کتاب وسوسه های ناتمام
معرفی کتاب وسوسه های ناتمام
کتاب وسوسه های ناتمام نوشته ابراهیم حسن بیگی است. کتاب وسوسه های ناتمام را انتشارات کتابستان معرفت منتشر کرده است. این کتاب داستانی جذاب از ۱۴ قرن پیش است.
درباره کتاب وسوسه های ناتمام
قهرمان داستان پسری اهل کوفه است او آهنگر است. در روزهای قبل از خروج لشگر عمر سعد از کوفه، سفارش بزرگی برای ساخت اسلحه میگیرد این اتفاق نه تنها برایش نان دارد که چیز دیگری هم در دامانش میگذارد. عشق به دختر یکی از بزرگان کوفه؛ بزرگی که میتواند زندگیاش را زیر و رو کند.
اما ایوب درگیریهای بسیاری دارد، کسی که والدینش از محبان امام علی(ع) و فرزندانش هستند چگونه خواهند توانست تن به این وصلت بدهند؟ حتی قبلتر، چگونه راضی خواهند شد زور بازوی فرزندشان، شمشیر و نیزه شود تا علیه حسینبن علی استفاده شود؟ این کتاب درگیریهای ایوب است.
خواندن کتاب وسوسه های ناتمام را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
درباره ابراهیم حسنبیگی
ابراهیم حسنبیگی در سال ۱۳۳۶ روستای خواجه نفس از توابع بندر ترکمن در استان گلستان متولد شد. حسنبیگی داستاننویسی را در سال ۵۹ آغاز میکند و با شروع جنگ تحمیلی ایران و عراق به کردستان میرود و از آن پس اغلب آثار او حال و هوای دفاع مقدس دارد. او تا به امروز بیش از ۱۴۰ کتاب داستانی منتشر کرده است که از مشهورترینهای آن میتوان از رمانهای محمد، قدیس، بنفش، شب ناسور و ریشه در اعماق نام برد.
بخشی از کتاب وسوسه های ناتمام
اصلاً آن روزها عاشقشدن اگر جز محالات نبود، یکهزارم هم پیش نمیآمد که جوانی مثل من عاشق دختری بشود و بعد مثل بچهی آدم به پدر و مادرش بگوید و همراه بزرگترهای فامیل برود خواستگاری دختر و دختر هم با سینی چای جلویت بایستد و بلرزد و تو هم با شرم و حیایی ساختگی، استکانی چای برداری و بعدها دنبال گرفتن بله از عشقت باشی. بلهای که بعد از دو بار رفتن عروس به صحرا و چیدن گل نصیبت بشود. آن روزها باید خیلی خوششانس میبودی که مثل من ناخواسته در بازار، دختر را نه یک نظر، بلکه چند نظر بدون روبند ببینی و قرص صورت سفید و مردمک سیاه چشمهایش، به اندازهی یک زلزلهی هشتریشتری جان و دلت را بلرزاند و بعد پیاش راه بیفتی و ببینی خانهاش کجاست و دخترِ کیست تا بشود آنچه نباید بشود. حالا آن روز مادرم از کجا فهمیده بود که پسرش خانهخراب شده و از آب و نان افتاده و عاشق دختری شده که پدرش از کلهگندههای کوفه است. آن وقت تو، پسر یک پدرِ یکلاقبای آهنگری در راستهی آهنگرها، صبح تا شب جلوی تنور زهواردررفته و سندان میایستاد و پتک بر میلهی گداخته بر سندان میکوبید تا روزی دو یا سه شمشیر بسازد یا نسازد. بفروشد یا نفروشد.
آن روز ماندم جواب مادرم را چه بدهم. بگویم عاشق دختر زیدبنهلال هستم که یکی از فرماندهان نظامی کوفه است که حتی نمیدانم نام دخترش چیست و چطور میشود این فاصلهی عمیق طبقاتی را پر کرد تا بشود به خواستگاری دخترش رفت.
زید را بارها از نزدیک دیده بودم. بار آخر آمده بود جلوی مغازهی پدرم تا سفارش ساخت پانصد شمشیر تیز و برّان بدهد برای قشونش. تا وقتی بود، من دلم یکجورهای عجیبی میلرزید و یکجورهای عجیبتر نگاهش میکردم. و وقتی رفت، پدر تُفی بر زمین انداخت و دست از کار کشید و دستهایش را با پیشبند چرکآلودش پاک کرد و لبهایش جنبید. دیدم حالش گرفته است. پرسیدم: «چی شده پدر؟ سفارش خوبی گرفتی. چرا دمق شدی؟»
تُنگ آب را از گوشهی مغازه برداشت و گفت: «مگر اوضاع شهر را نمیبینی؟ این جماعت جنگطلب تا اولاد پیامبر خدا را قلعوقمع نکنند آرام نمینشینند».
فهمیدم منظورش چیست. منظورش همین حرکت حسینبنعلی بهسوی عراق است و آمدن نمایندهاش مسلمبنعقیل به کوفه. از وقتی مسلم به کوفه آمده بود اوضاع شهر به هم ریخته بود. مسلم باعث شده بود تا به دستور یزید، عبیدالله بنزیاد فرماندار بصره، با حفظ سمت، به جای نعمان فرماندار کوفه شود.
حجم
۹۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۶۴ صفحه
حجم
۹۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۶۴ صفحه
نظرات کاربران
کتاب خوبی بود، روح سرگردانی که تو واقعه کربلا دستش به خون پدرش آلوده شده و حالا تا برپایی قیامت قراره در عذاب باشه، موضوع خوبی بود به خصوص قسمت هایی که واقعه عاشورا رو توضیح میداد مکالمه امام حسین
☆۴۲☆ کتاب رو به خاطر نام نویسنده انتخاب کردم و شروع کردم به مطالعه کمی که گذشت اتفاق خاصی در کتاب و روایت ندیدم و هر چی جلو تر رفتم و منتظر لحظه شگفت کتاب شدم چیزی ندیدم... حتی چند بار سرچ کردم
چقدر این کتاب متن خوب و روانی داره، وقتی که چشمای آدم به صفحه میفته دلش نمیاد ازش چشم برداره...
خیلی عالی بود و داستان بسیار جذابی داشت داستان کربلا رو از یه زاویه دیگه برسی کرد از همه نظر عالی بود گفتار امروزی و خوبی داشت ممنون از نویسنده
کتاب خوب و تکان دهنده ای بود... همه ما کربلا رو از زبان آدم های خوب اون روز شنیدیم اما این بار روایت رو یک نفر که تو سپاه عمر بوده تعریف میکنه کسی که در روز عاشورا در سپاه عمر
متن واقعا از نظر محتوایی داری سطحی بسیار بالاست و حقایق جالبی در آن آمیخته شده👌🏼
یکی از،وقایع کربلا به زبان امروزی و کوتاه و در قالب داستان بیان کرده بود.قلم شیوا و جذابی داشتند،درود خدا برنویسنده این کتاب
من چاپیشو خوندم و واقعا لذت بردم بعد خوندن این کتاب به انتخاب هاتون بیشتر توجه میکنید
کتابی عالی و بسیار جالب
کتاب زیاد جالبی نبود. تنها نکته اش این بود که از زوایه ای جدید به ماجرا عاشورا نگاه میکرد. داستان هم درباره جوانی بود که کوچک شمردن گناهاش اون رو به سرنوشتی شوم دچار کرد.