دانلود و خرید کتاب صوتی داستان افتادن من از داستانم
معرفی کتاب صوتی داستان افتادن من از داستانم
کتاب صوتی «داستان افتادن من از داستانم» نوشتهٔ اورهان پاموک نویسندهٔ ترکیهای برنده جایزهٔ نوبل ادبیات است. این کتاب با ترجمهٔ مژگان دولتآبادی و گویندگی امیرحسین احمدآبادی توسط واوخوان منتشر شده است. داستان افتادن من از داستانم مجموعهای از یادداشتها و داستانهای کوتاه پاموک است که آنها را در یک مجموعه در کنار هم قرار داده است.
درباره کتاب صوتی داستان افتادن من از داستانم
در این کتاب فهمِ کامل اینکه هر قصه از زبان چه کسی تعریف میشود مشکل است. نویسنده از علاقه و تجربیاتی که در زمینهٔ نقاشی داشت در کتاب «نام من سرخ» برای بیان روحیات نقاشانی که در سالهای ۱۵۹۰ در استانبول زندگی میکردند استفاده کرده است. پاموک در سالهای ۱۹۶۰ در مدرسهای دولتی در آنکارا مشغول تحصیل بوده است و سالهای ۱۹۷۰ در دبیرستانی در استانبول مدتی زبان انگلیسی تدریس کرده است. از تجربیات آن روزها برای شکلدادن به «مولود» ، شخصیت اصلی داستانِ «حسی غریب در سرم» ، استفاده کرد. همینطور از داستانهایی که از دیگران شنیده بود یا حتی در فکرش جان گرفته بود، برای خلقِ شخصیتِ داستانهای دیگرش کمک گرفت. مانند جلال سالیک شخصیت ستوننویس رمانِ «کتابِ سیاه» باشد که با صدای فردِ دیگری در داستان به روایت قصهای میپردازد. برای روشن شدن این صداها و شخصیتهای گوناگون، در ابتدای هر بخش نویسنده به نام راوی اشاره کرده است.
کتاب صوتی داستان افتادن من از داستانم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به آثار اورهان پاموک و کتابهای زندگینامهای پیشنهاد میشود.
درباره اورهان پاموک
اورهان پاموک در سال ۱۹۵۲ در استانبول به دنیا آمد. او در خانوادهای پرجمعیت و از لحاظ مالی تقریباً مرفه بزرگ شد و همین فضای خانوادگی الهامبخش فضای بسیاری از کارهای او مانند کتاب «چیدت بی و پسران» گرفت. پدربزرگ او مهندس عمران موفقی بود و از راه ساخت ریلهای راهآهن و کارخانه ثروت بسیاری به دست آورد. پدر اورهان مسیر پدربزرگش را دنبال کرد اما در عوض آنکه ثروتآفرینی کند ثروتش را از دست میداد. اورهان اما مسیری کاملاً متفاوت اختیار کرد. او سه سال معماری خواند اما بیآنکه این رشته را به پایان برساند انصراف داد. در عوض در کلاسهای روزنامهنگاری ثبتنام کرد و در نهایت تصمیم گرفت که نویسنده شود. او در سن ۲۲ سالگی نخستین رمان خود را با عنوان «جودت بیک و پسران» نوشت اما چهار سال زمان برد تا ناشری چاپ کتاب او را بپذیرد.
او در سال ۱۹۸۴ کتاب «خانه خاموش» و در سال ۱۹۸۵ کتاب «قلعه سفید» را نوشت و هر دو جوایز متعددی از سوی منتقدین دریافت کردند. پس از انتشار کتاب قلعه سفید نیویورکتایمز نوشت: «ستارهای جدید از شرق ظهور کرده است - اورهان پاموک». با وجود استقبال منتقدان، مخاطبین عام دیرتر به نوشتههای پاموک گرایش پیدا کردند. «کتاب سیاه» شاید نخستین موفقیت چشمگیر پاموک در ترکیه بود. شهرت بینالمللی پاموک اما با کتاب «نام من سرخ» بیشازپیش گسترده شد. این رمان ترکیبی از ماجراجویی، عشق و معماهای فلسفی است که در قرن ۱۶ در استانبول رخ میدهد. داستان روایت ۹ روز برفی در حکومت عثمانی در سال ۱۵۹۱ است که جدالی از شرق و غرب را در روایتی پرکشش بیان میکند. این رمان به ۲۴ زبان دنیا ترجمه شد و در سال ۲۰۰۳ برنده جایزه بینالمللی ادبیات دوبلین شد.
