
دانلود و خرید کتاب صوتی اندوه و سعادت
معرفی کتاب صوتی اندوه و سعادت
کتاب صوتی «اندوه و سعادت» نوشتهٔ «مگ میسون» با ترجمهٔ «مریم مفتاحی» و روایت «مریم پاکذات» توسط نشر آوانامه منتشر شده است. این رمان خارجی داستان زندگی زنی به نام «مارتا» را روایت میکند که درگیر فرازونشیبهای خانوادگی، روابط زناشویی و بحرانهای روانی است. «اندوه و سعادت» با نگاهی دقیق به جزئیات زندگی روزمره، به موضوعاتی چون خانواده، عشق، بیماری روانی و هویت فردی میپردازد. نسخهی صوتی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب اندوه و سعادت
«اندوه و سعادت» اثری داستانی در قالب رمان است که با روایتی اولشخص، زندگی «مارتا» را از کودکی تا بزرگسالی دنبال میکند. این کتاب در بستری خانوادگی و اجتماعی شکل گرفته و با تمرکز بر روابط میان اعضای خانواده، تأثیرات متقابل آنها بر یکدیگر و نقش گذشته در شکلگیری شخصیتها را بررسی کرده است. نویسنده، «مگ میسون»، با پرداختن به موضوعاتی چون بیماری روانی، بحرانهای هویتی و روابط پیچیدهٔ زناشویی، تصویری چندلایه و واقعگرایانه از زندگی شخصیت اصلی ارائه داده است. ساختار رمان به گونهای است که با بازگشتهای زمانی و روایتهای جزئینگر، مخاطب را به درک عمیقتری از احساسات و تجربیات «مارتا» میرساند. در این اثر، طنز تلخ و نگاه انتقادی به زندگی مدرن و مناسبات خانوادگی، در کنار توصیفهای دقیق و شخصیتپردازیهای ملموس، فضای خاصی را ایجاد کرده است.
خلاصه کتاب اندوه و سعادت
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «اندوه و سعادت» با روایت زندگی «مارتا» آغاز میشود؛ زنی که در آستانهٔ چهلسالگی با بحرانهای عمیق روانی و خانوادگی دستوپنجه نرم میکند. او در خانوادهای هنری و نامتعارف بزرگ شده است؛ پدری شاعر و مادری مجسمهساز که هر دو درگیر ناکامیها و رویاهای نیمهتمام خود هستند. رابطهٔ مارتا با خواهرش «اینگرید» و همسرش «پاتریک» بخش مهمی از روایت را شکل میدهد. مارتا از نوجوانی نشانههایی از بیماری روانی را تجربه میکند و این موضوع بر روابطش با اطرافیان، بهویژه پاتریک، سایه میاندازد. روایت با بازگشت به گذشته و مرور خاطرات کودکی و نوجوانی، لایههای پنهان شخصیت مارتا و تأثیرات خانواده بر او را آشکار میکند. بحرانهای زناشویی، احساس ناکامی، تلاش برای یافتن معنا و هویت، و مواجهه با بیماری روانی، محورهای اصلی داستان هستند. در طول روایت، مارتا با چالشهای متعددی روبهرو میشود؛ از جدایی همسرش تا تلاش برای بازسازی رابطه با خانواده و یافتن راهی برای کنارآمدن با خود. داستان با لحظاتی از طنز تلخ، خاطرات خانوادگی و توصیفهای دقیق از زندگی روزمره، تصویری واقعی و گاه دردناک از زیستن با اندوه و جستوجوی سعادت را ترسیم کرده است.
چرا باید کتاب اندوه و سعادت را بشنویم؟
این کتاب با پرداختن به موضوعاتی چون بیماری روانی، روابط خانوادگی پیچیده و جستوجوی هویت فردی، تجربهای متفاوت از خواندن یک رمان معاصر را رقم میزند. «اندوه و سعادت» با روایت صادقانه و جزئینگر، به لایههای پنهان احساسات انسانی و تأثیرات گذشته بر زندگی حال میپردازد. شنیدن این اثر فرصتی است برای همدلی با شخصیتهایی که درگیر فرازونشیبهای زندگیاند و تلاش میکنند معنای خوشبختی را در میان اندوههایشان بیابند. این کتاب میتواند نگاه تازهای به موضوعات سلامت روان و نقش خانواده در شکلگیری شخصیت ارائه دهد.
