دانلود و خرید کتاب صوتی کشتن عمه خانم
معرفی کتاب صوتی کشتن عمه خانم
کتاب صوتی کشتن عمه خانم داستانی از آندری بورسا با ترجمهٔ کیهان بهمنی است. محمدرضا قلمبر و مهدی صفری گویندگان این کتاب صوتی هستند و آوانامه آن را منتشر کرده است. این داستان دربارهٔ جوانی است که عمهاش را کشته و حالا به دنبال راهی میگردد تا از شر جسدش خلاص شود.
درباره کتاب صوتی کشتن عمه خانم
کتاب کشتن عمه خانم داستان زندگی دانشجوی جوانی به نام یوریک است که هیچ آرزو و استعداد خاصی ندارد. او به همراه عمهاش زندگی میکند و به زندگی به چشن سفری بیهدف نگاه میکند. یک روز وقتی عمهاش از او میخواهد که میخی را به دیوار بکوبد، او به جای میخها با چکش به کله عمه میزند و نتیجه اصلا جالب نیست. یوریک که شک ندارد عمهاش را کشته است به دنبال جایی برای خلاص شدن از دست جسدش میگردد اما این کار خیلی بیشتر از چیزی که فکرش را میکند، کار میبرد...
البته همه چیز به همین ترتیبی که روایت شد طی نمیشود. وقتی به نیمههای داستان برسید شک میکنید که با واقعیت مواجه هستید یا خیر. باید به دنبال ربط و نسبت برخی وقایع باهم بگردید. وقتی به پایان داستان رسیدید، شک میکنید و میخواهید یک بار دیگر داستان را بشنوید. بنابراین با داستانی ساده مواجه نخواهید بود.
شنیدن کتاب صوتی کشتن عمه خانم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دوستداران رمانهای خارجی و ادبیات داستانی را به شنیدن این اثر دعوت میکنیم.
درباره آندری بورسا
آندری بورسا ۲۱ مارس ۱۹۳۲ متولد شد و بیست و پنج سال بعد در ۱۵ نوامبر ۱۹۵۷ از دنیا رفت. او شاعر و نویسنده لهستانی بود که در رشته روزنامهنگاری تحصیل و فعالیت کرده بود. اولین شعر بورسا سه سال قبل از مرگش منتشر شد.
بخشی از کتاب صوتی کشتن عمه خانم
«در خیابان همه چیز را دو تا میدیدم. فکر نکنم تا حالا چنین حالی را تجربه کرده بودم. بعد برای خودم یک سرگرمی درست کردم. سعی کردم حدس بزنم از بین اشیایی که دو تا میدیدم کدام واقعی و کدام غیرواقعی است. همه را هم درست حدس میزدم. فقط نمیدانم چرا پاچههای شلوارم به خاطر رد شدن از چالههای آب خیالی خیس شده بودند. بعد خیلی سبک و بدون هیچ مشکلی بالا آوردم. سعی میکردم از کنار پیادهرو راه بروم و با ادای احترام به عابران راه بدهم که رد شوند. سعی کردم آواز بخوانم اما گلویم خشک و صدایم خشدار بود. بعد به یک چهارراه کوچک رسیدم که دو نیمکت کوچک داشت. خودم را به سمت آنها کشاندم و روی یکیشان ولو شدم. تمام چیزهای اطرافم شروع به چرخیدن کردند. ناپایداری موقعیتم بلافاصله نیروی ناپایداری جهان را فعال کرد و همه چیز شروع به حرکت کرد. بنابراین جایم را عوض کردم. روی نیمکت دراز کشیدم. سرم یک طرف آویزان بود و پاهایم را روی پشتی نیمکت انداخته بودم. چند ثانیهٔ اول، از این زاویهٔ دید، و از پشت منشور الکل، جهان به نظرم جالبتر آمد. ولی این حالت خیلی طول نکشید. باز مجبور شدم وضعیتم را تغییر بدهم چون این طوری هم خیلی راحت نبودم. در حالی که با دقت سعی میکردم وزن بیهودهٔ سرم را تحمل کنم، چند بار بدنم را جابهجا کردم. دست آخر با دستهایی رو به بالا، روی دستهٔ نیمکت نشستم. بعد مثل میمونها نشستم. بعد مثل قهرمانها. بالاخره دست از سر نیمکت برداشتم و بلند شدم. کمی که راه رفتم ایستادم و یک انگشتم را بالا گرفتم.»
زمان
۵ ساعت و ۸ دقیقه
حجم
۴۲۷٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۵ ساعت و ۸ دقیقه
حجم
۴۲۷٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
کتاب خیلی جالبی بود که نکته های روانشناسی مهمی رو داشت با گویش و اجرای بسیار عالی ✨️👌🙏
از آن دست کتابهایی محسوب میشه که سلیقه هرکسی نمیتونه باشه.