نظرات کاربران درباره کتاب موش ها و آدم ها

امتیاز: ۴.۵ با اینکه کتاب چیزی حدود ۱۰۰ صفحه بیشتر نیست اما یک تجربه تقریبا کامل رو ارائه میده که هم از لحاظ احساسی غنی هست هم در مورد چندین موضوع مختلف مثل افسردگی(شرایط بد اقتصادی که از ۱۹۲۹ شروع شد) و نامیدی صحبت میکنه. اکثر کاراکتر ها هم خیلی خوب نوشته شدن و میشه سریع باهاشون همراه شد. توصیفات اشتاین‌بک خیلی با جزئیاته. و پایان کتاب هم ارزش خوندنش رو زیاد میکنه. از اونجایی که رمان کوتاهیه به همه پیشنهاد میکنم بخوننش.

(۷-۱۴-[۱۵۷]) این کتاب نشون میده که چگونه استثمار کارگران توسط اقلیتِ ثروتمند جامعه باعث فروپاشی درونی کارگرها میشه و تلاش هاشون برای رسیدن به آرزوهاشون راه به جایی نمیبره و صرفا در حد خواب و خیال باقی میمونه. داستانش یه سری جاها من رو یاد قلعه ی حیوانات انداخت، در کل داستان جذاب و پایان قشنگ و تراژیکی داره.

«موش‌ها و آدم‌ها» روایت دو رفیق به نام‌های جورج و لنی در ایالت کالیفرنیاست که به دنبال کارند. لنی هیکل درشت، اما هوش کمی داره و رفتارش مثل یک بچه می‌مونه... مدام برای جرج دردسر درست می‌کنه. با همه‌ی اینها جرج همیشه ازش حمایت می‌کنه و از رؤیای «زمین شخصی» براش میگه. لنی هر چه قدر هم که دردسرسازه، اما باعث میشه که جرج تنها نباشه. این کتاب داستان آدم‌های تنهاست. آدم‌هایی که همه به امید آرزوهاشون کار می‌کنن، آرزوهایی که هیچ‌وقت برآورده نمی‌شن. همه دوست دارن روزی برسه که صاحب زمین خودشون باشن، احترام داشته باشن، ارباب خودشون باشن. اما درنهایت امیال و هوس‌ها اجازهٔ تحققش رو نمی‌ده. دلم گرفت از خوندنش. بااینکه کتاب بدی نبود، اما از اون کتاب‌ها نیست که خوندنش رو به کسی توصیه کنم.

یکی از بهترین کارهای جان اشتاین بک هست. یک کتاب روانشناسی کوتاه و فوق العاده پر احساس که البته دارای محتوا و معنی ست. در این کتاب به سختی می تونیم کاراکترها رو بر اساس خوب یا بد بودن قضاوت کنیم. داستان پایانی بسیار غافلگیرانه و تاثیرگذار داشت‌. ترجمه کتاب سلیس و روان بود‌. حتما بخونید‌. و ازش لذت ببرید.

بسیار جذاب بود و خیلی زود خوندمش تنهایی آدم ها رو به تصویر میکشه و آرزو های متفاوتی که دارن اون هم بر اساس کمبود هایی که در زندگیشون وجود داره در کل عالی نوشته شده

داستان کوتاه و قشنگی بود غرق در داستان لنی و جورج و.....شدم و پایان غیر منتظره ای داشت

سلام دوستان. جان اشتاین بک ،نویسنده امریکایی که زمانی کارگر ،متصدی داروخانه و...بوده بی اندازه با قشر کارگر و بی کار و اواره حس نزدیکی داره،منظورم اینه که همدردی میکنه. اگر با قلمش در خوشه های خشم اشنایی دارید مطئنا از این کتاب هم راضی خواهید بود. داستان درباره دو دوست همراه ، با علایق و ظاهر متفاوته که در هر ناامیدی از حیث پیدا کردن کار،جای خواب،یه فرد به فکر ، یه امید کوچک و....باعث امیدوادی هم هستند . من از این طرز نوشتن خیلی خوشم میاد ، حس و فعل هایی که اشتاین بک داره و این همه با این قشر ابراز همدردی میکنه واقعا زیباست و اموزنده. امیدوارم لذتشو ببرید. از دستش ندید ولی اول خوشه های خشم رو سعی کنید مطالعه کنید که بیشتر از این کتاب مورد پسند واقع شده و جایزه نوبل داره. وقت بخیر

بسمه یکی از قشنگیای کتاب دو تا شخصیت اصلیشن...جورج و لنی وقتی شروع میکنی کم کم ارتباط گرفتن باهاشون میبینی گاهی با جورج هم دردیو گاهی با لنی؛ انگار هرکدوم از ما یه جورج و یه لنی داریم درونمون... گاهی مواظب لنی درونمونیمو گاهی لنی درونمون چشم دوخته به جورج درنهایتم نمیشه لنی بی آلایش بودو جورج درون به قول خودش "مجبور" میشه نه خودشو...که سیستمو از شر لنی خلاص کنه یکی دیگه از قشنگیاشم ترسیم ماهیت تنهایی ماست که درنهایت این تنهایی با هیچ انسانی پر نمیشه...در نهایت نهایتشم ما کنار انسان ها تنهاییم حتی یه جورجم کنارمون باشه آخرش ما از تنهایی پناه میبریم به غار درونمون.

داستان تنهایی ها و آرزوهایی که فقط در رویا و خیال میتونی بهشون لبخند. بزنی . شرایط مجبورت میکنه گاهی تصمیماتی بگیری که حتی،فکرش رو هم نکرده بودی خیلی تلخ بود اما داستان پردازی و توصیفات و فراز و فرودها عالی بود

عالی و خوندنی

قبل این که بخونم از روی اسمش‌ یه داستان جذاب تو ذهنم ساختم‌ اما اصلا ربط زیادی به موش ها نداشت حتی به ادم ها داستان جذابی هم نبود.

اولین کاری بود که از اشتاین بک خوندم و جذب توصیفات زیباش شدم. علاقه‌مندم کرد بقیه کارهاش رو هم بخونم.

شاهکاره با یه پایان فوق العاده

کتاب خوبی بود آخرش غیر قابل پیش بینی بود واینکه وقتی ۲ نفر ۲ جور کاملا متفاوت برای زندگی برنامه دارن نمیشه تا همیشه با هم باشن بلاخره یکی خسته میشه ...

به قدرت آثار دیگر جان استاین نبود ولی توصیف جالبی بود از انسان هایی که غرق در تمایلات غریزی هستند. از آرزو های بی غل و غش کودکانه از عقده هایی که به نفرت تبدیل می شوند و ...

میدونین با اون قسمتی که رویاشونو توی اون اتاق عملی شده میدیدن اشک ریختم... حسشون امید بود رسیدن به رویایی که هیچوقت فکر عملی شدن به مغزشون خطور نمیکرد... دوسش داشتم 🍃

خوب بود

واقعا چیز زیادی دستگیرم نشد. داستانهای دیگر جان اشتاین بک رو بیشتر دوست داشتم. دو نفر که مکمل هم بودند,یکی منطقی و دیگری احساسی, و ادامه ی داستان.........

نمیدونم چرا بعضی کتابها انقدر معروف شدن ؟!🤔

داستانی کوتاه و جالبی بود و پر از مفهموم🙃

زیاد متن و داستان جذابی نداشت

خوب بود به نظرم ولی الآن که خلاصه معرفی کتاب رو دیدم کلا یه بخش مهم داستان رو لو داده بود. طاقچه عزیز لطفا معرفی کتاب رو تغییر بده

دوست داشتم با خوشی تموم بشه ولی قشنگ بود.البته من صوتیش رو گوش دادم.

پیشنهاد اینه که مطالعه کتاب با مطالعه نقد کتاب همراه باشه. نکات ریزی وجود دارن که با مطالعه نقد کاملا برای خواننده شفاف میشن. چون با داستان نمادینی رو به رو هستیم. ولی جدای از این، لنی خیلی حوصله سر بر بود.😅

بنظرم یکم شبیه کتاب «پسرک، موش کور، روباه و اسب» بود ولی از نوع خشن تر و بهترش و یه داستان کوتاه و خوب بود. خیلی کوتاهه برای همین بهتون پیشنهاد میکنم بخونین.

جالب نبود. نمیدونم چرا این کتاب این قدر معروف شده.

کتاب قشنگی بود ولی سلیقه من نبود. والا از بس از کودن بودن لنی حرص خوردم اگه جای جورج بودم زودتر از اینا همون کاریو‌ میکردم که جورج کرد. 😐😐😐😒😒😒

شخصیت‌ پردازی ترجمه خیلی خوب بود. ولی حقیقتا دلم‌ گرفت‌؛ عمیقا برای تنهایی تک تک شخصیت های این‌ داستان تاسف خوردم...لنی ها و جرج هایی که هنوزم که هنوزه هستند و در حسرت ساده ترین‌ حق‌ طبیعی یک انسان، جز رویا پردازی کاری از دست شون‌ برنمیاد. پایانش منو یاد مغازه خودکشی انداخت‌. همون اندازه شوکه کننده و غیر منتظره.

اولین باری که این کتاب رو خوندم کمتر از ۱۰ سالم بود، وقتی خوندمش تعجب کردم که این کتاب چرا معروف شده، با خودم میگفتم این یه کتاب خیلی معمولیه، یه داستان که ماجرای زیادی هم نداره و پایانی که زیاد نفهمیده بودمش. اما بعدها که دوباره خوندمش تازه متوجه شدم که چه شاهکاریه، یه داستان کوتاه اما شدیدا عمیق و دلنشین. کتاب داستان دو تا دوست به نام جورج و لنی هست که با وجود اینکه با هم متفاوتن اما یه هدف مشترک دارن. حتما پیشنهاد میکنم که بخونین. باتوجه به اینکه ترجمه رو نخوندم، نظری در موردش ندارم. اما درمورد اینکه جان اشتاین بک چی میخواسته بگه یه کم فکر کردم و خب به نتایج زیر رسیدم که شاید خیلی هاشون درست هم نباشن. اگه کتاب رو نخوندین، این قسمتو نخونین. ❗جورج و لنی دو تا دوست نیستن، اونا منن، تویی. دو تا بعد از شخصیت هر آدمن، که با هم دوستن، به هم نیاز دارن، به هم کمک میکنن، گاهی با هم بحثشون میشه، هدف گذاری میکنن، تلاش میکنن، تنبلی میکنن، ایراد میگیرن و به صدای غریزشون گوش میدن. انگار هر کدوم از ما جورج و لنی هستیم، یه تعارض درونی، یه چالش وجودی. یه چالش همیشگی بین جورج و لنی ای که همو دوست دارن. و هربار یه کدوم به اون دیگری چیره میشه. ❗دوستی بین جورج و لنی خیلی عجیبه. تشکیلش شاید بر پایه نیاز بوده باشه اما ادامش انگار بر پایه عادته. اونا بهم دیگه عادت کردن، به نیاز داشتن به هم عادت کردن. ❗هدفهایی که به نتیجه نمیرسن... شاید چون رویایی ان، شاید چون... ❗و درنهایت استثمار و غلبه ثروت نمی دونم چقدر متوجه منظور کتاب شدم ولی خوشحال میشم نظرتون رو در مورد منظور نویسنده بدونم.

داستان روانی داره رنج و آرزوهای آدم‌ها رو به تصویر می‌کشه و ما تو روند داستان جایی که انتظار یکم آرامش رو در انتها داشته باشیم، در یک اتفاق همه‌ی تصویرهای خیالی رو از دست می‌دیم...

داستان موش ها و آدم ها به خوبی وضعیت بین انسان های غنی و فقیر رو نشون میده. اینکه مردم آرزوهاشون رو توی ذهنشون پرورش میدن ولی هیچ وقت بهش نمیرسن و در طرف مقابل افرادی هستند که با کار کردن بقیه مردم پول درمیارن و خودشون رو بالا میکشن. پایان داستان طوری بود که میخواستم هی ورق بزنم تا صفحه بعدی رو بخونم در حالی که صفحه بعدی نبود. خیلی ناگهانی تموم شد و این انتظار رو نداشتم کتاب زیباییه ولی به همه پیشنهادش نمیکنم

فضا سازی وشخصیت پردازی عالی بود

داستان خوبی بود ، چقدر از خوندنش لذت بُردم و یه جاهایی غمگین شدم اشک ریختم ، این سومین کتابیه که از جان اشتاین بک میخونم و منو میخ کوب میکنه به نظرم ترجمه ی خوبی داشت فقط از دوستان کتاب خوان خواهش میکنم در کامنت ها کتاب رو اسپویل نکنن

کتاب خیلی خوبی بود خط داستانی جالبی داشت.

این کتاب عالی بود. شخصیت پردازی بسیار عالی داشت. گفت و گوهای بسیار خوبی داشت. فضا سازی کاملی داشت. سیر داستان کند به تند بود ولی پایان خیلی شک آور بود. نثر شیرینی داشت. در کل نقطه ضعفی ندیدم. عالی بود پیشنهاد میکنم

کتاب کوچیک و خوبی بود و مفهوم ظریفی را میگه که تو زندگی خیلیا مساله سازه...

وای اصلا فکر نمیکردم اینطور تموم شه 😔 و اصلا نمیفهمم نویسنده چه فکری میکرد برای خودش!!!

متن به نسبت کوتاه و جذابی داره. داستان پردازی خیلی خوبی داشت و پایان جذاب.

ترجمه جناب سروش حبیبی نشر ماهی انتخاب بهتری بود

بدک نبود، ارزش خوندن رو داشت.

داستان خوب ولی ترجمه اصلا خوب نیست. چیز ساده‌ای مثل هکسره هم بعضی جاها رعایت نشده.

در اینکه این کتاب یه شاهکاره ادبیه هیچ شکی نیست ولی متاسفانه ترجمه بدی داشت.

کتاب خوبیه و آدم رو به فکر فرو میبره

خیلی کتاب عالی ای هست، راحت باشخصیت های داستان میشه ارتباط پیدا کرد،از آقای "دوج" هم به خاطر ترجمه ممنون.

سلام فوق العاده است.تنها کتابی بود که تا چند روز عمیقا درگیرش بودم و باهاش زندگی کردم.

فوق العاده. سیر نمیشم از این کتاب. چندین بار خوندم و باز هم دوست دارم بخونمش.

دوسش داشتم. بخصوص که اخرش قابل پیش بینی نبود. ولی ترجمه عالی نبود بدهم نبود.

حس بدی داد بهم..دوستش نداشتم.

کدوم ترجمه‌ی موجود در طاقچه روان تر و بدون حذفیات هستش؟

اینقدر جذاب و گیرا بود که تو نصف روز نشستم پاش تا آخرش خوندم