دانلود و خرید کتاب صوتی بی پایان
معرفی کتاب صوتی بی پایان
کتاب صوتی بی پایان نوشتهٔ دیوید گاگینز و ترجمهٔ سمانه احمدزاده است. گویندگی این کتاب صوتی را ابوالفضل شاه بهرامی انجام داده و انتشارات اندیشه آگاه آن را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی زندگینامهٔ یک ورزشکار.
درباره کتاب صوتی بی پایان
کتاب صوتی بی پایان (Never Finished) از ما خواسته ذهنمان را آزاد کنیم و در جنگ زندگی پیروز شویم! این کتاب صوتی را یک ورزشکار و دوندهٔ موفق نوشته است. او قصد دارد با بیان ناملایمات مسیر موفقیت خود، راز واقعی خوشبختی را با شما در میان بگذارد. گفته شده است که این اثر صوتی، با کتابهای مثبتاندیشی و روانشناسی که تاکنون خواندهاید، متفاوت است و از چشماندازی دیگر به شما راهورسم یک زندگی پردستاورد را نشان میدهد. دیوید گاگینز (David Goggins) در شرایط خانوادگی نامساعدی بزرگ شد و بهخاطر بدرفتاریها و آزار و اذیتهای پدرش، کودکی بسیار سختی را تجربه کرد. او دچار کمخونی و بعضی مشکلات جسمانی هم بود که سبب میشد رسیدن به اهداف موردنظرش برای او به رؤیایی دور از دسترس بدل شود. او سرانجام و با تلاشی بیوقفه، در مسیری قرار گرفت که هرگز فکرش را هم نمیکرد. در کتاب صوتی «بیپایان: ذهنت را آزاد کن و در جنگ زندگی پیروز شو» خواهید دید که یک جوان ۲۴سالهٔ دارای اضافهوزن و بیماریهای جسمی، چطور توانست پس از مدتی به ارتش آمریکا بپیوندد و ضمن دریافت عنوان «سرباز مرد برتر» به دوندهای حرفهای در دوی ماراتن بدل شود.
شنیدن کتاب صوتی بی پایان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب صوتی را به دوستداران روانشناسی عمومی و قالب زندگینامهٔ خودنوشت پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب صوتی بی پایان
«ناگفته نماند که با فکر کردن به این مسائل قصد تنبیه خودم را نداشتم. من پروندهها را بهدقت بررسی میکردم تا عامل محرک را پیدا کنم، لحظهای که آتش دوباره زبانه کشید و چیزی مهم در وجودم شعلهور شد. باید دقیقاً به یاد میآوردم که چگونه و چه زمانی فیلمنامه زندگیام را ورق زدم و توانستم یک زندگی مملو از افتخار و سرشار از خدمترسانی بسازم، اما همچنان چیزی نمییافتم. آنقدر غرق در تفکر بودم که حتی وقتی از روی صحنه اسمم را صدا زدند، متوجه نشدم. اگر مادرم سقلمهای به بازویم نمیزد، اصلاً واکنشی نشان نمیدادم. حتی حالا هم به یاد نمیآورم که با مادرم از پلههای صحنه بالا رفتیم، چون در آن لحظات، هنوز میان گذشته و حال خود معلق بودم.
صدای آنها را میشنیدم که در حال خواندن رزومهام بودند و به جزئیات پولی که برای امور کهنه سربازان جمعآوری کرده بودم و همینطور اهدافی که در طول دوره خدمتم به آنها جامه عمل پوشانده بودم، پرداختند. قبل از اینکه به خود بیایم، مدال را به گردنم انداختند و حضار ایستاده برایم کف زدند. نشانهای که قطعاً گواه بر این بود که بالاخره بعد از سالهای طولانی، این بدشانس مادرزادی، در جایی دیگر حیاتی تازه یافته است. به این معنا که لحظهای در زندگیام بود که موجب تحول من شد.
وقتی نوبت من شد که پشت میکروفون بایستم، به تمام چهرههای ناآشنا خیره شدم. اعضای انجمنی که من همیشه عضوی از آنها خواهم بود. این شناخت از جانب آنها بهدستآمده بود و این از همه چیز مهمتر بود، من نمیدانستم چگونه از آنها تشکر کنم. من دیگر یک سخنران محبوب بودم و در جمعهای بزرگ و کوچک بهراحتی سخنرانی میکردم. در حرفه من بهعنوان یک مسئول استخدام نیرو در ارتش، این ویژگی، فاکتور مهمی محسوب میشود. بیش از یک دهه بود که سخنرانیهای حرفهای انجام میدادم و در طول این مدت، بهندرت استرس گرفته بودم، اما در آن روز گرم تابستانی در شهر کانزاس، عصبی بودم و ذهنم هنوز مشوش بود. سعی کردم از شر آن استرس خلاص شوم، پس با تشکر از پدربزرگم، گروهبان جک، شروع کردم و گفتم:
«او کسی است که به جایگاه امروز من بیش از هر کس دیگری افتخار میکند.» بغض کرده بودم، لحظهای مکث کردم، نفس عمیقی کشیدم تا خودم را آرام کنم و به سخنانم ادامه بدهم: «میخواهم از مادرم تشکر کنم که…» به سمت مادرم برگشتم، با تلاقی کردن چشمانمان، سرانجام آن لحظهای که زندگیام را برای همیشه تغییر داد، به خاطرم رسید. «میخواهم از مادرم تشکر کنم که...»»
زمان
۱۱ ساعت و ۲۷ دقیقه
حجم
۶۲۹٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۱۱ ساعت و ۲۷ دقیقه
حجم
۶۲۹٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
قابلیت انتقال
دارد
نظرات کاربران
در این کتاب در فصل اول و دوم مدام در حال شنیدن داستان نویسنده با پدرخود هستیم البته این داستان ها می توانستند توهین های کمتری به پدر نویسنده را شامل شوند، علاوه بر این به طرز عجیبی در بسیاری از مسائل نظرات