کتاب فرمان کشتار
معرفی کتاب فرمان کشتار
کتاب فرمان کشتار نوشتهٔ جیمز دشنر و ترجمهٔ مینا موسوی و ملیکا خوش نژاد است. نشر افق این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان حاوی جلد ۴ از مجموعهٔ «دوندهٔ هزارتو» است.
درباره کتاب فرمان کشتار
کتاب فرمان کشتار (The Kill order) که ۶۷ فصل دارد با فصلی به نام «سیزده سال قبل» آغاز و با فصلی به نام «دو سال بعد» پایان گرفته است. این رمان بهگزارش نیویورک تایمز از پرفروشترینها بوده است. داستان چیست؟ پیش از شکلگیری سازمان شرارت و پیش از ورود «توماس» به داخل هزارتو، زبانههای خورشید به زمین برخورد کرد و بیشتر جمعیت انسانها را از بین برد. «مارک» و «تیرینا» شاهد برخورد زبانههای خورشید به زمین بودند. آنها جان سالم به در بردند، اما حالا ویروسی در جهان در حال پخششدن است که وجود انسانها را آکنده از خشمی کشنده میکند. با این همه مارک و تیرینا باور دارند که هنوز راهی برای نجات بازماندگان وجود دارد؛ البته اگر خودشان بتوانند زنده بمانند. در این دنیای جدید ویران، هر زندگی بهایی دارد و برای برخی، ارزش مردهبودن بیشتر از زندهبودن است.
خواندن کتاب فرمان کشتار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان و بزرگسالانی که به داستانهای علمی - تخیلی علاقهمند هستند، پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب فرمان کشتار
«ساختمان لینکلن یکی از بلندترین، جدیدترین و عظیمترین ساختمانهای نیویورک و از معدود ساختمانهایی است که مستقیماً به سیستم مترو دسترسی دارد. الک مدام برای رفتن به آنجا تأکید میکند. او میگوید نقشهٔ کامل مسیرهای مترو را در گوشیاش دارد، ولی کاملاً مشخص است که نگران است بهموقع آنجا نرسند. مارک حتی قبل از بیرون رفتن و در تاریکی تونلها میتواند دودلی و شک را در صورت الک ببیند که بهنظر با شخصیت محکمی که یک سرباز باید داشته باشد، در تضاد است. مارک حدس میزند آن مرد میتواند با یک مشت شیرِ گرسنه در یک قفس بماند و با پوزخندی روی صورتش، در کمال آرامش، تصمیم بگیرد کدامشان را اول بکشد.
مارک به خودش میگوید: ساختمان لینکلن، برید اونجا؛ بعد میتونید خانوادهتون رو پیدا کنید.
همگی در یکی از بیشمار تونلهای زیر شهر که بهنظر تا ابد ادامه دارند، پیش میروند. الک جلوتر از بقیه میرود، پشت سرش هم خانمی است به اسم لانا که الک میگوید سالها افتخار همکاری با او را داشته است. بعد از آنها پسری تقریباً همسن مارک، به نام دارنل، راه میرود. بعد دختری به نام مرموز که کمی بزرگتر، شاید هجدهساله باشد. و بعد پسر دیگری که او هم بزرگتر از مارک است، ولی قدی کوتاهتر و بدنی عضلانی دارد. مرموز پسر قدکوتاه را غوکی صدا میزند و خود پسر بهنظر این لقب را دوست دارد. مارک و تیرینا نفرات بعدی هستند و پشت سر بقیه هم پسری به نام بَکستر راه میآید. بکستر از همه کوچکتر است، شاید سیزدهساله، ولی بهنظر مارک یک پسر کوچولوی محکم است. چون در جواب اینکه چرا پشت سر بقیه راه میآید، میگوید میخواهد از بقیه در برابر حملههای ناگهانی مراقبت کند.
وقتی میدوند، مارک امیدوار است آنقدر از عمرش باقی مانده باشد که بتواند با این بچهها دوست شود.
تیرینا در کنارش با صدای آرام میگوید: «امیدوارم اون بدونه داره چی کار میکنه.» آندو شانه به شانهٔ هم میروند و مارک از فکرهای مسخرهای که به ذهنش میآید، خندهاش گرفته؛ فکرهایی که به درد ساحل و خورشیدی میخورد که بهآرامی پشت آب پایین میرود. خوشحال است که نیرویی وجود ندارد که تیرینا با آن بتواند ذهنش را بخواند.»
حجم
۳۰۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۴۸ صفحه
حجم
۳۰۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۴۸ صفحه
نظرات کاربران
خب این واقعا خوبه و جالبه حتما بخونین و بعدش فیلمشو ببنین این کتا یه فیلم هم داره