شنیدن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این رمان برای علاقهمندان به داستانهای خانوادگی، کسانی که دغدغهٔ سلامت روان دارند یا با بحرانهای هویتی و روابط پیچیده دستوپنجه نرم میکنند، مناسب است. همچنین برای مخاطبانی که به روایتهای واقعگرایانه و شخصیتپردازیهای عمیق علاقه دارند، شنیدن این کتاب پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب اندوه و سعادت
«در یک جشن عروسی که مدت کمی بعد از عروسی خودمان برگزار شد، من به دنبال پاتریک از لابهلای انبوه جمعیت حاضر در سالن پذیرایی گذشتم تا نزد زنی بروم که تنها ایستاده بود. پاتریک گفت به جای اینکه هر پنج دقیقه به زن نگاه کنم و احساس اندوه به من دست بدهد، بهتر است جلو بروم و از کلاه زن تعریف کنم. ـ حتی اگر خوشم نیاید؟ پاتریک به صراحت گفت: «مارتا، تو از هیچی خوشت نمیآید. بیا برویم سر صحبت را با آن خانم باز کنیم.» گارسون به زن کانَپه تعارف کرد و زن یکی برداشت. همین که داخل دهانش گذاشت، متوجهٔ ما شد. درجا هم فهمید که نمیتواند تمامش را یک لقمه کند. با نزدیک شدن ما، زن لقمهاش را یواشتر جوید و بهطرزی غیرعادی کوشید با گیلاس خالی دستش و دستمال سفرهٔ توی دست دیگرش دهانش را بپوشاند و معلوم نشود با لقمه گلاویز است. وقتی پاتریک اسم ما را گفت، زن در جواب چیزی به زبان آورد که ما هیچکدام متوجهش نشدیم. از آنجا که زن بسیار دستپاچه به نظر میرسید، طوری سر صحبت را باز کردم گویی یک دقیقه به من فرصت دادهاند تا در مورد کلاه خانمها صحبت کنم. زن هم سرش را آهسته به علامتِ تصدیق پشتِ سر هم تکان میداد و همین که فرصتش شد، از ما پرسید کجا زندگی میکنیم و مشغول چهکاری هستیم، اگر درست متوجه شده باشد باید زن و شوهر باشیم، چند سال است که ازدواج کردهایم و چطور با هم آشنا شدهایم. تعداد سؤالات و سرعت بیانشان موجب شد تا توجهش از لقمهٔ نیمخوردهاش که حالا روی دستمال چرب توی کف دستش بود، منحرف شود. وقتی داشتم جوابش را میدادم، زن دزدکی به پشت سرم نگاه کرد تا جایی برای گذاشتن دستمالش پیدا کند؛ وقتی حرفم را تمام کردم و گفتم در اصل هیچ اولین باری برای آشنایی من و پاتریک وجود ندارد، «او همیشه بوده»، زن گفت متوجه منظورم نشده است. برگشتم تا شوهرم را ورانداز کنم که در آن لحظه داشت با انگشتش چیزی را از گیلاسش بیرون میآورد، بعد دوباره برگشتم و به زن نگاه کردم، گفتم: «پاتریک برای من عین کاناپهٔ خانهای است که آدم آنجا بزرگ شده. وجودش یک امر مسلم بود. هیچوقت برای آدم سؤال پیش نمیآید که این کاناپه از کجا آمده، چون از وقتی یادت میآید، آنجا بوده. اگر هنوز هم آنجا باشد، اصلا کسی بهش فکر نمیکند.»
زمان
۱۱ ساعت و ۴۶ دقیقه
حجم
۹۸۰٫۹ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱۱ ساعت و ۴۶ دقیقه
حجم
۹۸۰٫۹ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد