دانلود و خرید کتاب صوتی شرم
معرفی کتاب صوتی شرم
کتاب صوتی شرم رمانی کوتاه از مکنا گودمن نویسنده و ویراستار آمریکایی است. مکنا گودمن در این رمان داستان زنی را روایت میکند که درگیر کشاکشی دورنی با آرزوهایش و آنچیزهایی است که وظیفهای زنانه شمرده میشود. رمان شرم اولین رمان گودمن است که در سال ۲۰۲۰ منتشر شد و توانست رضایت بسیاری از منتقدان و مخاطبان رمان را برآورده کند.
دربارهی کتاب صوتی شرم
کتاب صوتی شرم اولین رمان مکنا گودمن نویسنده و ویراستار آمریکایی است. رمانی زنانه که روایتی از دغدغههای زنی سفیدپوست بهنام آلما از طبقهی متوسط است که میخواهد هنرمندی خوب و همزمان مادری وظیفهشناس باشد، او در کشاکشی نفسگیر با القائات جامعهی سرمایهمحور است. داستان از صحنهی تمرد آغاز میشود، در جاده زنی میراند که در تقلای پشتسر گذاشتن زندگی روزمرهی خود است. گذر از خانه و روزمرگیهای آن در حرف آسان است وقتی آن خانه و روزمرگیهایش، همسر و دو فرزندش را نیز شامل شود. او به جاده میزند تا به دیدار زنی برود که مدتیست در اینستاگرام دنبالش میکند. زنی سفالگر که برایش الهامبخش بوده است. نقطهی اشتراک مهم این دو زن، هنر است. رمان شرم استقبال وسیع مخاطبان کتاب را بههمراه داشت و نام گودمن را بهعنوان یکی از نویسندگان برجستهی زن مطرح نمود.
داستان کتاب صوتی شرم از این قرار است که آلما (شخصیت اول داستان) به همراه شوهر و دو فرزندش ادی و فین که خردسالند، در مزرعهای در ورمونت زندگی میکند. همسرش در کالجی در همان حوالی تدریس میکند و آلما در کنار ادی و فین به کارهای روزمرهاش مشغول است. از کودکانش مراقبت میکند، غذا میپزد، خانه را نظافت میکند، به سایتهای آنلاین خرید اجناس دستدوم سر میزند و کتابهای نویسندگان زن محبوبش را میخواند. آلما زنی هنردوست و اهل نقاشی است و به نوشتن کتاب کودکان و تصویرپردازی آنها نیز مشغول است، اما خلائی جدی در زندگیاش حس میکند که انگار میخواهد او را به درون خود فروبکشد. چیزی کم است که آلما آن را در خارج از محدودهی امن و آرام مزرعهی خود و روزمرگی آزاردهندهی زندگیاش میبیند.
مکنا گودمن در طلیعهی رمان فضای سنگین تکرار و روزمرگی و احساس تمنایی که در شخصیت اصلی کتاب صوتی شرم برای خروج از این حلقهی کشنده وجود دارد را در تمثیلی جالب توجه تصویر کرده است؛ «تصور کنید وسط ایالت ورمانت هستید، در جزیرهای اندازهی یک قوطی کبریت. دوروبر تا چشم کار میکند گدازهی آتشفشان است، گدازهای چنان سوزان که به هرچه بخورد ذوبش میکند. یک دستتان سفیدهی تخممرغ نیمپز دارید آنقدر که هر کاری بکنید تمام نمیشود و یک نِی. همینها برایتان بس است که زنده بمانید و به زندگی فلاکتبارتان ادامه دهید. انتهای این گدازههای آتشفشان، آن دوردورها، دیگر از گرمای سوزان خبری نیست و بهجایش جنگلی است سرسبز و زیبا، دشتی پر از گلهای رنگارنگ، نهرهایی خروشان پر از ماهی آزاد و قندیلهای کوچک و نعناهای خودرو. آنجا هر چه بخواهید هست». پس از وصف مکان خیالی که شخصیت اصلی یا همان آلما در آن گرفتار شده است و آنچه از پس آن رخ مینماید را شرح میدهد و راهی را که برای عبور از این مرز ذهنی میبیند، توصیف میکند: «آنجا سالهای سال به خوشی زندگی میکنید و همهی اینها مال خودتان میشود، اما اگر میخواهید پا به این مکان جادویی بگذارید، باید اول از گدازههای آتشفشان رد شوید و خبری هم از ماشین پرنده و این حرفها نیست. حالا میروید؟ چه شکلی؟».
آلمای داستان کتاب صوتی شرم مدتهاست حسی از خفقان دارد. از سویی خانهداری و پرورش فرزندانش را وظیفهای بدیهی بر دوش خود میپندارد و از سوی دیگر سرشت خود را چیزی فراتر از این میبیند. او در پی یافتن خود است. از این رو مانند بسیاری دیگر، صفحات شبکههای اجتماعی را بالا و پایین میکند، بلکه از این جهان کوچکشده، چیزی برگیرد و راهی بیابد. در همین جستجوهاست که با زنی اینفلوئنسر و هنرمند آشنا میشود. زنانگی و هنر نقطهی اشتراک بزرگ آنها است. هنر دغدغهی بزرگ آلما و همان نور امیدش برای خروج از جهان راکد روزانهی اوست. آلما بالاخره از مرز ذهنی و محدودهی امن خود عبور میکند تا به تجربه ببیند آیا آنچه در صفحههای کوچک مجازی و پشت فیلترهای رنگارنگ دیده، همانیست که در جهان واقع وجود دارد یا نه؟ آیا پاسخ سوالات و دغدغههای وجودی خود را پیدا میکند، دغدغههایی که او را واداشته برای مدتی کوتاه هم که شده بار مادری را از دوش خود بردارد و مادرانگی را هزینه کند. این سوالات بزرگ و چالشهای نفسگیر شالودهی رمان شرم را برساخته است. گودمن در داستان خود با زبانی قدرتمند سوالات بنیادین زن امروز را مطرح کرده است. همین امر نیز رمان او را خواندنی و نظرها را بدان جلب کرده است.
رمان شرم در سال ۲۰۲۰ منتشر شد. بسیاری نویسندگان بهخصوص زنان نویسنده از آن استقبال کردند. شیلا هتی نویسندهی کانادایی از آن جمله است؛ او رمان شرم را رمان اخلاقی مهم و جذاب خواند. نثر آن را گیر و زیبا توصیف کرد و محتوایش را حاصل نگاهی انتقادی و تردیدآمیز به خود دانست. نقدی که بسیاری از زنان روزگار مدرن برای بازیابی نقشی که در جامعه به آنها نسبت دادهاند و چهبسا در ذهن خودشان نیز حک شده است، به خودشان و جایگاهشان داشتهاند. بسیاری از مجلات ادبی نیز کتاب صوتی شرم را پسندیدند و به خوانندگانشان پیشنهادش دادند؛ عبارات تحسینآمیز در این نقدها و مرورها پرطنین بوده است. صفاتی مثل رمان جذاب و کوتاه، حاوی جملاتی عالی و نثری زیبا و روان، تصویرگر مشقت خلق هنر در دوران سرمایهداری بخشی از این عبارات است.
رمان شرم با ترجمهی نیلی انصار توسط نشر بیدگل چاپ شد و نسخهی صوتی آن با خوانش فروغ حداد و بههمت انتشارات شرکت توسعهی محتوای لحن دیگر به انتشار رسیده است.
شنیدن کتاب صوتی شرم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
شنیدن کتاب صوتی شرم را به دوستداران رمان بهخصوص داستانهایی با محوریت زنان پیشنهاد میکنیم.
دربارهی مکنا گودمن
مکنا گودمن نویسنده و ویراستار آمریکایی است. او که بزرگشدهی ایالت کلورادو است، پس از پایان دورهی کالج به نیویورک رفت و برای چندسال در آنجا زندگی کرد. او کار خود را با نوشتن برای مجلات ادبی آغاز کرد. پس از مدتی بهعنوان دستیار ویراستار در انتشارات Big Five مشغول به کار شد. گودمن سابقهی همکاری را با نشریات ادبی پرشمار در کارنامه دارد. او برای نشریههای بینالمللی از جمله، Newyork Review of Books، Los Angeles Review of Books، Electric Literature، Catapult، Harvard Review و BOMB نقد ادبی، مقاله، مصاحبه و داستان کوتاه نوشته است.
گودمن در سال ۲۰۰۸ به ورمونت نقلمکان کرد و به کار خود با انتشاراتیها پایان داد، چراکه دل خوشی از این کار نداشت و برآن بود که نویسندگی را امتحان کند. فرصتهای محدود شغلی در ورمونت باعث شد به کار در یک سالن غذاخوری نیز بیندیشد. پس از مدتی برای کار در یک خبرگزاری درخواست داد و در آن سازمان پذیرفته شد. گودمن بهمدت یازدهسال برای یک سازمان ماموریتمحور کار کرد. کاری که بیشتر حول کتابهایی در زمینهی کشاورزی و طب مکمل بود. گودمن اولین رمان خود را بهنام شرم در سال ۲۰۲۰ منتشر کرد. او فرآیند نوشتن داستان را از همهی نزدیکانش پنهان نمود و تنها پس از نوشتن اولین پیشنویس رمان، همسرش را آگاه کرد و از او خواست آن را مطالعه کند. گودمن ایدهی نوشتن کتاب صوتی شرم را پس از خواندن یک کتاب روانکاوی در سال ۲۰۱۵ پیدا کرد. «شرم» از دغدغهی زنانهی او برآمد و تحسین بسیاری از منتقدان و مخاطبان را برانگیخت. از جمله طرفداران رمان شرم شیلا هتی نویسنده و دوست گودمن است که نام رمان را نیز او انتخاب کرد.
