دانلود و خرید کتاب سلام بر میت رضا کشمیری
تصویر جلد کتاب سلام بر میت

کتاب سلام بر میت

نویسنده:رضا کشمیری
انتشارات:نشر معارف
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۶از ۱۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سلام بر میت

کتاب سلام بر میت نوشتهٔ رضا کشمیری است. نشر معارف این رمان را که قصهٔ طلبه‌ای است تازه‌کار که برای اولین‌بار در ماه رمضان به تبلیغ می‌رود، روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب سلام بر میت

کتاب سلام بر میت قصهٔ طلبه‌ای جوان و بی‌تجربه است که در ماه رمضان به تبلیغ می‌رود و با مشکلاتی روبه‌رو می‌شود. ترس نهفته‌ای از کودکی در دل‌وجان این طلبه رسوخ کرده است؛ ترس از مُرده. روستا و بعضی اهالی‌اش بوی مرده می‌دهند. طلبه در این روستا با سختی‌هایی مواجه می‌شود؛ از ماجراهایش با یک بیمار روان به نام «ناصر» تا برخوردش با فردی گرفتار اعتیاد به نام «ملوعلی‌یخی» را در این رمان بخوانید. این شخصیت داستانی، با داشته‌های معنوی و اخلاقی که در حجره و مدرسهٔ علمیه و سر کلاس اساتیدش کسب کرده، با این مشکلات دست‌وپنجه نرم می‌کند. گاه می‌شکند و گاه پیروز می‌شود. این رمان، روایت تلاش و امید جوانی طلبه در سایهٔ توجه به خدا و یاد مرگ است. گفته شده است که هر جوانی که این کتاب را بخواند و به قلبش رجوع کند، جوانه‌های امید و رشد اخلاقی در جانش ریشه می‌زند.

خواندن کتاب سلام بر میت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب سلام بر میت

«بعد از غوطه‌ور شدن در کثافت خرِ کلاه‌قرمزی، تمام روستا ماجرای من و ناصر را فهمیده بودند. شده بودم مایهٔ خندهٔ عده‌ای مثل اسدحمومی و رفقایش. آدم‌های درست‌وحسابی روستا هم هرکدام نقشه و راهکاری پیش پایم می‌گذاشتند. حال‌وروز ننهٔ حسن بهتر شده بود و دوباره همان مسیر همیشگی‌اش از خانه تا امامزاده را می‌رفت و می‌آمد. دیروز دیدمش، درحالی‌که یک‌مشت قند توی دستش بود. قندها را یکی‌یکی می‌انداخت توی دهان بی‌دندانش و می‌مکید. دو سه تا بچه دورش حلقه زدند و شروع کردند به بالاوپایین پریدن و شعر خواندن: «ننه‌کورو، هی هی! ننه‌کورو، هی هی! ما قند می‌خوایم، هی هی ... .» پیرزن لبخندی زد و یکی یک دانه قند توی مشت بچه‌ها گذاشت. بچه‌ها هوایش را داشتند تا به خانه برسد.

کربلایی غلام‌حسین از کسانی بود که اصرار داشت باید یک درس درست‌وحسابی به ناصر بدهیم تا دیگر از این غلط‌ها نکند. بالاخره قرارمان شد امروز قبل‌ازظهر برویم خانه‌اش و درددل کنیم. خودم تنها می‌ترسیدم بروم. یعنی کربلایی غلام‌حسین توصیه کرد و حرفش هم حساب بود. خانه‌اش پشت خانهٔ اسدحمومی بود. ناصر بیرون ایستاده بود و خرش را قِشو می‌کرد. یک بُرُس سیمی دستش بود؛ یکی به پشت خرش می‌کشید و یکی به پشت خودش. نمی‌دانم کمرش می‌خارید یا می‌خواست در درد خرش شریک باشد. سلام کردم:

- ناصر آقا، اومدیم باهم محفل کنیم و دو کلمه حرف حساب بزنیم. اشکالی نداره؟

نگاه عاقل‌اندرسفیهی کرد:

- بفرما، آ شیخ. بفرررما. اروای مرده‌هام اشکال نداره. چه اشکالی؟

یاالله‌کنان وارد خانه‌اش شدیم. مادر پیرش بی‌حرکت و خمیده نشسته بود کنار دیوار و تسبیح‌به‌دست، دهانش می‌جنبید. به‌زحمت سلام‌وعلیکی کرد و دوباره دهانش بی‌صدا جنبید. از جلوِ اتاق مادرش عبور کردیم و به اتاق کنارش که بزرگ‌تر بود وارد شدیم. نشسته‌ننشسته صدای آهش بلند شد:

- حیف حیف حیف که ماه رمضونه، والّا یه نوشابهٔ تگری می‌اُوردم بخوری و مثل خر کیف کنی! های های های، چه مزه‌ای می‌ده! آی آی آی!

نمی‌دانم تحویلم گرفت یا فحشم داد. هیچ‌یک از کارهایش حساب‌وکتاب نداشت. ترسیدم گله کنم. می‌خواستم بگویم «دست شما درد نکنه. حالا من مثل خر کیف می‌کنم»، اما لبخندی زدم و گفتم: «البته من نوشابهٔ شما رو یه بار خورده‌م، نمک‌پرورده‌م!»

کربلایی غلام‌حسین خندید. حق هم داشت. کمربند درگیر با چربی‌های شکمش را آزاد کرد:

- ناصر آقا، یه‌کم تعریف کن. چی‌کارا می‌کنی؟ خوبی؟ ها، ناصر خان؟ صحرا خوش می‌گذره؟ گوسفندا رو کجا می‌بری؟

زد روی پیشانی‌اش و سرش را پایین انداخت. چند دقیقه‌ای ساکت شد. کلهٔ پرمویش را بین دو دستش فشار داد و چهره درهم کشید. زبانش را دولا کرد زیر دندانش و گاز گرفت:

- پدرسگا، مادرسگا، تخم‌حروما سنگم می‌زنن. من باید حواسم به گله باشه، ننه گفته. ننه ننه ننه، های ننه ننه ننه.»

یاعلی علیه السلام ³¹³
۱۴۰۲/۰۳/۰۱

سلام لطفاً بزارید تو بی نهایت

حاج خانوم
۱۴۰۲/۰۲/۲۹

بسم‌الله الرحمن الرحیم روایت جالبی بود. بعد کتاب زن‌آقا (که روایت مستندی بود.) این داستان، گریزی است به زندگی طلاب، ترس‌ها، وحشت‌ها و سختی‌های کار... موقعیت های جذاب داستان کم نبود و آدمی دوست داشت سر مقبره این امامزاده برود. داستان از کمی

- بیشتر
کاربر ۵۸۴۱۸۸۴
۱۴۰۱/۱۱/۰۷

خیلیییییییییییییی عالی بود از لحاظ نثر جذاب و ادبی محتوا سراسر یادمرگ و مرگ اندیشی شدیداً به همه رمان دوستان توصیه میشه

کاربر ۲۰۴۸۷۹۸
۱۴۰۱/۱۱/۰۷

خیلی جذاب بود شیرین و تکان دهنده آخرای کتاب اشکم دراومد

saeedeh
۱۴۰۳/۰۸/۰۶

واقعا کتاب خوبی بود به نظرم فقط برای ترس از مرگ نبود برای همه نقاط ضعف ادمی بود همه باید مثل این شیخ بی عمامه بریم تو دل ترس هامون. نکته دیگه یاد مرگ هست که تو تموم کتاب بوده

- بیشتر
داتیس
۱۴۰۳/۰۷/۱۰

برای آنکه یاد مرگ بیوفتیم ،داستان خوبی است بخصوص آن روایاتی برای فهم مطلب آورده است.

𝓐𝓻𝔃𝓮𝓼𝓱𝓲💚
۱۴۰۳/۰۶/۱۷

انتظار بیشتری داشتم ولی میشه گفت داستان در اون حدی بود که تا آخر کتاب رو دنبال کنم ولی می تونست هیجان انگیز تر هم نوشته بشه و از تکرار بعضی سناریو ها پرهیز بشه مثلا خواب ها بنظر من

- بیشتر
نَعناء🌱
۱۴۰۳/۰۳/۰۸

این کتاب رو پیشنهاد می‌دم به کسایی که وقتی توی قبرستان راه می‌رن، حال خوشی بهشون دست نمی‌ده؛ اونا خیلی خوب با این کتاب همراه می‌شن... نمی‌تونم بگم نویسنده کتاب قلم خیلیی قوی‌ای داشت، اما چیزی که می‌رسوند قطعا ارزش خوندن داشت

- بیشتر
گل پری
۱۴۰۳/۰۲/۰۳

داستان طلبه ای که برای تبلیغ وارد روستایی میشود... نویسنده مطالب و حکایات را زیبا ونامحسوس لابه لای داستان به مخاطب منتقل میکرد.اما افراطی سایه مرگ همه جای داستان بود که مطالعه کتاب را به همه به خصوص افراد افسرده توصیه

- بیشتر
فرسا
۱۴۰۲/۱۲/۲۴

واقعا کتاب خوبی بود و خوندنش توی ماه رمضون هم لطف دیگه ای داشت . در سراسر کتاب مرگ و آخرت بسیار تکرار شده و از روایات و داستان های آموزنده ای در این رابطه استفاده شده بود .

پیامبر رحمت ـ که وقتی مردم سنگش می‌زدن، نفرینشون نکرد می‌فرماید: «نفرین خدا بر کسی که در ماه رمضان پاک نشود.»
فرسا
ایشالا خدا یه زن خوشگل نصیبت کنه، یه زن که صورتش مثل قرص ماه، دهنش تنگ مثل غنچه، دماغش قلمی، موهاش مثل گلابتون، قدش مثل سرو، خلاصه، یه زن مثل کوت‌آتیشی نصیبت کنه! خنده‌ام گرفته بود از این‌همه اوصاف و جزئی‌نگری زنانه. تشکری کردم و از خدا خواستم که دعاهای حاج کبری مستجاب شود، هرچه زودتر.
علیرضا
«نماز یکشنبه ماه ذی‌القعده». روایت داریم تنها نمازیه که خدا عنایت کرده و به‌واسطهٔ اون، کسایی که حق‌الناس به گردنمون دارن رو راضی می‌کنه. یعنی خدا این‌قدر مهربونه که به‌واسطهٔ این نماز توبه، کاری می‌کنه که دیگه حق‌الناس بر گردنمون نمونه.
حیران
نار همان نورِ بازتاب‌داده‌نشده است.
شمیم
استاد خوبِ خوب بچه‌ها را تشنهٔ ادامهٔ روایت کرد. بعد آرام‌آرام کلمات را مزه‌مزه کرد و به‌زبان آورد: «اما، بچه‌ها، همدم ما توی قبر تلاوت قرآنه. چراغ توی قبرمون نماز شبه. فرش هم عمل صالحه. پول و سرمایهٔ ما کلمهٔ توحیده و گفتن لا اله الّا الله. پادزهر هم صدقه دادن در راه خداس.»
بلوط بانو
می‌خواهم مثل میّتی باشم زیر دست مهربان و پرقدرت تو.
حیران
«اگه آدم لطیف باشه، از هوا هم می‌تونه تشخیص بده هرکسی چی‌کاره‌س. روایت داریم که می‌گه استغفار کنین تا بوی بد گناهای شما دیگران رو آزرده نکنه.» بعد مثالی زد که هنوز با تمام جزئیات در ذهنم مانده: «اگه جمعی باشن که همه پیاز خورده‌ن، اون کسی که پیاز نخورده بوی بد رو می‌فهمه. اگر جمعی گناهکار باشن، اون‌که گناه نکرده بوی بد گناه دیگران رو می‌فهمه. همهٔ کارای ما توی دنیا رنگ‌وبو داره و صورت ملکوتیش در عالم برزخ آشکار می‌شه.»
حیران
«حضرت علی (ع) می‌فرماین: تندخویی نوعی جنونه. هرکدوم از ما وقتی عصبانی می‌شیم، دیگه نمی‌فهمیم چی‌کار می‌کنیم و چی می‌گیم. بعضیا هرچی دم دستشون باشه پرت می‌کنن. توی همین عصبانیت، آدم کشته می‌شه، آبروها برده می‌شه و ممکنه هزار جنایت بشه. و این واقعاً یه نوع دیوونگیه.»
فرسا
اکثر مکاشفات اولیای الهی توی قبرستونا بوده. یه پیشنهاد می‌دم، همه گوش کنین و عمل کنین ایشالا. برین قبرستون، چشمتون رو ببندین و تصور کنین یکی از این قبرا قبر خودتونه. چی‌کار می‌کنین؟ بهترین کاری که می‌تونین انجام بدین اینه که برین و سر قبر خودتون فاتحه‌ای بخونین و شاید اشکی بریزین. روایت داریم که «موتوا قبل أن تموتوا». یعنی قبل از این‌که بمیرین، بمیرین. قبل از این‌که مرگ به‌سراغمون بیاد، باید خودمون رو بکشیم. یعنی هوای نفسمون رو و غفلت‌هامون رو بکشیم.
فرسا
«اگه آدم لطیف باشه، از هوا هم می‌تونه تشخیص بده هرکسی چی‌کاره‌س. روایت داریم که می‌گه استغفار کنین تا بوی بد گناهای شما دیگران رو آزرده نکنه.» بعد مثالی زد که هنوز با تمام جزئیات در ذهنم مانده: «اگه جمعی باشن که همه پیاز خورده‌ن، اون کسی که پیاز نخورده بوی بد رو می‌فهمه. اگر جمعی گناهکار باشن، اون‌که گناه نکرده بوی بد گناه دیگران رو می‌فهمه. همهٔ کارای ما توی دنیا رنگ‌وبو داره و صورت ملکوتیش در عالم برزخ آشکار می‌شه.»
فرسا
«اما، بچه‌ها، همدم ما توی قبر تلاوت قرآنه. چراغ توی قبرمون نماز شبه. فرش هم عمل صالحه. پول و سرمایهٔ ما کلمهٔ توحیده و گفتن لا اله الّا الله. پادزهر هم صدقه دادن در راه خداس.»
فرسا
همه‌ش یاد حرف شما بودم که گفتی جون دادن مثل کشیدن دندونه، اونم بدون بی‌حسی.
علیرضا

حجم

۱۶۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

حجم

۱۶۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان