جرج اورول
اریک آرتور بلیر، با نام مستعار جورج اورول، نویسنده بنام انگلیسی است. او در سال ۱۹۰۳ در هند متولد شد. در آن زمان هند در استعمار انگلستان قرار داشت و پدر اورول به عنوان خدمه نیروی نظامی انگلستان در هند مشغول به فعالیت بود. اورول در سالهای متمادی، فقر و تنگناهای اقتصادی را تجربه کرد و از اینرو بعدها محرومین و «آس و پاسها» به یکی از مفاهیم محوری آثار اورول بدل شدند.
اورول از جمله نویسندگانی بود که معتقد بودند ادبیات و در معنای کلیتر هنر، میبایست در خدمت بهبود و ایجاد تغییر در جهان مورد استفاده قرار گیرد. او در حقیقت یک نویسنده سیاسی بود. کسی که هنر را برای کمک به مهربانتر، عادلانهتر و عاقلتر شدن جهان به کار میبرد. در سال ۱۹۴۶، یک سال پس از انتشار نوشته بسیار پرطرفدارش «مزرعه حیوانات» مقالهای نوشت با نام «چرا من مینویسم؟». او در آن مقاله مواجههاش را در استفاده از ادبیات توضیح داد. «آنچه من در ده سال گذشته در نظر داشتم آن بود که نوشته سیاسی را به یک هنر بدل کنم. نقطه آغاز نوشته من همواره یک احساس تعلق و حسی از بیعدالتی است. زمانی که من مشغول به نوشتن میشوم به خودم نمیگویم که قرار است یک قطعه ادبی خلق کنم، بلکه مینویسم چرا که دروغی را حس میکنم که نیاز است افشا شود یا حقیقتی را میبینم که میخواهم توجه افراد را به آن جلب کنم. دغدغه نخستین من آن است که افراد را به گوش دادن فرا بخوانم.»
اورول از ۸ سالگی وارد مدرسهای دولتی شد و آغاز به درس خواندن کرد اما با وجود آنکه برنامهریزی خانوادهاش در راستای تربیت او به یک حقوقدان و یا عالم دینی بود، او علیه ارزشهای مدارس دولتی انگلیسی قیام کرد و به دانشگاه نرفت. در عوض اورول یک مدت به عنوان پلیس دولت انگلیس خدمت کرد و پس از آن یک نویسنده روشنفکر شد. او در یک کتابفروشی کار میکرد و در برخی موارد به ویراستاری کتابهای دیگران نیز میپرداخت و بعد از مدتی آغاز به نوشتن کرد.
با وجود آنکه اورول در اوایل از سویهای روشنفکرانه برخوردار بود و مانند باقی روشنفکران دورانش نسبت به افراد معمول جامعه نگاهی فرادستی داشت، بعدها نگرشش تغییر کرد. او حتی مدافع سرسخت زندگی افراد معمولی بود؛ زندگی کسانی که وسایل خاصی ندارند، در شغلهای عادی کار میکنند و عشق، اهمیت به دیگران، دلسوزی، کار و لذت بردن از مفاهیم اصلی زندگی آنهاست. از نگاه اورول آنچیزی که اهمیت دارد و زیباست، تجملات و رخدادهای بزرگ نیست بلکه زندگیهای خردی است که پشت پرده این رخدادها جریان دارد. او در «جاده به سوی ویگان پیر» که در ۱۹۳۷نوشت، به این نتیجه رسید که یک جمع متوسط در یک روستای کوچک، عقل و شعور بیشتری به نسبت کابینه بریتانیا و یا هیئت مدیره دانشگاه آکسفورد دارند.
دو اثر پرطرفدار اورول، «۱۹۸۴» و «مزرعه حیوانات»، تنها بخش کوچکی از تجربیات و تحولات نظری اورول را شامل میشوند. او این دو کتاب را در پنج سال آخر عمرش نوشت. این دو کتاب تا امروز نیز مورد توجه شمار زیادی از خوانندگان قرار دارند و بسیاری از افراد مفاهیم سیاسی نهفته در این دو اثر را تا به امروز نیز کارآ میدانند.
«۱۹۸۴» در زمانی نگاشته شد که عمده افراد استبداد را در قالب حکومتهای دیکتاتوری دنبال میکردند، اورول اما در این نوشته اذعان میکند که چگونه قدرت بیآنکه خونی بریزد اذهان عمومی را از طریق رسانهها و سیاستهای فرهنگی در دست میگیرد و بیآنکه در ظاهر نشان دهد، سمت و سویی واحد برای افراد یک جامعه تعریف میکند. اورول به ظرفیتهای دیکتاتوری دولتهای دموکرات توجه میکند و همین مساله است که این اثر را تا به امروز زنده نگاه داشته است.
نوشته کوتاه اما پرطرفدار اورول، «مزرعه حیوانات» نیز یک نوشته سیاسی است. این کتاب در قالبی استعاری و با خلق شخصیتهای حیوانی در عوض شخصیتهای انسانی، سعی دارد بیان کند که چگونه انقلابهای آزادیبخش پس از آنکه به پیروزی میرسند و قدرت را در دست میگیرند، خود بدل به یک دیکتاتوری میشوند. این نظریه بارها توسط جامعهشناسان و تحلیلگران سیاسی مختلف مطرح شده است، اما میتوان ادعا کرد که نوشته کوتاه اورول با قالب تخیلی خود بیش از هر اثر دیگری توانسته است این مفهوم را به عموم مردم منتقل کند. این اتفاق تاییدی است بر انتظاری که اورول از هنر و خصوصا نویسندگی داشته است. اورول در سال ۱۹۵۰، در حالی که تنها ۴۷ سال داشت در لندن از دنیا رفت.