کتاب به من بنگرید خاطره ها
معرفی کتاب به من بنگرید خاطره ها
کتاب به من بنگرید خاطره ها جلد اول از مجموعه شعر جهان، اثر توماس ترانسترومر است که با ترجمه محمدصادق رئیسی میخوانید. او در اشعار این کتاب از دغدغه همیشگیاش حرف میزند: ارتباط دنیای درون و بیرون.
کتاب به من بنگرید خاطره ها دربردارنده اشعاری از تراسنترومر، شاعر سوئدی برنده جایزه نوبل ادبی است. او در شعرهایش به توصیف طبیعت میپردازد و استفاده از عناصر طبیعت در نوشتههای او پررنگ است. او در ضمیر پیدا و پنهان انسان در جهانی سرد و بیروح کنکاش میکند، به سراغ دینگرایی و گرایش به متون مقدس میرود. از اسطورههای دینی و رمز و رازهای اساطیر جهان بهره میگیرد تا آثاری را خلق کند که او را به یکی از مهمتری شاعران معاصر تبدیل کند.
کتاب به من بنگرید خاطره ها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از طرفداران شعر جهان هستید، کتاب به من بنگرید خاطره ها را بخوانید و در لذتی بیانتها غرق شوید.
درباره توماس ترانسترومر
توماس گوستا ترانسترومر (Tomas Gösta Tranströmer) ۱۵ آوریل ۱۹۳۱ در استکهلم سوئد به دنیا آمد. او نویسنده، شاعر و مترجم سوئدی و برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۱ میلادی بود. شعرهایش به بیش از ۶۰ زبان در دنیا ترجمه شده و به عنوان یکی از مهمترین نویسندگان اسکاندیناوی پس از جنگ جهانی دوم مشهور است.
مادر او معلم مدرسه و پدرش روزنامهنگار بود. خودش در دانشگاه استکهلم در زمینههای تاریخ ادبیات و شعر، تاریخ دین و روانشناسی درس خواند و به عنوان یک روانشناس در یک مرکز بازپروری جوانان مشغول به فعالیت بود. در سال ۱۹۹۰ بعد از یک سکته مغزی قدرت تکلمش را از دست داد اما از نوشتن دست نکشید. او علاوه بر جایزه نوبل ادبیات، جوایز دیگری مانند جایزه بلمان، جایزه دونیو، جایزه پترارک آلمان، جایزه پیشگامان ادبی، جایزه پیلوت، جایزه داوران شمال اسکاندیناوی، و همچنین جوایزی از کشورهای مقدونیه، ایتالیا، کانادا، امریکا را از آن خود کرده است.
از میان آثار او میتوان به کتابهای هفده شعر، رازهای در راه، آسمان نیمه تمام، طنینها و نشانهها، تماشای تاریکی، بالتیکها، برای زندگان و مردگان و به من بنگرید خاطره ها اشاره کرد. توماس ترانسترومر در ۲۶ مارس ۲۰۱۵ از دنیا رفت.
بخشی از کتاب به من بنگرید خاطره ها
زیر نقطهٔ سکون، سنقر چرخانی است
دریا میغّرد و لابهلای پرتوها پیش میتازد
لگام جلبکیاش را میجود
بر کنارهها انبوه کف خرناسه میکشد.
زمین را تاریکی فراگرفته
سویی را که شبکور نشانه میرود
سنقر میایستد و ستاره میشود
بر کنارهها، انبوه کف خرناسه میکشد.
***
خورشید از پشت دیوارهٔ خانه به راه میافتد
وسط خیابان میایستد و
با نفسی سرخ
بر ما میتابد
اینسبورگ، وقت آن است ترکات کنم
فردا امّا
آفتاب سوزانی میرسد از راه
در جنگل نیمهجان
آنجا که میخواهیم کار کنیم و
زندگی کنیم.
***
صدای سنگهایی را میشنوم
که به روشنی از گذر سالها پرتاب کردهایم.
پروازکنان در اوج دره
کوکوی پرندگان
در هوایی
آرامتر از اکنون خاموش میشود
میلغزد همچون چلچله
از قلهای به قلهٔ دیگر
به اوج میرسد
در امتداد مرزی برای بودن
آنجا فرو میافتد.
پیداست تمام کارهای ما هیچ بوده
مگر جایی
در اعماق خودمان.
***
طوفان، بالهای آسیاب را به چرخش درمیآورد
دیوانهوار در ظلمت شب میچرخد
بی که آسیاب کند
تو نیز بیداری
چراغ کمسوی تو همچون دل کوسهای خاکستری است.
خاطرههای معمولی در ژرفای دریا فرو میریزند و
سنگ میشوند
به هیات تندیسی غریب
سبزی جلبکها بر عصای توست
کسی به دریا سفر میکند و
پرطنین بازمیگردد.
حجم
۴۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۴۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه