهان مشترک انسانهاست. از این منظر، زیباشناسی رمانتیک، که از آغاز قرن نوزدهم همهگیر شد، گسست قابل توجهی در زیباشناسی (عصر روشنگری) پدید نیاورد. در نظر رمانتیکهای نخستین ــ مادام دواستال و کنستان، برادران شلگل، شلینگ و نوالیس ــ هنر همچنان راهی برای شناخت جهان بود. اگر نوآوریای هم در کار بود، مربوط میشد به نوع ارزشیابیشان از شیوههای مختلف شناخت جهان واقع. در نظر آنان، شناختی که هنر به ما میدهد متعالیتر از شناختی است که از راه علم به دست میآید. رمانتیکها شیوههای رایج شناخت عقلانی را کنار گذاشتند و راه وجد را در پیش گرفتند، زیرا باور داشتند وجد ما را به نوع دیگری از واقعیت (واقعیتی ثانوی) راهبر میشود که حواس و عقل را بدان راهی نیست. این واقعیتْ بنیادیتر یا ژرفتر از واقعیتی است که شناخت عقلانی در اختیار ما میگذارد. بااین حال، باید به اعتلای شگفتانگیز شأن و منزلت علم در این برهه هم توجه داشت. به همین سبب، تعجبی ندارد که جامعهٔ معاصر به آرای رمانتیکها وقع چندانی نمینهد.
ضمنآ نباید آموزهٔ «هنر برای هنر» را، که از تفکرات رمانتیکهای آلمانی نشأت گرفته و در آن مقطع در سراسر اروپا گسترش یافته بود، بسیار محدود در نظر گرفت. مثلا بودلر، که در نیمهٔ دوم قرن نوزدهم سخنگوی هنر برای هنر شده بود، شعر را راهی برای شناخت جهان نمیدانست و ازهمینرو بود که نوشت: «هدف شعر (...) حقیقت نیست؛ هدف شعر خودش است. برای اثبات حقیقت شیوههای دیگری (به غیر از شعر) وجود دارد و در حوزههایی دیگر باید به دنبالشان بود. حقیقت هیچ ارتباطی با ترانه ندارد.»
بااین حال، دیدگاه بودلر معنایی عمیقتر از این دارد. او فقط میخواهد شاعر باشد و شاعربودن برایش رسالتی است متضمن «تکالیف متعالی». دلیل آنکه شعر نباید به جستوجوی حقیقت و خیر تن دهد آن است که خود شعر حامل حقیقت و خیری متعالیتر از حقایق بیرون از آن است. بودلر به کانت وفادار باقی میماند، آنجا که در نامهای به توسنل مینویسد: «تخیل علمیترین قوه است، چراکه فقط این قوه قادر به فهم قیاس کلی است.» یا آنجا که مینویسد «تخیلْ ملکهٔ امر حقیقی است». اثر هنرمند در شناخت جهان مشارکت دارد. به همین دلیل است که بودلر ظرفیت اثر هنری «برای شناخت وجوه طبیعت و موقعیت انسان» را میستاید. نیز به همین دلیل است که نقاشان و شاعران معاصرِ خود را ملزم میکند که «مدرن» باشند، که خود را شاعرانه «با کراواتها و چکمههای ورنی بیارایند» و خود نیز در اشعارش به دنبال تحقق این هدف است. این جستوجوی حقیقت تمامآ در یک شعر به ظهور نمیرسد (در شعر «به ضرباهنگ و مراعاتنظیر و مُفاجات (شگفتزدگی)» هم نیاز است)، ولی بههرحال جستوجوی حقیقت به هیچ چیز دیگری فروکاستنی نیست و از دید خود بودلر هدف آغازین شعر است.
اگر حقیقتآ رسالت شاعران پردهبرداشتن از قوانین نامکشوف جهان است، دیگر نمیتوان گفت حقیقت هیچ ربطی به اشعارشان ندارد. البته این بدین معنا نیست که بودلر ضدونقیض میگوید. هنر و شعر با حقیقت پیوند دارند، اما ماهیت این حقیقت از سنخ حقیقت علوم نیست. هنگامی که بودلر از حقیقت دفاع میکند، منظورش حقیقت در شعر است و آنگاه که بر حقیقت میتازد، حقیقت مطرح در علوم را در نظر دارد. صدق و کذب گزارههای علمی هنگامی آشکار میشوند که آنها را با اموری که توصیف میکنند مقابل بگذاریم. گزارهٔ «بودلر گلهای شر را نوشته است» به همان میزان صادق است که گزارهٔ «آب در ۱۰۰ درجه میجوشد»، حتی اگر تفاوتهایی منطقی میان این دو گزاره وجود داشته باشد. این صدق و کذب از سنخ صدق نسبت حکمیه است و تطابق با واقع. اما وقتی بودلر میگوید «شاعر به شاهزادهٔ ابرها میمانَد»، یعنی همچون مرغ دریایی است و سنجش صدق گزارهاش ناممکن. اما بودلر یاوه نمیگوید. او بر آن است که از هویت شاعر پرده بردارد. اینجا او در حال وهوای حقیقتِ انکشافی۸۰ سیر میکند و میکوشد ماهیت یک موجود، یک موقعیت و یک جهان را مکشوف کند. در هر شعر، میان کلمات و جهان رابطهای شکل میگیرد، گرچه این دو حقیقت با هم درنمیآمیزند. بودلر در جایی دیگر معیاری به ما میدهد تا دو شیوهٔ شناخت را از هم بازشناسیم. او در توصیف کار هنرمند میگوید:
«کار او نه گرتهبرداری که تفسیر است، تفسیری به زبانی سادهتر و درخشانتر.» در جایی دیگر هم میگوید شاعر صرفآ «مترجم و رمزگشاست». بنابراین، تفاوت در گرتهبرداری (یا توصیف) و تفسیر است.
میتوان از این گفتهها چنین نتیجه گرفت که نهتنها هنر ما را به شناخت جهان رهنمون میشود، بلکه درعین حال از وجود حقیقتی پرده برمیدارد که ماهیت متفاوتی دارد. درواقع، این نوع حقیقت در انحصار هنر نیست و به افق سایر گفتمانهای تفسیری نظیر تاریخ، علوم انسانی و فلسفه نیز شکل میدهد. زیبایی نه مفهومی ابژکتیو است (که به لطف نشانهای مادی بتوان بدان دست یافت) و نه سوبژکتیو (که به داوری و ارزشیابی دلبخواهی افراد متکی باشد). زیبایی مفهومی بیناذهنی است و به جامعهٔ بشری تعلق دارد.
پس زیبایی یک متن ادبی چیزی نیست مگر حقیقتش؛ معنای بند معروف کیتس نیز همین است: «زیبایی حقیقت است و حقیقت زیبایی.»
حجم
۶۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۹۰ صفحه
حجم
۶۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۹۰ صفحه
نظرات کاربران
حرف تودوروف این است که ادبیات در مخاطره است. ولی این خطر از ناحیۀ مردم کمسواد نیست، بلکه از جانب متخصصان ادبیات است. این کارشناسان، ادبیات را بهمثابۀ ادبیات نمیبینند، بلکه آن را تحویل میکنند به چیزی که دیگر از