نظرات کاربران درباره کتاب زوربای یونانی

هر کسی تو زندگیش برای خودش یه فلسفه ای داره، فلسفه زندگی زوربا ،یه زندگی بی پروا،پر شور و حرارت که از لحظه به لحظه اش لذت میبره.. هر چقد از زوربا و تفکراتش بگم کم گفتم باید خودتون بخونین و از سطر به سطر کتاب حظ ببرین.. وقتی این کتاب رو میخوندم همش از خودم میپرسیدم فلسفه زندگیت چیه و به کیفیتش چه نمره ای میدی؟ فلسفه زندگی من اینه که منبع شور زندگیم رو سعی کنم به عوامل درونی گره بزنم و هدفم تو زندگی رضایت باطن و آرامش هستش. 📚راستی شما فلسفه زندگیتون چیه؟ از زندگیتون راضی هستین؟ به کیفیت زندگیتون چه امتیازی میدید؟ چیکارا کردین که تو مسیر رشد قرار بگیرین؟ چی باعث میشه آدم تو زندگی به چیزی که مورد علاقه اش هست نرسه؟

این کتاب یکی از آثار ادبی با ارزش هست، در این شکی نیست. ولی محتوای کتاب و فلسفه ای که مطرح میکنه به شدت زن ستیز و ضد زن هست. طرز فکر قهرمان داستان که در واقع بسیار هم شخصیت دوست داشتی و تاثیر گذاری هست (زوربا) به شکل ترسناکی دچار تفکر مرد سالارانه و متحجر در مورد زنان است و در واقع از این هم پا رو فراتر گذاشته و معتقد هست که انسان فقط شامل جنس مذکر است، و جنس مونث به همراه سایر تجلی های آفرینش مثل غذا و شراب، صرفا جهت آسایش او وجود داره. چیزی که اوضاع رو بدتر میکنه اینه که این طرز تفکر در کتاب به شدت تحسین و ستایش میشه. میتوان اینطور فکر کرد که داستان صرفا به بازتاب فرهنگ و طرز فکر زمانه و جامعه ای میپردازد که ماجراهای کتاب در آن رخ داده، اما این هم چیزی از وضعیت اسفناک جنسیت زدگی این اثر کم نمیکنه.

شاهکاری از ادبیات مدرن یونان کتاب «زوربای یونانی» نوشته­‌ی «نیکوس کازانتْزاکیس» برای نخستین بار در سال 1946 به چاپ رسید. نیکوس کازانتْزاکیس ( 1957-1883) که از او به عنوان غول ادبیات مدرن یونانی یاد می­‌کنند در 9 سال مختلف نامزد دریافت جایزه‌­ی نوبل ادبیات شده بود. او در سال 1957 با اختلاف یک رای کمتر این جایزه را به آلبر کامو واگذار کرد. کامو بعدها گفته بود کازانتْزاکیس سزاوار افتخاری صد برابر بیشتر نسبت به او بوده است. کازانتْزاکیس در همین سال دیده از جهان فرو بست و علی­‌رغم مخالفت اُسقف یونان که وی را مرتد خوانده بود، در زادگاه‌ش شهر هراکیلتونِ جزیره‌­ی کِرِت به خاک سپرده شد. نوشته­‌ی روی سنگ قبر او چنین است : «به هیچ چیز امیدی ندارم. از هیچ چیز نمی‌­ترسم. من آزادم» دنیایی که کتاب می‌­آفریند کتاب زوربای یونانی -که به عقیده­‌ی بعضی اساساً یک رمان اتوبیوگرافی است و حاوی ماجراهایی­‌ست که بر خودِ کازانتزاکیس رفته- برخورد نزدیک و ملموسی­‌ست با زندگی همراه با دو نگاه توامانِ متضاد. نگاهی که گاه از منظر فلسفی به زندگی نگاه می‌­کند و گاه بی­‌واسطه و درآمیخته با روحِ آن. راوی 35 ساله‌­ی داستان که در ابتدای کتاب به نوعی درگیر هویت خویش و سنجش حد و مرزهای فکری­ش است و در سراسر عمرش پیوسته از خلال کتاب­‌ها وتاملات فلسفی و اخلاقی، به جهانِ پیرامون­‌اش نگریسته، با پیرمردی 60 ساله آشنا می­‌شود به نام زوربا که هرگز تحصیل نکرده. زوربای یونانی، در واقع فردی­‌ست عامی که رفتارش پراست از کنش­‌هایی­ که جنبه غریزی و حسی دارند و مبتنی‌اند بر شیوه­‌ای عملی­ که در اثر سفر و دنیا­دیدگی و با تجربه‌­ی مستقیمِ زندگی به‌­دست آمده. و البته هنوز هم آن­‌طور که خودش اذعان می­‌کند پر است از شور و حرارت زندگی از نمایی دیگر همه‌­ی این تعارضات در بستر جامعه‌­ای شکل می­‌گیرد که البته به گفته­‌ی بعضی، یونان پیشامدرنِ درگیر با سنت، را روایت می­‌کند. و از این منظر شاید مواجه شدن با جهانِ این کتاب برای جامعه‌­ی ایرانی جالب توجه بوده و بیشتر مورد استقبال قرار بگیرد.

کتاب عالی. در نشر کاغذی این اثر، ترجمه های مختلفی در بازار هست که ترجمه مرحوم محمد قاضی بهترین است

با اینکه میدونیم چیو دوست داریم و چطوری میتونیم شاد باشیم ازش میترسیم و فراری هستیم و زندگی رو به فردا موکول کردیم.

بنده ی شیطان صفت درگاه خداوند زوربای عزیز...یک شخصیت دوست داشتنی کسی که شور و شوق واقعی به زندگی داره و بدون هیچ تعصبی فکر و روحشو پرورش میده و به ریش همه فکرا و باورا می خنده... برام مظهر یک انسان آزاده ست...یک ماجراجوی واقعی زندگی... به دوستی که اونو کاغذ سیاه کن خطاب میکنه با حرف زدن و آواز و رقص حتی با نواختن سنتور که به جونش بسته ست بدون هیچ منت و ادعایی درس زندگی میده... مهم ترین ویژگی شخصیتیش "رهایی" می تونه باشه رهایی از همه چی حتی قید بی قیدی این رهاییِ که باعث شادی عمیق و پایدار شخصیت زوربا شده

من اصلا از این کتاب خوشم نیومد و حتی نتونستم تمومش کنم بزور تا حدود نصفش رو خوندم تا شاید در ادامه جذاب بشه ولی بی فایده بود نه داستان خوبی داشت، نه شخصیت زوربا شخصیت خوبی بود من زوربا رو یه شخصیت لاابالی، بی قید، زن ستیز، و... دیدم و فقط نویسنده گهگداری جملاتی فلسفی و قصار رو از زبون اون گفته بود که خب اصلا با شخصیت زوربا جور نبود

نسخه چاپی کتاب رو خوندم .زوربا در عین عاشق بودن به زندگی و دیدن و شوق کودکانش به زندگی .شخصیتی بی ثباتی داره در عاشقی همونجور که زنی عاشقانه در آغوشش هست لقب هرزه و فاحشه بهش میده و دقیقه بعد اون رو موجودی افسونگر میدونه که در حقش خوبی میکنه .برای همین این همه مورد علاقه مردها هست😐😐😐

خیلی خیلی کتاب خوبیه، واقعا توصیه میکنم بخونید، البته دو حالت داره، یا بعد خوندن این کتاب عاشق زوربا میشید، یا ازش متنفر میشید. ولی واقعا ارزشمند و خواندنیه.

یکی از بهترین هایی که خوندم، و عاشق شخصیت زوربا شدم! کسی که مفهوم واقعی زندگی رو می فهمید ، رسالتش در زندگی رو می دونست و به معنای واقعی در حال زندگی میکرد!

این نظر شخصی بندست، نه نقد این کتاب !برای من جذاب نبود ،از خوندن این کتاب بیشتر تعجب کردم تا اینکه لذت ببرم !! میشه بی قید و بند نبود و باز هم از لحظه لحظه زندگی لذت برد .زوربا یک شخصیت لاابالی و بی قید و بند با یکسری تفکرات مسخره است که هرچندگاهی یه جمله حکیمانه میگه که این باعث نمیشه شخصیت خاصی بشه.هرکسی دیگری هم جای زوربا باشه از زندگیش لذت میبره .

در مورد این کتاب بسیار شنیده بودم که کتاب خوبیه ولی حقیقتا برای من چندان جذاب نبود. کتاب در مورد شخصیتی به نام زوربا نوشته شده . دورانی از زندگی نویسنده که با زوربا سپری شده. از اول کتاب منتظر این بودم که اتفاق خاصی بیفته که کتاب از سایر کتاب‌ها متفاوت بشه ولی متاسفانه برای من این اتفاق نیفتاد. شاید اگر این کتاب رو در سن ۲۰ سالگی و قبل از کتاب‌های دیگه خونده بودم کمی متحولم می‌کرد ولی اکنون حس خاصی از خوندنش ندارم. ولی نباید این حقیقت رو فراموش کرد که این کتاب در سال ۱۹۴۶ منتشر شده و حتما در اون زمان خیلی متحول کننده بوده.

زوربا نشون می ده چقد راحت میشه از زندگی لذت برد

این کتاب رو نخوندم، ولی استادی داشتیم که الگوش زوربا بود و این کتاب رو برامون میخوند. فقط قسمت هایی که برامون خوند به حدی از کثافت کاری های شخصیت داستان تعریف کرد و رسما از تجاوز و خیانت و... حمایت کرد که منحرف ترین همکلاسیمون به استاد گفت که آقا اگه قرار باشه همه مثل زوربا باشن که سنگ روی سنگ بند نمیشه! گفتم خاطره استاد زورباییمون رو براتون گفته باشم!

به نظرم نمیشه این کتاب رو اگزیستانسیال در نظر گرفت چون در حال زندگی کردن یه چیزه و بی قیدی چیز دیگر! بخش‌های کوتاهی از کتاب جالب و تفکر برانگیز بود که لابه لای انبوهی از حرفهای جنسیت زده و ضد زن دفن شده و به چشم نمیاد...

این یک کتاب فلسفی نیست، تنها برشی از تماس دو زندگی است. و ارزش خواندن دارد.

حتما حتما توصیه میکنم به دوستان که بخونند. با خوندن این کتاب بیشتر زندگی رو درک میکنید و یاد میگیرید از لحضه به لحضه زندگی لذت ببرید و فرصت ها را از دست ندهید. ممنون از طاقچه

من کتاب خون نیستم وقتی کتابی رو می خوام شروع کنم تو کتابچه یا کتابراه از نظرات دوستان استفاده می کنم و اگه توصیه به مطالعه شده می خونم ،من این کتاب روخوندم و انتخابم بر اساس نظرات دوستان بود ،هیجان انگیز نیست از ی جاهایی دیگه کامل شخصیت زوربا رو میتونی بشناسی و میفهمی که برخورد بعدیش چیه این از جذابیت کتاب کم کرده شخصیت خیلی غریبه نیست، نمی دونم این همه هیجان دوستان برای کجاش بود و برای افرادی مثل خودم میگم؛ اگه با هدف وقت گذرانی می خونیدخوبه ،با هدف یادگیری تا فصل ٩ کافیه و با هدف نویسنده شدن تا اخر متن خیلی خوبی داره من ترجمه محمد قاضی رو خوندم .

عالی ترین کبابی بود که تا حالا خوانده بودم بهترین

ترجمه تیمور صفری رو خوندم . کتاب عالی هست . میشه باهاش زندگی کرد ....

تو این کتاب کلی به بانوان توهین شده که اصلا جالب نیست. بانوان را آدم های ناتوان و سطحی نگر و در نهایت کسانی نشون داده که نیاز به ترحم دارند! بعصی جملات قشنگه وآدم رو به فکر فرو میبره. آخرش رو دوست نداشتم و در نهایت بخاطر وقتی که صرف خوندن این کتاب کردم ناراحتم.

زوربای یونانی داستان یک جوان روشنفکر یونانی است. او که تمام زندگی‌اش را بین کتاب‌ها گذرانده است و حالا تصمیم دارد شکل متفاوتی از زندگی را تجربه کند. او به معدنی در جزیزه‌ی کرت رفته تا آن را بازگشایی کرده و مدیریتش را بر عهده بگیرد. او در راه سفرش در کافه‌ای با مردی به نام الکسیس زوربا آشنا می‌شود. زوربا به او می‌گوید که توانایی‌ّهای زیادی دارد و می‌خواهد او را همراه خوش ببرد. مرد جوان و زوربا با هم همراه می‌شوند، جوان کم‌کم جلب شخصیت‌ آزاد و رهای زوربا می‌شود و تلاش می‌کند بیشتر و بیشتر از او یاد بگیرد و سبک زندگی‌اش را بفهمد

فکر میکنم زنان و فعالان زن از این کتاب دل خوشی نداشته باشن. و حتی خیلی از پیام های کتاب ربطی به اصول رواقی زیستن نداره. ترجمه هم خوب بود. روان بود. در کل برای یک بار خوندن، بد نیست، مخصوصا اگه مرد باشید 😉

چقدر خوندن این کتاب و همراهی با زوربا دوست داشتنی بود! زوربای پیری که سواد درست و حسابی نداره ولی فلسفه زندگی رو خوب درک کرده، نه با تحصیلات و کتاب، بلکه با سفر و تجربه و گذران زندگی... این کتاب به آدم یاد میده که باید در لحظه زندگی کرد، باید بی‌خیال و با شجاعت به دل حوادث رفت و هرگز به تمایلات خود جواب رد نداد. نکته‌ی دیگه‌ای که این کتاب به من یاد داد این بود که با تحصیلات و کتاب و درس نمیشه به بعضی سوالات در مورد زندگی جواب داد، بلکه باید سفر کرد و دنیا رو دید و موهای خود رو سفید کرد تا شاید کمی فقط کمی پختگی نسیب آدم بشه. همچنین این کتاب به من یاد داد برای فهموندن حرف به طرف مقابل گاهی اوقات کلمات به کار نمی‌یان! بعضا باید تو چشمای اون شخص زل زد و چیزی نگفت. گاهی هیچ راه ارتباطی بین دو آدم نیست و باید پاشد و رقصید! دیوانه وار و بی خیال رقصید و با حرکات بدن و رقص، حرف ها رو به سایرین منتقل کرد! این کتاب اگرچه یک رمان هست، ولی به نظرم به اندازه ی ده تا کتاب آموزشی به آدم درس میده! درس زندگی، بی خیالی، درس اینکه نه باید غصه ی دیروز رو خورد و نه غم فردا رو داشت! در لحظه باید بود و شادی کرد و حتی رقصید! خلاصه که، بی قید و شرط زندگی کنید، شاد باشید و به تمام سازهای زندگی برقصید... متاسفانه در چند جای کتاب، از ادبیات و لحن مناسبی نسبت به جنس زن استفاده نشده و دید مردم یونان در اون زمان نسبت به زنان و دختران دیدی بسیار تحقیرآمیز و سیاه بوده و حتی خیلی از حقوق اولیه انسانی رو برای زنان و دختران خود قائل نبودن. از متن کتاب: - با کله رفتن پی هر چیزی، پی کار، پی شراب، پی عشق و نترسیدن نه از خدا و نه از شیطان. این است معنی جوانی! - هر دو فهمیده بودیم که احساس غمی آنقدر عمیق نمی تواند زود فراموش شود و مدتی طولانی باقی خواهد ماند. یا باید گریه می کردیم، یا مست می شدیم و یا بی پروا به رقص درمی آمدیم. * بخونید این کتاب رو، بدون دید تعصبی و فمنیستی و بدون هیچ چارچوبی... بخونید و از قلم کازانتزاکیس لذت ببرید.

When shall i at last retire into solitude, alone, without conpanions, without joy and without sorrow, with only the sacred certainty that all is a dream? When, in my rags, without desir, shall i retire contented into the mountains? When, seeing that my body is merely sickness and crime, age and death, shall i, free, fearless and blissful, retire into the forest? When? When, oh when?

واقعا اون چیزی نیست که انتظار می رفت.

جنسیت زده ترین کتابی که تو عمرم خوندن، جز زن ستیزی و چرت و پرت های مغز زنگ‌زده شخصییت زوربا چیز دیگه ایی نداره ،فقط وقت تلف کردنه

زوربا نه یک شخص بلکه یک مکتب و سبک زندگی است. . زوربا یک آموزگار است،آموزگاری که در مورد زندگی، مرگ، عشق،حسابرسی و زندگی پس از مرگ،وطن و میهن و... به ما درس میدهد. . کتاب رویداد و اتفاق بالا و پایین انچنانی ندارد اما همین گفت و گو های کاراکترها خود این اثر رو ناب کرده!❣️ . . الان که کتاب رو تموم‌کردم به دوستی هایی فکر میکنم که قرار است روزی به پایان برسند و این چقدر غم انگیز است.. ترجمه عالی و روان👌

درباره خود کتاب نظری ندارم اما درباره جناب زوربای یونانی به نظرم باید بهش گفت زن باز یونانی نه زوربا!

بعضی کتاب ها را باید خیلی زودتر خواند. زوربا برای امروز من نوشته نشده بود.

زوربا هم مثل هر شخص مستقلی اندیشه مخصوص به خودش رو داره با تمام محدودیت هایی که هر انسانی میتونه داشته باشه.از اینکه دنیا رو انقدر جدی نمیگیره ازش خوشم میاد ولی مثل هر انسان دیگه ای نمیشه تمام ابعاد شخصیتش رو تحسین کرد و تفکرش رو به کسی توصیه کرد. هر فردی با توجه به جهان بینی و ویژگی های شخصیتی و کلی عامل دیگه نظر منحصر به فرد خودش رو داره که نمیشه گفت درست یا نادرسته.

بسیار عالی و دلنشین. یادم می‌آید دو سه بار فیلم زوربای یونانی با بازی بی بدیل آنتونی کویین را که دیده بودم، متن این کتاب اثرگذارتر مینماید.

طاقچه واقعا بهترینه که این کتاب رو رایگان در اختیار کاربرانش قرار میده

رمان به شدت اگزیستانسیالیستی و معناگرایانه است،اگر به فکر انگیزش و امید گرفتن و خلق معنا و علت برای زندگی تون هستید باید مرید خود را در زندگی زوربا قرار دهید. شخصی که میلِ زیادی به موسیقی؛زن و شراب دارد ،کارگری ساده که از زندگی سیر نمیشود،قهرمانِ اربابش که زندگی کردن را نه از کتابها بلکه از خود زندگی یاد میگیرد. کسی که میداند چطور زندگی کند و میداند در آخر چگونه مرگ را در آغوش بگیرد. او نه فیلسوف است،نه مهندس،نه سلبریتی،نه سیاستمدار و نه وکیل و قاضی او زورباست کارگر معدن یونانی که عاشقِ زندگی کردن است با همه سختی ها و مشکلاتش و عقیده دارد باید با تمام وجود به درون طوفانِ سهمگین خطرات رفت تا مفهوم زندگی را فهمید. زوربا یک معلم است. همچون موری این انسانها خستگی ناپذیر و سالم اند ای کاش تعداد زیادی از این کاراکتر ها وجود داشت. خواندنش حتما توصیه میشود.

به این کتاب باید صد امتیاز داد بسکه عالیه

ازون کتابا که دوس نداری تموم شه، جمله جملشو مزه مزه میکنی تا بیشتر لذت ببری از خوندنش (البته من ترجمه قاضی رو داشتم، ازین ترجمه خبر ندارم)

سلام، کسی این کتاب رو با ترجمه خانم معصومه تاجمیری خونده؟ به نظرتون کدوم ترجمه بهتره؟

خواهش می‌کنم این را صوتی هم اجرا کنید. عالی می‌شود.

کتاب الهام بخشیه،برای اکثر ما که لحظه های زندگی رو فراموش کردیم و پر شدیم از نگرانی ها و وابستگی ها

یکی از بهترین کتاب هایی که خوندم ...خیلی خوبه ...گفتگوهاشون عالیه ...

تصور کنید که آزادی فقط موقعی دست دهد که مجبور باشیم از این دست مفرغی اطاعت و پیروی کنیم. آن وقت چه باید کرد؟ فرض کنید لفظ خدا آن معنایی را که توده مردم برایش قائلند نداشته باشد ! آن وقت چه؟ درواقع دیدگاه کتاب زندگی در زمان حال و نادیده گرفتن گذشته و فکر آینده بودنه!!! که من با دیدگاه واقع‌بینانه‌م نسبت به جهان . نمیتونم با این خود موضوع کنار بیام ... در واقعا حس میکنم اشخاصی که مثل شخصیت های کتاب شاید بتونن زندگی رو ساده بگیرن ولی دسته ای هم هستن که زاویه‌دیدشون باعث دغدغه‌ای در زندگی میشه ، برای کشف و تجربه و کندوکاو بیشتر ...! و این فرصت که بخوایم در زمان حال زندگی کنیم رو از ما میگیره ... مثل زنجیر گرفتاریم ما به حرص و طمع وصلیم ...و این شرایط انسان مدرنه !

عالی

به عنوان اثری که حال و هوای روزگار خودش را نشان می‌دهد قابل خواندن است. اما بسیار زن‌ستیز و تاحدی یکنواخت و خسته‌کننده است.

بنظرم واقعا سلیقه ایه این کتاب ، یه جاهاییش رو عمیقا دوس دارم و یه جاهاییش عصبیم میکنه ، شخصیت خودمو به ارباب بیشتر نزدیک میبینم تا زوربا ولی در کل ارزش یک بار خوندن رو داره شاید نظر شما متفاوت بود🌝

زوربای یونانی نوشته: نیکوس کازانتزاکیس ترجمه: محمد قاضی • زوربا، قهرمان کتاب، گرچه فردی است عامی و تحصیل نکرده، ولی مرد کار است و مرد زندگی. اگر از معتقدات دینی و شوریدگی بی‌حد و پایانش نسبت به زن (یا، به قول خودش، آن سرگرمی پایان‌ناپذیر) صرف‌نظر کنیم، مردی است بسیار توانا اهل عمل و فرزانه. • از «زوربای یونانی» تاکنون یک اقتباس سینمایی موفق در ۱۹۶۴ ساخته شده‌ است

خلاصه بگم، عاشق «زوربا» میشید هم عاشق کتابش هم عاشق شخصیتش؛ از ته دل آرزو میکنی ای کاش رفیقی همانند زوربا داشتم . ..

کتاب حول دو شخصیت پیش میره : یکی زوربای بی پروا و عاشق زندگی - دوم رفیقش راوی داستان که شخصیت محتاط و ریسک گریزیه. داستان خیلی خوبی بود..تصویر سازی خیلی عالی بود جوری که ساحل کرت و بقیه چیزا از جمله روایح چیزهای مختلف داستان رو قشنگ توی ذهن آدم مجسم میکنه👌 زوربا نمونه کامل آدمیه که قبل از مرگش زندگیو چلونده و هیچ حسرتی موقع مردن نداره. بنظرم اکثر ما ترکیبی از دو شخصیت داستان هستیم. خواندنش رو به افرادی که به داستان علاقه دارن شدیدا توصیه میکنم☺

ترجمه محمدقاضی لطفا به کتابخانه اضافه کنید

ترجمه اصلا خوب نبود

اگر به این کتاب نخوام ۵ ستاره بدم حق مطلب رو ادا نکردم، زوربا، انسانی کاملا زمینی و پر از شور زندگیست، چطور میشه آدمی غرق در گناه رو اینهمه ستود!!! و این هنر نویسنده ایست که میدونسته چه خلق کنه