دانلود و خرید کتاب صوتی خانم سنگ صبور
معرفی کتاب صوتی خانم سنگ صبور
کتاب صوتی خانم سنگ صبور نوشتهٔ ناتانیل وست و ترجمهٔ خاطره کردکریمی است. این کتاب صوتی با صدای تایماز رضوانی در رادیو گوشه منتشر شده است.
درباره کتاب صوتی خانم سنگ صبور
داستان دربارهٔ یک خبرنگار مرد جوان جاهطلب و مغرور است که از طرف سردبیر مجله برای مشاورهٔ ستون عشق و عاشقی انتخاب میشود. این آدم جاهطلب و فرصتطلب به خانم سنگ صبور مشهور میشود. او روزهای ابتدایی کارش را با تحقیر خبرنگاران و باهوش نشاندادن خودش شروع میکند. کمکم با گذشت زمان، نامههایی که به دست ستوننویس میرسد داستان را به سمت دیگری پیش میبرد.
درونمایهٔ اصلی کتاب صوتی خانم سنگ صبور، درد و رنج بشری است. این کتاب وصف رنجهایی است که زنان در زندگیشان متحمل میشوند؛ رنجهایی که هرچند همیشه حیوحاضرند، در نظر راوی قصه نه توجیهی مییابند نه توضیحی.
استنلی ادگار هایمن، منتقد فقید آمریکایی، معتقد بود کتاب خانم سنگ صبور در کنار گتسبی بزرگِ فیتزجرالد و آفتاب باز هم میدمدِ همینگوی که همگی قهرمانهایی سرگشته و آزاردیده دارند و از طعم تلخ پوچیِ تمدن بشری و حالوهوای نافذ و غمافزای ناکامیهایش میگویند، ۳ رمان برتر قرن بیستماند.
شنیدن کتاب صوتی خانم سنگ صبور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای خاص با مفاهیم معناگرایانه پیشنهاد میکنیم.
درباره ناتانیل وست
ناتانیل وست با نام اصلیِ نیتان واینشتاین، ۱۷ اکتبر ۱۹۰۳ در خانوادهٔ یهودی روس مهاجری در نیویورک متولد شد. پسر لاغرِ بدقوارهٔ دستپاچهای بود که هیچ استعداد ویژهای در مدرسه از خود نشان نمیداد و سوای علاقهٔ فراوانش به بیسبال، بیشتر وقتش را به رمانخواندن میگذراند. هرچند اولین تلاشش برای کسب تحصیلات عالیه در دانشگاه تافتس به شکست انجامید، اما کمی بعد با جازدن کارنامهٔ یکی از اقوامِ همنامش به نام خود وارد دانشگاه براون و با موفقیت فارغالتحصیل شد. ناتانیل بعد از تمامکردن درسودانشگاه، پدرش را متقاعد کرد او را به پاریس بفرستد و دو سالِ سرخوشی را آنجا گذراند. پس از بازگشت به نیویورک، مدت کوتاهی نزد پدرش پیمانکاری کرد، بعد چند سالی بهترتیب در هتل کنمور و هتل ساتن معاون مدیر شد. اولین رمان وست، زندگی رؤیایی بالسو اِسنل که پیشتر در دانشگاه نوشته بود و بعدتر در هتل ساتن بازنویسی و به هزینهٔ خود منتشر کرد، شکست مطلق بود؛ فقط یک نقد دربارهاش در نشریهٔ کوچک ادبیِ «کانتمپو» منتشر و بعد بهکل فراموش شد، هرچند تغییر نام او به «ناتانیل وست» برای اولینبار با انتشار این کتاب رسمیت یافت.
