دانلود و خرید کتاب ناسور فاطمه فراهانی
تصویر جلد کتاب ناسور

کتاب ناسور

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۲۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ناسور

کتاب ناسور، نوشته فاطمه فراهانی داستان زندگی زنی‌ است که برای زندگی‌اش تلاش می‌کند اما فرزندانش نمی‌توانند او را درک کنند و چیزی‌ از گذشته‌اش نمی‌دانند.

درباره کتاب ناسور

مارال دختر حاج حسین کاشانی در نوجوانی عشقی پاک را با پسر عمه‌اش تجربه می‌کند. عشقی که روز به روز علی رقم مخالفت‌های پدرش ریشه دارتر می‌شود. ایمان پسری است که تمام گزینه‌های مناسب برای ازدواج را دارد اما این میان کسی سر از مخالفت‌های بی‌دلیل پدر مارال درنمی‌آورد. انگار که این مخالفت ریشه در اختلافی قدیمی و خانوادگی دارد، و یا رازی این وسط وجود دارد که کسی نمی‌داند.

پس این راز چیست؟ این اختلاف و کینه قدیمی از کجا نشات می‌گیرد؟ دلیل این هم نفرت حاج حسین از ایمان چیست؟

شاید هم اصلا اختلافی وجود ندارند و دلیلش تنها وجود کاوه پسره یکی یکدانه حاج غفور باشد که از نظر حاج حسین برای همسری دخترش شایسته‌تراست. کسی که مارال به هیچ وجه دوستش ندارد و به هر ترفندی می‌خواهد دست به سرش کند. این از زمان حال مارال شروع می‌شود وقتی فرزندانش بزرگ شده‌اند و به گذشته او می‌رود و زندگی‌اش را روایت می‌کند. 

خواندن کتاب ناسور را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به رمان ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب ناسور

مقابل آینه ایستاده بود و با دقت خودش را تماشا ‌می‌کرد. پای چشم‌های از گریه‌ی دیشب گود افتاده بود و رنگ صورت به زردی می‌زد. لبهایش از خشکی ترک خورده بود و چندتایی پوسته‌ی خشک روی آن به طرز فجیعی خودنمایی ‌می‌کرد. دستی به مو‌هایش کشید، رنگ ریشه‌اش تقریباً تا دو سانت سفید شده بود و این یعنی خیلی وقت بود که رنگ‌شان نکرده بود و دیگر اهمیتی به ظاهرش نمی‌ داد، آن هم او! اویی که رسیدگی به ظاهر و سر و وضع زمانی نه چندان دور برایش اهمیت زیادی داشت، اما حالا افسرده‌تر از آن بود که بخواهد به رنگ مو و ظاهر و سر و صورت اهمیت بدهد. آنقدر غم در دل داشت که به این چیز‌ها نمی‌توانست فکر کند. نفس عمیقی کشید و آن را همراه آه غلیظی از گلوی بیرون داد. اصلا حوصله‌ی هیچ چیز و هیچ کس را نداشت. برعکس تمام آدم‌های دل‌مرده که به تنهایی و سکوت نیاز دارند ، او دل آدم‌هایی را می‌خواست که حرف را بفهمند، درک کنند، نمک به زخم خستگی‌هایش نپاشند و کمی‌، فقط کمی‌ با او مهربانتر باشند. اما افسوس که چنین افرادی را در زندگی‌اش نداشت و این هم دردی بود بی‌درمان. از جلوی آینه کنار آمد و دوری توی اتاق زد. چه قدر از این سکوت و تنهایی بیزار بود. به سمت مبل دو نفره رفت و روی آن به پهلوی راست دراز کشید، دست را زیر سرش گذاشت و نگاهی به ساعت ایستاده‌ی اتاق انداخت که یک ظهر را نشان ‌می‌داد. دوباره آه کشید. تا آمدن بچه‌ها زمان زیادی باقی مانده بود و این حال را کمی‌ بهتر ‌می‌کرد. با این که محل نمی‌گذاشتند و کاری به کارش نداشتند، اما بودنشان در خانه مایه‌ی دلگر‌می‌اش بود و حالش را خوب ‌می‌کرد. با فکر به بچه‌ها لبخندی تلخ گوشه‌ی لبانش نقش بست. چه قدر دلش برای پسر‌هایش تنگ شده بود، انگار که صد سال است از هم دور بود‌ه‌اند. صد سال نه و شاید هزاران هزار سال. دل داشت از این همه دوری و نزدیکی می‌ترکید به کیوان فکر کرد. کیوانی که بعد از آن افتضاح به بار آمده و دعوای سخت، بعد از آن دیگر نیمه شب به خانه ‌می‌آمد، آن هم چه آمدنی! بی‌صدا ‌می‌آمد و بی‌صدا ‌می‌رفت، لب به غذای خانه نمی‌زد و لباس‌هایش را به خشک‌شویی سر خیابان ‌می‌داد این را همین دیروز فهمید، وقتی برای بردن والان پرده‌ی پذیرایی به مغازه‌ی حاج یونس رفته بود. پیرمرد بعد از گرفتن پرده نگاهی دقیق به صورت مچاله شد‌ه‌اش انداخت و گفت

- خانم کاشانی اینو هم روی قبض آقا پسرتون بنویسم؟

متعجب نگاهی به پیرمرد کرد، اخمی‌ به پیشانی انداخت:

- کدوم قبض آقا پسرم؟

- پسر بزرگتون، آقا کیوان منظورمه. آخه همین سر ظهری با اوقات تلاخ و قیافه‌ی پریشون اومد این جا و کلی لباس داد تا براش بشورم و اتو بزنم. 

- 𝘔𝘪𝘯𝘦𝘳𝘷𝘢
۱۴۰۰/۱۲/۰۶

علی رقم؟ اصلا درست نیست داخل توضیحات کتابی غلط املایی وجود داشته باشه.

ص الف
۱۴۰۰/۱۰/۲۹

اینجور که تو کامنتا و صفحات مجازی دیدم، گفتم چه قصه جذاب و مهیجی در انتظارمه ولی الان که تمومش کردم خستگی به تنم موند و پشیمون شدم از خریدش...یک قصه تکراری و قابل پیش بینی بودکه تعلیق و هیجان

- بیشتر
fatemeh
۱۴۰۰/۱۲/۲۸

داستانی متوسط رو به بالا داستان همزمان در حال و گذشته جریان داره و گره‌ها کم کم باز میشن و روندی منطقی داره اما به نظرم باید بیشتر به سوژه پرداخته می‌شد ولی از یه سری موضوعات خیلی سرسری رد

- بیشتر
mahsa
۱۴۰۰/۱۲/۲۶

قلم نویسنده ساده و روون بود اما کتاب حرف جدیدی نداشت و کلیشه بود. موضوعی که بهش پرداخته شده، خوب بود اما به خوبی نوشته نشده بود. خیلی بهتر از این می‌تونست باشه. روند آروم داره و حتی اتفاقات بزرگش

- بیشتر
کاربر ۳۲۳۳۲۶۷
۱۴۰۰/۰۶/۰۵

مستاصل و ناامید به سمت مادرش رفت..... خودش را به سمت او کشید و بدن کرختش را روی زمین انداخت، سرش را روی پاهای مادرش گذاشت و چشمهایش را بست.حرکت دستی را به آرامی روی سرش حس کرد.دستی به نرمی

- بیشتر
سپیده
۱۴۰۰/۰۶/۰۴

دوستش داشتم حتما بخونیدش یه عاشقانه بی نظیر که راحت میتونید با شخصیت ها ارتباط برقرار کنید و در نهایت پایان منطقی و شیرین کتاب

کاربر ۱۶۱۵۵۷۰
۱۴۰۱/۰۱/۰۶

در حد متوسط بود برا یکبار خوندن

Sara
۱۴۰۱/۰۱/۰۵

به نظر من نویسنده یه جاهایی زیاده گویی کرده بود و یه جاهایی خیلی سریع رد شده بود و من نتونستم با روند تند و کندش خیلی ارتباط برقرار کنم درکل با توجه به تعریف هایی که ازش,شنیده بودن انتظار

- بیشتر
کاربر ۳۳۱۲۱۷۰
۱۴۰۳/۰۸/۱۷

قصه خوبی داشت اما کاش پایانی بهتر داشت

@kayvan71
۱۴۰۳/۰۲/۰۵

حیف وقت ارزشمند خودتان فکر کنید وتمرین کنید قصه ای بهتر خلقدخواهید کرد

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۶٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۵۳۹ صفحه

حجم

۶٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۵۳۹ صفحه

قیمت:
۱۴۰,۰۰۰
تومان