بخشی از کتاب صوتی شرم
«روزیروزگاری پسرکوچولویی توی یک مزرعه زندگی میکرد. صبحبهصبح بیدار میشد و صبحانهاش را میخورد، صبحانهای که با همان تخممرغهایی درست میشد که مرغهایش میگذاشتند، پسرک به تماشای مادرش مینشست که با لباسخوابی رنگورورفته به تن قهوه درست میکرد. بعضی اوقات، پدرش که روزنامهبهدست از دستشویی بیرون میآمد دستش را میبرد سمت مادر و مادر با چشمان گردشده دست پدر را نگاه میکرد، درست عین جوجهای که در تخمش خِفت افتاده باشد. صبحانهاش را که میخورد، میرفت سراغ مرغهایش چون باید تخممرغها را جمع میکرد و بهشان آب و دان میداد. سَروَر و سالار این مرغها آقای فلش بود، تنها خروس مزرعه، که خیلی هم به خودش مینازید و خیلی هم حواسش جمعِ مرغهایش بود. صبحبهصبح آقای فلش دمش را پُف میکرد و با نهایت صدایی که در خودش سراغ داشت قوقولیقوقو سر میداد و، گاهی دور از چشم پسرک و گاهی جلوی چشمش، میرفت سراغ یکی از مرغها، مرغ هم قُدقُد میکرد و میخواست از چنگال آقای فلش دربرود اما نمیتوانست، خب رسم طبیعت هم همین بود.
پسرک خیلی دل خوشی از آقای فلش نداشت اما سرش با او گرم میشد و خروس هم هر از گاهی آواز خوشی سر میداد، البته آن وقتهایی که خواهرِ کوچولوی پسرک داشت توی حیاط چُرت میزد، آواز خروس هیچ هم خوش نبود و پشتبندِ آوازش، صدای فریاد مادر به گوش میرسید: «اِی کوفت بگیری!» و میدوید و پتوی روی کالسکهٔ دخترک را عقب میزد تا ببیند که آیا بچه از خواب پریده و افتاده به بلبلزبانی یا همچنان در خواب ناز است. آقای فلش هرقدر هم که جلوی مرغها شرم و حیا سرش نمیشد اما چهارچشمی حواسش به همهچیز بود و حتی یکیدو بار با روباه محله درافتاده بود تا روباه پشت دستش را داغ کند و پی ناهار مفتی سراغ مرغها نیاید. برای همین چیزها هم بود که خانوادهٔ پسرک احترام این خروس غیرتی را نگه میداشت و مایحتاج زندگی آبرومندانهاش را فراهم میکرد، از آب و دان بگیر تا جای خواب.
تا اینکه یک روز، آقای فلش پسرک و خانوادهاش را با قوقولیقوقوی گوشخراشی از خواب بیدار کرد، مزرعه را گذاشته بود روی سرش و ولکن هم نبود، انگار داشت شیپور جنگ میکشید. از آن روز به بعد آقای فلش به این خانوادهٔ خیرخواه پرخاش میکرد و حتی یکبار به خودش جرئت داد و وقتی پسرک داشت برای مرغها دانه میریخت و تخممرغها را جمع میکرد به او حمله کرد. پسرک اول خیلی به دل نگرفت اما خب ترسید. دستآخر سیاستمدارانه با میوهٔ گلسرخی در دستش آسهآسه رفت سمت آقای فلش، اما آقای فلش از خر شیطان پایین نیامد و گذاشت دنبال پسرک و آنقدر دنبالش دوید تا پسرک از روی نردهٔ دور مرغدانی جَست و رفت بیرون. دیگر پسرک دستش آمده بود که آقای فلش با رشوه کوتاه نمیآید، همین شد که شاخهٔ کاجی را سپر خودش میکرد و تا خروس را میدید تکانتکانش میداد که نکند ناخنهای خنجرمانند آقای فلش به تنش بگیرد. یک هفتهای گذشت و پسرک پیش مادرش سفرهٔ دلش را باز کرد و گفت هر روز صبح چه مکافاتی با خروس دارد، مادر نگران شد و همان شب، وقتی پدر از سر کار برگشت، داستان را برایش تعریف کرد. شب که پسر خوابید، پدر تفنگ کالیبر ۲۲ اش را برداشت و رفت سروقت آقای فلش و کارش را ساخت، بعد هم لاشهاش را انداخت توی جنگل.»
زمان
۵ ساعت و ۲۱ دقیقه
حجم
۴۴۱٫۷ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۵ ساعت و ۲۱ دقیقه
حجم
۴۴۱٫۷ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
خیلی دوست داشتنی بود کتاب برام و هر کلمه اش رو با تمام وجودم جذب میکردم
ماجراهای ساده ، رشک ورزی های روزانه ، عصیان های کوچک ، عشق و وسواس های زنی خانه دار ، هرگز از چنین مزخرفاتی این همه لذت نبرده و نیاموخته بودم. خوانش خوب و روان