دانلود و خرید کتاب خاک آمریکا جنین کامینز ترجمه سیدرضا حسینی
تصویر جلد کتاب خاک آمریکا

کتاب خاک آمریکا

نویسنده:جنین کامینز
انتشارات:نشر آموت
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۲۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خاک آمریکا

کتاب خاک آمریکا داستانی از جنین کامینز است که با ترجمه سیدرضا حسینی منتشر شده است. این کتاب فقط یک رمان آمریکایی نیست، رمان بزرگ جهانی است که سرزمین و مرز نمی‌شناسد و ماجرای زنی را روایت می‌کند که برای فرار از دست کارتل‌های مواد مخدر، مجبور است سفری خطرناک را آغاز کند. 

خاک آمریکا کتابی است که بسیاری از نویسندگان مشهور مانند جولیا آلوارز، جان گریشام و آن پاچت را برآن داشت تا لب به تحسینش بگشایند. 

درباره کتاب خاک آمریکا

تا دیروز لیدیا کتابفروشی خودش را اداره می‌کرد. همسر روزنامه‌نگارش زنده بود و همراه با پسرشان، زندگی خوبی داشتند. اما امروز شوهرش کشته شده و فقط لوکای هشت ساله برایش باقی مانده است. لیدیا می‌داند که شوهرش را به این دلیل کشتند که درباره یکی از روسای کارتل‌های مواد مخدر مکزیک نوشته بود. و این را هم خوب می‌داند که آرامش از زندگی‌اش رفته است. حالا تنها کاری از که دستش برمی‌آید، فرار کردن است. او باید به خاطر پسرش لوکا قوی باشد. یک چاقو به ساق پایش ببندد و روی سقف قطاری بپرد که با سرعت در حال حرکت است.

خاک آمریکا روایتی از سفر و زندگی لیدیا است که برای نجات جان خود و فرزندش از دست کارتل‌های مواد مخدر مکزیک به آمریکا مهاجرت می‌کند. نشریه لس آنجلس تایمز (Los Angeles Times) این رمان را «بالا برنده آدرنالین خون» می‌داند.

کتاب خاک آمریکا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خاک آمریکا داستانی جذاب برای تمام آن‌هایی است که به رمان‌های پرهیجان علاقه دارند. 

درباره جنین کامینز

جنین کامینز، نویسنده آمریکایی، ۶ دسامبر ۱۹۷۴ در اسپانیا به دنیا آمد. مادرش به حرفه پرستاری مشغول بود و پدرش در نیروی دریایی ایالات متحده کار می‌کرد. خودش در رشته‌های زبان انگلیسی و ارتباطات تحصیل کرد. در سال ۱۹۹۳ جنین کامینز نامزد نهایی جشنواره گل رز ترلی بود. این جشنواره یک رویداد بین المللی است که در میان جوامع ایرلندی در سراسر جهان جشن گرفته می شود. 

جنین کامینز در سال ۱۹۹۷ به آمریکا آمد و در صنعت چاپ و نشر در کتاب‌های پنگوئن مشغول به کار شد و ده سال در این حرفه مشغول بود. از میان کتاب‌هایی که از او تابه‌حال متشر شده می‌توان یک پاره پاره در بهشت، پسر بیرونی، شاخه کج و خاک آمریکا را نام برد. 

بخشی از کتاب خاک آمریکا

لیدیا دو بار دور فولکس نارنجی‌رنگ می‌چرخد. از شیشه پنجره‌های اتومبیل داخل آن را نگاه می‌کند، به تایرها و باک بنزین دست می‌کشد. خم می‌شود و بی‌آنکه به چیزی دست بزند، چشم می‌دواند و زیر شاسی ماشین را نگاه می‌کند. به نظر نمی‌رسد از وقتی که اتومبیل را پارک کردند و به خانه مادربزرگ رفتند، تغییری در آن ایجاد شده باشد، اما لیدیا آن‌موقع خیلی حواسش نبود اتومبیل در چه وضعیتی است. عقب می‌رود و دست‌به‌سینه می‌ایستد. جرئت نشستن پشت فرمان این اتومبیل را ندارد اما حداقل باید درش را باز کند و بعضی وسایلشان را از داخل آن بردارد. این نیازی مبرم است اما ذهن لیدیا نمی‌تواند فراتر از زمان حاضر را ببیند و ازاین‌رو نمی‌تواند بفهمد داشتن یادگاری چقدر اهمیت دارد.

از پنجره نگاه می‌کند و کوله‌پشتی سباستین را کف ماشین، جلوی صندلی شاگرد می‌بیند. عینک آفتابی خودش روی داشبورد برق می‌زند. پلیور زرد و آبی لوکا روی صندلی عقب افتاده است. الان رفتن به خانه، به جایی که همه‌شان آنجا با هم زندگی می‌کردند، بیش‌ازحد خطرناک است. باید بجنبد. باید لوکا را از این مهلکه بیرون ببرد. لیدیا لحظه‌ای کوتاه فکر می‌کند که اگر در اتومبیل بمب باشد، شاید بهتر باشد پیش از آن‌که درِ اتومبیل را باز کند، لوکا را صدا بزند تا او هم بیاید، اما غریزه مادری باعث می‌شود این فکر هولناک را از سرش بیرون کند.

پس در حالی به اتومبیل نزدیک می‌شود که دستی که با آن سوئیچ را گرفته است می‌لرزد و با دست دیگرش سعی دارد جلوی لرزیدن آن را بگیرد. به لوکا نگاه می‌کند. لوکا انگشت شستش را بالا می‌آورد تا به او قوت قلب بدهد. به خودش می‌گوید بمبی در کار نخواهد بود. بعد از اون گلوله‌بارون، بمب دیگه زیاده‌رویه. سوئیچ می‌اندازد تا در را باز کند. یک نفس عمیق می‌کشد. یک نفس دیگر. و بعد آن را می‌چرخاند. صدای بازشدن در او را تا مرز سکته می‌برد. اما بعد هیچ صدایی نمی‌آید. نه صدای تیک‌تیک بمب و نه صدای نشت یک گاز مرگبار. لیدیا چشمانش را می‌بندد، درجا می‌چرخد و شستش را برای لوکا بالا می‌آورد. درِ اتومبیل را تا آخر باز می‌کند و بنا می‌کند به گشتن داخل اتومبیل. چه چیزهایی نیاز خواهد داشت؟ نمی‌تواند حرکاتش را درست انجام دهد. آشفتگی‌اش لحظه‌ای مجال هرکاری را از او می‌گیرد. با خودش فکر می‌کند ممکن نیست واقعآ این اتفاق افتاده باشه. ذهنش به‌هم‌ریخته و حواسش پرت است. مادرش را به خاطر می‌آورد که بعد از مرگ پدر لیدیا تا چند هفته مدام دور خودش می‌چرخید. از سینک ظرفشویی سراغ یخچال می‌رفت و باز برمی‌گشت. جلوی سینک ظرفشویی می‌ایستاد و دستش را می‌گذاشت روی شیر و یادش می‌رفت آن را باز کند. لیدیا نمی‌تواند این‌طور دور خودش بچرخد و وقت هدر بدهد. خطر در کمین است. باید حرکت کنند.

کوله‌پشتی سباستین اینجاست. باید آن را بردارد. باید تکالیفی را انجام دهد که همین الان پیش رویش قرار دارند. بعدآ وقت خواهد داشت که بنشیند و فکر کند که چرا و چطور این اتفاق افتاد. کوله‌پشتی شوهرش را باز می‌کند و از داخل آن یک فلاسک کوچک، عینکش، کلیدهای دفترش، هدفونش، سه دفترچه یادداشت و یک مشت خودکار ارزان‌قیمت، یک ضبط‌صوت دستی و اوراق هویت مطبوعاتی‌اش را بیرون می‌آورد و همه‌شان را روی صندلی عقب می‌گذارد. تبلت گلکسی سامسونگ شوهرش و شارژر آن را برمی‌دارد اما پیش از آن‌که آن‌ها را در کوله‌پشتی‌ای بگذارد که حالا کاملا خالی است، تبلت را خاموش می‌کند. لیدیا نمی‌داند جی‌پی‌اس روی این دستگاه‌ها چطور کار می‌کند اما نمی‌خواهد کسی ردشان را بزند. 

adelnia60
۱۴۰۰/۰۶/۰۶

این کتاب نسخه کاغذی ش تو دیجی کالا ۸۸ تومنه چجوری نسخه دیجیتالشو ناشر زده با تخفیف نود تومن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

joker
۱۴۰۰/۰۶/۰۶

چطوری این قیمتو میزارید واقعا.؟ یا قصدتون فروش دیجیتالی نیست و فقط تبلیغه

alireza atighehchi
۱۴۰۰/۱۱/۰۲

این رمان در مورد فرار از ناامنی و وحشت و رسیدن به امنیت در سرزمینی موعود با همه سختی ها و مشقاتش هست. قصه پر غصه مهاجرت و مصائب آن ... شاید داستان کتاب روان و از پیچیدگی های زیادی برخوردار نباشد

- بیشتر
کاربر ۲۲۸۸۲۸۷
۱۴۰۰/۰۶/۱۴

قیمتش منطقیه از نظر خودتون؟؟؟!!

mojgan1395
۱۴۰۰/۰۶/۱۰

داستان خوبی دارد. هرلحظه باهاش همراه میشی و دلت میخواد بدونی بعدش چی میشه. البته من بعضی جاها کم آوردم و کتاب را بستم و رفتم تا کمی آرام بگیرم. تحمل درد و رنج شون را نداشتم. مهاجرین هر کشوری

- بیشتر
کاربر ۲۰۶۱۳۹۳
۱۴۰۰/۱۰/۱۹

هیچی ندارم بگم فقط میتونم بگم فوق العاده بود خب اولین کتابی بود در مورد مهاجرت که می‌خوندم و واقعا عجیب بود برام که چه سختی هایی و شرایط وحشتناکی رو این مهاجران برای اینکه به آمریکا برسند تحمل میکنن

- بیشتر
🍃بانو🌼
۱۴۰۰/۰۶/۲۸

داستان جدیدی داشت و تلخ و دردناک بود. داستان روایت یک خانواده که به قتل میرسن و مادر و کودکی که از حادثه جان سالم به در می‌برند و در جستجو زنده موندن هستند اما حجم کتاب زیاده و گاهی خسته

- بیشتر
به دنبال آلاسکا
۱۴۰۳/۰۳/۰۱

کتاب خوبیه ولی چون قبلا کتابایی تو این سبک که از قضا بر اساس داستان واقعی هم بودن زیاد خوندم زیاد دست و دلم به ادامه دادنش نرفت 🫠 مخصوصا چون کتاب نبستا طولانی هم هست

Shiva D
۱۴۰۰/۰۶/۰۷

قیمت بالاست تو طاقچه نشر ورا 17 هزار تومان است

الیزابت دارسی
۱۴۰۲/۰۹/۱۵

خیلی قشنگ بود انتظارشو نداشتم خیلی خوب معنی آزادی رو نشون داده بود و کسی که بعد آزاد شدن داری حس پرنده ای که از قفس آزاد شده حس زندانی که از زندان آزاد شده به امید آزادی🕊️

به‌رغم همه درد و رنج‌هایی که متحمل شده‌اند، وجود هردوشان در این لحظه از چیزی بزرگ‌تر از امید سرشار است.
alireza atighehchi

حجم

۴۸۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۲۴ صفحه

حجم

۴۸۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۲۴ صفحه

قیمت:
۱۷۷,۵۰۰
تومان