
کتاب بی دادگاه سیا (جلد اول)
معرفی کتاب بی دادگاه سیا (جلد اول)
کتاب بی دادگاه سیا (جلد اول) نوشتهٔ اسماعیل نادری است. انتشارات آئی سا این رمان معاصر و ایرانی را منتشر کرده است. این اثر توصیفهایی از رفتار افراد جامعه ارائه داده که تصویری از بیعدالتی را بازنمایی میکند.
درباره کتاب بی دادگاه سیا (جلد اول)
کتاب بی دادگاه سیا (جلد اول) برابر با یک رمان معاصر و ایرانی و دربارهٔ روابط خانوادگی و مشکلات اجتماعی است. کتاب حاضر به برخی از مشکلات اجتماعی اشاره کرده است. این کتاب محاکمهٔ شخصیتی را توصیف میکند که مرتکب جرمی سنگین شده و در جریان دادگاه مجبور به پاسخگویی به سؤالات قاضی است. این متهم مردی است که ناخواسته به ماجرایی هولناک کشیده شده و جرمی را مرتکب شده است. دادگاه برای آگاهی از جزئیات واقعه مرد جوان را بازخواست میکند. هر چه دادگاه پیش میرود، حقایقی برای مخاطب روشن میشود. گفته شده است که اسماعیل نادری در این کتاب موقعیت چالشبرانگیزی را خلق کرده و ذهن مخاطب را به قضاوت واداشته است. این رمان توصیفهایی از رفتار افراد جامعه ارائه داده که تصویری از بیعدالتی را بازنمایی میکند. نویسنده علاوهبر بازگویی داستانی هیجانانگیز، با زبانی کنایهآمیز برخی از رفتارهای اجتماعی را نقد کرده است. او با در نظر گرفتن جنبههای مختلف مشکلات اجتماعی، نیاز افراد جامعه به رعایت قانون و دورشدن از قضاوتهای عجولانه را بازگو کرده است.
خواندن کتاب بی دادگاه سیا (جلد اول) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بی دادگاه سیا (جلد اول)
«گویا یکی، دو سال پیش، دختر بیماری داشت که حالا عمرش را داده بود به شما، ولی به هر حال، از پشت شیشهٔ دمکرده و ترک خوردهٔ بغل ماشین، جایی به آن صورت معلوم نبود. مجبور بودم به چهرهٔ کشیده و نه چندان نحیف راننده که همچنان داشت سرگذشت بدیمن و بدفرجام خویش را از دوران عروسی بدیمن و شومش در آغاز نوجوانی و بیسوادی ناشی از فقر و فلاکت و بدبختی، گرفته تا بیماری شدید و عاقبت مرگ دخترش برای پدرم بازگو میکرد، خیره شوم.
ولی نه! به او نیز چندان توجهی نداشتم و راستش خودم هم نمیدانم، به دنبال چه چیز دیگری بودم. باز هم همچون دفعهٔ پیش، نگاهم در جایی و خودم در جای ناشناختهٔ دیگری به سر میبردم. بهتر بگویم، از دنیای خارج به دنیای اندیشه و توهمات بیپایه و بیشتر آرزو وخیال درونی فرورفته بودم؛ دنیایی که در آن، بیش از هر مکان نامطمئن دیگری، احساس امنیت و آرامش رو به تزایدی میکردم. گو اینکه زیاد هم آسوده و امن نبود، ولی هرچه بود، مفر بسیار مناسب و گریزگاه و روزنهٔ ظاهراً گشوده و سهلالوصول بود برای گریز از اینهمه هیاهو و جاروجنجال دنیای بیترحم و کاملاً وانفسا.
دیری نپایید در خیالم سرکی به محوطهٔ چهارگوش پر از دودی کشیدم که برای اولین بار، چهار روز پیش با آن آشنا شده بودم. احساس غریبی داشتم. نمیدانم چرا خودم را در آنجا آرام یافته و باوجود اینهمه ویرانی و ازهمگسستگی، آسایش و امنیتم را هرچند کوتاه و زودگذر، تضمین شده مییافتم! شاید بهخاطر این بود که آنجا را تنها راه نجات و محل گریزی برای از نفس افتادگان قافله، علیالخصوص معلولین میپنداشتم. شاید هم با مشاهده و تجمع انواع گوناگونی مثل خودم در یک مکان، این حس و این طرز تفکر بیشک پوشالی و نادرست را به رویاها و تخیلات بیپایهواساسم راه داده و در فضای عاری از تعقل و واقعیت آنجا رشد داده بود. بله. یک باردیگر چهرهٔ جذاب و خوشسیمای پسر جوانی را میدیدم که به تازگی به صورتش خط افتاده و تا رو و کنارههای پایینی فک بلندش ادامه داشت که بیتردید او نیز عاقبت نامشخص خویش را از یاد برده و به دیگران میاندیشید.
بهخاطر آورده بودم که چهطور با عصای ناموزون و بدقوارهای، به دیوار تکیه زده و در عمق بیانتهای خیالهای هرچند پوچ و باطل خود، فرورفته بود! قیافهٔ سرسخت و مقاوم مادری را تجسم میکردم که چگونه با نرمی و ملایمت تحسینبرانگیزی شاید هم چندشباری درحالیکه به ستون بلند و نسبتاً عریضی از گچ طوسی رنگی تکیه زده و یکبند داشت به مادر دیگری که او نیز از فرط ناچاری، دختر از کمر به پایین فلج خود را به پشتش زده و زیرلب چیزهایی نیز به او میگفت، دلداری و توان استقامت در برابر فشار و سختیهای بیچونوچرای زندگی را میداد.»
حجم
۳۶۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۱۸ صفحه
حجم
۳۶۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۱۸ صفحه