بعد از نوشتن خانم سنگ صبور که با موفقیت روبهرو شد، رمان بعدیاش، یک میلیون جرینگی یا اوراقکردن لمیوئل پیتکین را هولهول نوشت که نه شوقی در منتقدان برانگیخت نه منفعتی مالی برایش در پی داشت. چند ماهی از همان سال را هم در هالیوود گذراند، چون کمپانی فاکس قرن بیستم برای ساخت اقتباسی سینمایی از خانم سنگ صبور با او قرارداد فیلمنامهنویسی بسته بود. در ۱۹۳۹ رمان بعدیاش، روز ملخ را به این امیدِ دوباره که از کسالت هالیوود بگریزد، منتشر کرد، اما جز چند نقد مثبت چیزی عایدش نشد. سال ۱۹۴۰ حین بازگشت از سفری تفریحی به مکزیک بههمراه همسرش در تصادف رانندگی جان سپرد.
شهرت ناتانیل وست از بعدِ مرگش بهناگاه اوج گرفت. اقتباس سینمایی با بازی مونتگومری کلیفت از خانم سنگ صبور ساخته شد، آلن اشنایدر نمایشش را روی صحنه برد و لوئل لیبرمن اپرایی دو پردهای از رویش نوشت. در ۱۹۴۶، مارسل سیبون ترجمهٔ فرانسوی خانم سنگ صبور را با مقدمهای از فیلیپ سوپو منتشر کرد که تأثیر محسوسش بهاذعان منتقدان بر روند داستاننویسیِ فرانسه مشهود است. در ۱۹۴۹، همهٔ رمانهای وست جز اولی در انگلستان منتشر شد، و چاپ هر چهار رمان او در ۱۹۵۷ در یک مجلد، منتقدان آمریکایی را به این توافق جمعی رساند که ناتانیل وست از مهمترین نویسندگان دههٔ ۱۹۳۰ ایالات متحده بوده است.
بخشی از کتاب خانم سنگ صبور
««آه، انسانیت...» اما سنگینیِ سایه به جانش نشسته بود و شوخیاش به مغاکی مرگبار درافتاد. سعی کرد خودش را دست بیندازد تا مانع سقوطِ شوخی شود.
اما چرا دستانداختنِ خود، وقتی شرایک توی بار منتظر بود تا کارِ بهمراتب جالبتری بکند؟
«خانم سنگصبور! دوست من، بهت توصیه میکنم به خوانندههات سنگ بدی. وقتی ازت نون میخوان، نه مثل کلیسا بهشون بیسکویتتُرد بده، نه مثل حکومت ازشون بخواه کیک سق بزنن. روشنشون کن که آدمیزاد نمیتونه با نونِ خالی سَر کنه و بهشون سنگ بده. یادشون بده که هر روز صبح دعا کنن: جیرهٔ سنگ روزانهمان را بده.»
او به خوانندههایش زیاد سنگ داده بود؛ راستش آنقدر زیاد که فقط یکی برایش مانده بود: سنگی که توی دلورودهٔ خودش شکل گرفته بود.
ناگهان از پا افتاد و روی نیمکتی نشست. کاش میتوانست این سنگ را پرت کند بیرون. توی آسمان دنبال هدف گشت، اما تو گویی آسمانِ ابری را با پاککنی کثیف ساییده بودند. نه فرشتهای در کار بود، نه صلیبهای سوزان، نه کبوترانی با شاخهٔ زیتون، نه چرخی درون چرخی دیگر. فقط روزنامهای توی هوا در تقلا بود، مثل بادبادکی با ستونِ شکسته. بلند شد و دوباره راه افتاد سمت بار.
دِلههانْتی توی زیرزمین خانهای بود با نمای سنگ قهوهای که دری زرهپوش از بقیهٔ مجاورانِ آبرومندتر متمایزش میکرد. زنگ پنهان را فشار داد. پنجرهٔ گردِ کوچکِ وسطِ در گشوده و چشمی خونافتاده ظاهر شد که مثل یاقوت انگشتر آهنینِ عتیقهای، میدرخشید.»
زمان
۳ ساعت و ۲۴ دقیقه
حجم
۴۶۸٫۴ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۳ ساعت و ۲۴ دقیقه
حجم
۴۶۸٫۴ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
این رمان کوتاه بیشتر راجع به آدم هایی است که رنج میکشند. داستان از زبان خبرنگار مردی است که یک ستون در روزنانه دارد بنام خانم سنگ صبور و طبعا همه فکر می کنند او یک زن است. همین جا