در کنار شهرت نویسندگی، پاموک در ترکیه سابقه قضایی نیز دارد. ملیگرایان ترک از او به دلیل عنوان کردن این مسئله که در زمان حکومت عثمانی نسلکشی کردها و ارامنه در ترکیه رخ داده است، در سال ۲۰۰۵ از او شکایت کردند و او پس از محاکمه در دادگاه قضایی ترکیه بر اساس این جرم مجبور به پرداخت جریمه نقدی شد. پاموک در این باره گفته است که دیگر امکان خودداری از بیان این مسئله را نداشت و اقدامش در راستای تلاش برای احیای حق آزادی بیان در کشورش بوده است. کتابهای پاموک عمدتاً روایتهایی است از سرگشتگی و بیهویتی که با رگههایی از تقابل ارزشهای شرقی و غربی نیز در آن نهفته است. روایتهای او سبکی پستمدرن همراه با پیچیدگی و رازآلودگی دارند. اورهان پاموک در سال ۲۰۰۶ نوبل ادبیات را دریافت کرد. او نخستین نویسنده ترکی است که توانسته است نوبل ادبیات را کسب کند.
بخشی از کتاب صوتی داستان افتادن من از داستانم
«کمی برای اعتراف به این حقیقت زود نیست؟ زمانهایی که در آرامش به خواب میرفتید به چه فکر میکردید؟ آن را به یاد آورید. هرگز به آنچه امروز انجام دادهاید یا که فردا انجام خواهید داد فکر نکنید. به آن لحظاتِ شیرینی که شما را به خلسهی فراموشیِ خواب نزدیک میکند فکر کنید، به آن لحظهی شیرینِ وصال که همه در انتظار دیدن شما لحظهشماری میکنند و شما ناگهان بازمیگردید و همه ابراز خوشحالی میکنند؛ اما شما باز نمیگردید به چیزهای درون کیفتان که خیلی هم دوستشان دارید؛ درون قطاری هستید که از بین تیرهای تلگرامِ پوشیده از برف در عبور است؛ آن حرفهای زیبایی که به خاطرتان خطور میکنند، گرچه خطاهایت را حین پاسخهای زیرکانهات میفهمند ولی سکوت کرده و حتی مخفیانه شیفتهی شما هستند؛ آن وجودِ عزیزتان را در آغوش میگیرید و او هم شما را؛ به آن باغچهای که فراموشتان نشده بازمیگردید و گیلاسهای رسیده را از شاخههای درختانش میچینید؛ تابستان از راه میرسد، زمستان هم میرسد، بهار هم؛ صبح میشود، صبحی نیلی، صبحی آفتابی، صبحی شاد، روبهراه... اما نه، خوابتان نمیبرد.
پس حالا مثلِ من رفتار کنید؛ بیآنکه دست و پایتان را از حالت آرامش بیرون آورید آرام در تختتان به پهلو شوید، سرتان روی دیگرِ بالش را کشف کند، آن روی خنک بالش را؛ بعد به این فکر کنید که هفتصد سال پیش از این پرنسس ماریا پالئولوگنیا از بیزانس به همسری هولاکو، خاقان مغول درآورده شد؛ از این شهری که شما در آن زندگی میکنید -کُنستانتینوپولیس- به ایران فرستاده شد هنوز به آنجا نرسیده بود که هولاکو از دنیا رفت و با پسرش آباکا که صاحب تاج و تخت شده بود ازدواج کرد و پانزده سال در دربارِ مغولها در ایران زندگی کرد و پس از کشته شدن همسرش به همین تپههایی که شما هم سعی دارید با آرامش بر روی آنها به خواب روید بازگشت. برای اینکه پرنسس ماریا را خوب درونتان احساس کنید؛ فکر کنید به غم واندوهاش درجادههای پیموده، به بازگشتش، به روزهای سپریشده در کلیسایی که پس از بازگشت در کنارهی خلیج به خواستِ او ساخته شده بود تا در آنجا خلوت کند.»
زمان
۱ ساعت و ۷ دقیقه
حجم
۶۲٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱ ساعت و ۷ دقیقه
حجم
۶۲٫۱ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد