دانلود و خرید کتاب قمارباز محمود درویش ترجمه احسان موسوی خلخالی
تصویر جلد کتاب قمارباز

کتاب قمارباز

نویسنده:محمود درویش
انتشارات:نشر حکمت کلمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب قمارباز

کتاب قمارباز؛ گفت‌وگو و شعر بخشی از کتاب مصاحبه ایوانا مرشلیان با محمود درویش است که احسان موسوی خلخالی آن را به چاپ رسانده است. در این کتاب مرشلیان با محمود درویش، شاعر فلسطینی دربارهٔ خودش و اشعارش گفت‌گو می‌کند. مضامین بسیاری از اشعار او وطن‌پرستانه و طبیعتاً غمگین است. درونمایهٔ مرگ در آثار درویش تکرارشونده است.

درباره کتاب قمارباز

ایوانا مرشلیان دربارهٔ دیدارهایش با محمود درویش می‌گوید:

روزگاری که بیماری و غیاب با نام شاعر فلسطینی، محمود درویش، همراه نبود، او ستاره بود و بس، در شهر نور، که مرحلۀ طلایی شعر خویش را در آن گذراند، در غوغای حضور و نشر و نوشتن و شبهای شعر. آنجا بود که شاعر ما پنجاه سالگی‌اش را جشن گرفت. نخستین دیدارمان در پاریس بود، سال ۱۹۹۱، پس از شب شعری که در آن تازه‌ترین مجموعه شعرش، «میبینم آنچه میخواهم» را خواند و هزاران شنونده از عرب و غیر عرب حاضر شدند.

دومین دیدارمان در خانه‌اش بود، در میدان  ایالات متحده در پاریس که از طبقۀ پنجم مشرف به برج ایفل بود و درختان تبعیدگاه و کبوتران خاکستری. این دیدار پس از آن بود که شاعر فلسطین، پس از چهار سال خودداری از مصاحبه با مطبوعات، با وساطت استاد انطوان نوفل، سردبیر مجلۀ الدولیة، که من دبیر فرهنگی‌اش بودم، موافقت کرد که با من مصاحبه کند. دیدار من با او دو بار به تعویق افتاد: بار اول به علت کار فوریای که پیش آمده و دیگری به علت حال و حوصله‌اش در آن لحظه. بعدتر پرده‌پوشی را کنار گذاشت و گفت که مطمئن است که به هیچ روزنامه نگاری هرکه باشد، از جمله من، مصاحبه نخواهد داد: من خیلی وقت است که مصاحبه نمیکنم. نمیتوانم حرفم را تکرار کنم. ترجیح میدهم شما دربارۀ شعرها و نوشته‌هایم مطلب بنویسید. اما بخت با من یار بود که این موضع‌گیری‌اش کاملاً نبود، چون بعد از بیش از دو هفته به دفتر مجله زنگ زد تا قرار سوم را بگذارد: ایوانا، بیا خانه‌ام، فردا ساعت چهار منتظرم... اگر دیر کردی هم اشکالی ندارد. دعوت خطرناکی بود، شبیه آواز فیروز: «بیا و نیا» همۀ ما از آن این را فهمیدیم که ترجیحش نیامدن است.

کتاب قمارباز را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم

مطالعهٔ این کتاب برای علاقه‌مندان به اشعار محمود درویش جذاب خواهد بود.

بخشی از کتاب قمارباز

بقیه‌ی عمر

اگر بگویند همین‌شب همین‌جا خواهی مُرد

در زمان باقی‌مانده چه خواهی کرد؟

ـ نگاه می‌اندازم به ساعت مچی‌ام /

پیاله‌ای آب‌میوه می‌نوشم

گاز می‌زنم سیبی را

مدتی طولانی خیره می‌مانم به مورچه‌ای که یافته روزی‌اش را

بعد نگاهی می‌اندازم به ساعت مچی‌ام/

هنوز وقت دارم بتراشم ریشم را

و سر فرو کنم در آب / با خودم می‌گویم:

« کمی رنگ و لعاب دهم به نوشته‌ام/

آبی باشد لباسم بهتر است/

تا ظهر در کتاب‌خانه‌ام زنده می‌نشینم

اثری از واژه‌ها نیست

سپید است و سپید و سپید...

واپسین نهارم را درست می‌کنم

دو پیاله می‌گذارم، یکی برای خودم

یکی هم برای آن‌که سرزده می‌رسد

بعد، قیلوله‌ای میان دو رؤیا/

اما از خواب می‌پرم با صدای خرناسه‌ام...

بعد، نگاه می‌اندازم به ساعت مچی‌ام:

هنوز وقت دارم برای خواندن/

یک بخش از دانته می‌خوانم و نیمی از معلّقات

نگاه می‌کنم که چگونه می‌گذرد زندگی‌ام

و ارزانی می‌شود به دیگران

نمی‌روم دنبال کسی که پُر کند آن را

ـ این‌گونه؟

ـ این‌گونه، این‌گونه

ـ بعد؟

ـ شانه می‌زنم مو‌هایم را، و پرت می‌کنم شعر را...

همین شعر را

میان آشغال‌ها

نوترین پیرهن‌ایتالیایی‌ام به تن

با صدای کمانچه‌های اسپانیایی تشییع می‌کنم خودم را

و قدم‌زنان می‌روم تا گورستان!


زندگی... تا آخرین قطره

از اگر مرا گویند: امروز خواهی مرد، چه خواهی کرد؟ برای گفتن مهلتی نمی‌خواهم: اگر چرتم گرفت می‌خوابم. اگر تشنه بودم می‌نوشم. اگر در حال نوشتن بودم، دل به نوشته‌ام می‌دهم و سؤال را نادیده می‌گیرم. اگر مشغول ناهار بودم، به گوشت راسته کمی خردل و فلفل می‌زنم. اگر مشغول اصلاح بودم، احتمالاً لالۀ گوشم را خونی می‌کنم... اگر مشغول خواندن بودم، چند صفحه را رد می‌کنم. اگر مشغول پوست کندن پیاز باشم، کمی اشک می‌ریزم. اگر در حال پیاده‌روی باشم کندتر می‌روم. اگر باشم، مثل حالا که هستم، به نبودن فکر نمی‌کنم. وگر نباشم، که دیگر مهم نیست. اگر مشغول شنیدنِ موتزارت باشم به وادی فرشتگان نزدیک می‌شوم. اگر خواب باشم، خواب می‌مانم، در رؤیاهایم سرگشتۀ گل‌های گاردنیا. وگر مشغول خندیدن باشم، به احترام این خبر خنده‌ام را نصفه خواهم کرد. آخر چه می‌توانم کرد؟ دیگر چه می‌توانم کرد، حتا اگر شجاع‌تر از احمق‌ها باشم و قوی‌تر از هرکول؟

معرفی نویسنده
عکس محمود درویش
محمود درویش
فلسطینیی | تولد ۱۹۴۱ - درگذشت ۲۰۰۸

محمود درویش در ۱۳ مارچ ۱۹۴۲ در روستایی به نام «البروه» در فلسطین به دنیا آمد. وقتی که او شش‌ساله بود، اجبارا کشورش را ترک کرد و به همراه خانواده‌اش به لبنان پناهنده شد. یک سال بعد به البروه بازگشت، اما پس از مدتی کوتاه مجددا مجبور به مهاجرت و ترک وطن شد. مقصد بعدی شوروی سابق بود و محمود درویش تحصیلات خود را در شهر مسکو شروع کرد.

آیلار
۱۴۰۱/۰۲/۲۰

خیلی عالی بود از خواندنش لذت بردم هم بخاطر اینکه درباره خود محمود درویش بوده وهم بخاطر اینکه اشعار بسیار زیبا بودند ای کاش کتاب های بیشتری از محمود درویش در طاقچه گذاشته شود

باد بخت مسافر است
کاربر ۳۴۵۳۹۵۱

حجم

۱۰۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۹۸ صفحه

حجم

۱۰۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۹۸ صفحه

قیمت:
۱۳,۴۰۰
تومان