کتاب فصل پرنیان
معرفی کتاب فصل پرنیان
رمان فصل پرنیان نوشته ستاره شجاعیمهر است که به زندگی دختر جوانی به اسم پرنیان میپردازد و از حقایقی که تا بخال در زندگی او مخفی مانده حرف میزند.
درباره کتاب فصل پرنیان
پرنیان دختر جوانی است که در کودکی پدر و مادرش را از دست داده است و با تنها خالهاش روژان زندگی میکند. پرنیان از طریق دفتر خاطرات خالهاش به حقایق تلخ و وحشتناکی دست پیدا میکند که هضمش برای او سخت است. به همین دلیل پا به مسیر خطرناکی میگذارد تا بتواند دست عاملان گذشته را رو کند. اما...
خواندن کتاب فصل پرنیان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه دوست داران رمانهای فارسی مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب فصل پرنیان
نگاهش قاب چشمانم میشود. چه قدر پیر شده. آن لحظه که مقابلم مینشیند و لبخند میزند. چروکهای زیر چشمش به یادم میآورد سالهای رفتهی عمرش را. نگاهم تا پایین و روی دستانش سر میخورد . انگشتر یاقوت سبز دور انگشتش را به بازی میگیرد و انگار میخواهد حرفی بزند اما رویش نمیشود. اما من کارش را آسان میکنم.
- نگران نباش خاله... قول میدم پشیمونت نکنم.
این بار ته نگاهش آن نگرانی مادرانه میدرخشد. لب زیرینش را به دندان
میگیرد و میگوید:
- بیا فراموشش کنیم پرنیان.
اخم میکنم و میگویم:
- حالا دیگه؟ حاال که وسایلمو جمع کردم و عازم رفتنم؟
میدانم خودش بیقرارتر است و آرام ندارد. چشمانش را باز در نگاهم
میچرخاند و میگوید:
- پرنیان، اونا آدمای خطرناکین. اگه بفهمن... اگه حتی بو بکشن تو از طرف من فرستاده شدی، اون وقت یک دقیقه هم معطل نمیکنن و...
باز لبش را به دندان میگیرد و زیر لب چیزهای نامفهومی میگوید. کنارش جای میگیرم و دستم را روی شانهاش میگذارم. نگاه محزونش را با مخلوطی از لبخند کمجانی مهمان صورتم میکند.
- بلایی سرت بیاد من میمیرم پرنیان.
اخم کوچکی بین ابروهایم جا میدهم.
- یعنی نرم خاله... یعنی نرم پی دلبستگی که تو گذشتهت رها کردی و این همه سال تو حسرتش سوختی و دم نزدی.
او هم اخم میکند.
- رهاش نکردم پرنیان... ازم گرفتنش.
از جایم میپرم و دوباره سمت چمدانم میروم.
- پس ختم کلوم من میرم.
دستم نرسیده به دستهی چمدان میان دست گرم خاله روژان مینشیند.
- به من قول بده.
منظورش را میفهمم. با اطمینانی که خودم ازش مطمئن نیستم میگویم.
- چشم قول میدم هر وقت احساس خطر کردم برگردم.
اشک در چشمان عسلی رنگ درشتش حلقه میزند.
- قول دادیا... چیزیت بشه نمیتونم اون دنیا جواب پدر و مادرتو بدما.
بوسهای به گونهاش مینشانم و سرم را روی سینهاش میگذارم . دستی میان خرمن موهای قهوه ایام میکشد و من عطر مادرانهاش را استشمام میکنم. از حالا دلم برای نبودنش تنگ است. دلتنگ خالهای که از هشت سالگی برایم کم از مادر نبوده.
با دستانش صورتم را قاب میگیرد و لبخندی جانانه تحویلم میدهد.
- رسیدی خبر بده.
چشم.
- پرنیان...
کلافه شدهام. اما باز لبخند را از روی لبم پنهان نمیکنم.
- خیالت راحت خاله.
کمی دیگر نگاههای مادر و دختریمان را به هم میدوزیم که یادم میآید باید عجله کنم. ممکن است تو ترافیک گیر کنم و به موقع به فرودگاه نرسم.
حجم
۴٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۶۳ صفحه
حجم
۴٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۶۳ صفحه
نظرات کاربران
داستان درباره دختری به اسم پرنیان که با خوندن دفتر خاطرات خالهاش تصمیم به انجام کاری میگیره و... متن داستان روان بود و خوشخوان. ژانر داستان معماگونه بود و عاشقانه. اتفاقات خوب پردازش شده بود. شخصیت پردازی نسبتا خوب اما بیشتر جای کار
من که دوس داشتم یاد میده که انسان های سمی دور ورتون رو بشناسید و همون اول دفعش کنین یا شاخشو بشکونین. در بعضی موارد نباید سکوت کرد
انگار یه دختر بچه ۱۵ ساله این کتابو نوشته و در نگارش بسیار اشتباه داره و کلافه کننده ست و ایراد دیگه ای که داره وسط متن یکدفعه داستان میره جای دیگه مثلاً داره تو رستوران با ونداد حرف میزنه یک
بعضی قسمتها از واقعیت زندگی دور است اما ارزش یکبار خواندن داره
داستان بد نبود ولی به نظرم حماقت یک دختر رو نشون میداد که هربار همون اشتباه قبل رو میکنه ، اینکه وقتی یه بار بابت یه اشتباه ضربه بخوره باز از همون روش استفاده بشه و باز هم همون اشتباه
کتاب زیبا و خوبی هست. قلم نویسنده روونه و آدم راحت با داستان ارتباط میگیره. موضوع جدید و جالبی هم داره
کتاب خوبی بود،دوستش داشتم. فقط کاش فرمتepubاش رو میذاشتید.