کتاب خاک آمریکا
معرفی کتاب خاک آمریکا
کتاب خاک آمریکا نوشتهٔ جنین کامینز و ترجمهٔ علی شهرویی است. انتشارات نسل روشن این رمان معاصر آمریکایی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب خاک آمریکا
کتاب خاک آمریکا رمانی آمریکایی است که در بیش از ۳۰ فصل نوشته شده است. این رمان که در سال ۲۰۲۰ میلادی منتشر شده، دربارهٔ کتابفروشی مکزیکی است که روزی مجبور میشود با پسرش و بهطور غیرقانونی به ایالات متحدهٔ آمریکا مهاجرت کند. این اجبار به کاری که همسر این زن پیش از این انجام داده، ارتباط دارد. این زنِ کتابفروش «لیدیا» نام دارد. او و پسرش «لوکا» به مهاجران بیشماری میپیوندند که تلاش میکنند به ایالات متحده برسند. آنها مجبور به ترک پدر خانواده میشوند و سفر سخت و پرخطری را در پیش میگیرند. لیدیا از همه چیز فرار میکند، اما مقصد نهایی او کجاست؟ گفته شده است که رمان «خاک آمریکا» تمام عناصر یک رمان پرهیجان و پرکشش اجتماعی را دارد. بعضی از منتقدان این رمان را با رمان مشهور «خوشههای خشم» به قلم جان اشتاینبک مقایسه کردهاند.
خواندن کتاب خاک آمریکا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آمریکا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خاک آمریکا
«سولداد ماشه را میکشد و ربکا بدون هیچ واکنشی تماشا میکند. یکه نمیخورد، نمیپرد یا از تعجب نفسنفس نمیزند. به جایی دیگر نگاه نمیکند. سولداد دوست دارد دوباره و دوباره به او شلیک کند. سوراخ گلوله را روی بدن تمام مأموران سینالوا تصور میکند، مغز ایون که روی سقف بالای سرش پاشیده شده را تصور میکند و دوست دارد تا ابد به شلیک کردن به لورنزو ادامه دهد. حتی حالا دیگر نیازی ندارد که بیابان را ترک کند؛ چون حس رضایت ایستادن در اینجا و شلیک کردن، همهٔ چیزی است که تا آخر عمرش میخواهد. گویی شکافی در زمان است، مثل اینکه ساعتها یا سالها میگذرند، در حالی که او تفنگ به دست اینجا ایستاده است. پس بعد کمکم متوجه میشود که شاید مجبور باشد یکی از گلولهها را برای خودش استفاده کند و با این کار پیش بابا برود، اما بعد با خود فکر میکند که آیا هنوز هم میتواند خودش را به بابا برساند یا نه؟ به جای خوبی که او آنجاست. به اسلحهٔ درون دستش نگاه میکند و آن را در انتهای دستش میبیند؛ گویی از فاصلهای دور به آن نگاه میکند. همزمان که او به آن چشم دوخته است، به آرامی به سمت خودش میچرخد؛ به طوریکه سوراخی که از آن گلوله بیرون میزند، تقریباً رو به او قرار دارد. اما حالا دستهای دیگری هستند که دستهایش را گرفتهاند؛ قوی و ملایم، همه با هم، هر چهارتا دست تفنگ را رو به زمین میگیرند. ال چاکال انگشتهای سولداد را از دور تفنگ باز میکند و آن را از دست او درمیآورد.
وقتی بالاخره سولداد از دستهایش چشم برمیدارد و نگاهش را به سمت خواهرش معطوف میکند، چیزی که در صورت ربکا میبیند، مثل آینه، تمام احساساتی را نشان میدهد که درون خودش هم آنها را حس میکند؛ حسِ نیستی! تاریکی آن ملافهٔ رنگ شده است که آزادانه درون باد بیابان حرکت میکند. هیچ شادی، آسودگی، پشیمانی و ناباوری وجود ندارد. خواهرها دست هم را میگیرند و با دقت به سمت غار برمیگردند؛ با چشمانی باز راهشان را از میان سنگها و بوتههای خار پیدا میکنند.»
حجم
۵۰۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۸۸ صفحه
حجم
۵۰۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۸۸ صفحه
نظرات کاربران
مادر و پسری بعد از کشته شدن ۱۶ نفر از اعضای خانواده شان توسط کارتل های مکزیک برای زنده ماندن به سمت امریکا فرار می کنند و در این مسیر مملو از وحشت با افراد دیگری در حال فرار مواجه