دانلود و خرید کتاب روح ناآرام آدام هاکس چایلد ترجمه سودابه قیصری

معرفی کتاب روح ناآرام

کتاب روح ناآرام اثری از آدام هاکس چایلد با ترجمه سودابه قیصری است. این کتاب حاصل گفتگوهایی با بازماندگان اردوگاه‌های کار اجباری در دوران حکومت استالین است که نویسنده در سفرش به روسیه تهیه کرده است.

درباره کتاب روح ناآرام

«ما استالین را پدر عزیزمان خطاب می‌کردیم و یکباره آشکار شد که چه کرده بود»

ژوزف استالین، یکی از رهبران کمونیست شوروی بود که دورانی سیاه و تاریخی ننگین برای کشور روسیه رقم زد. مردی که در طول دوران حکومتش هم قحطی به وجود آورد و هم مخالفانش را بی هیچ ترس و ابایی از میان برمی‌داشت. کسی که همه را وادار کرده بود تا او را پدر عزیز خطاب کنند. اما اگر به روسیه فعلی نگاهی بیندازیم، درمی‌یابیم که بسیاری از روس‌ها تا سال‌ها حاضر به مرور و بازگویی جنایات حکومت استالین نشدند. اما با شروع اصلاحات میخایٔیل گورباچف، با خاطرات آن دوران رودررو شدند. 

آدام هاکس چایلد در سال ۱۹۹۱، سفری به روسیه داشت. او شش ماه در روسیه ماند و با بازماندگان اردوگاه‌های کار اجباری، نگهبانان بازنشسته آن مکان‌ها و دیگر افرادی که به نوعی با این حوداث ارتباط داشتند، گفتگو کرد. حاصل کار، کتابی به نام روح ناآرام است که نشان می‌دهد در این کشور، شبحی از استالین هنوز وجود دارد و مانند بیماری‌ای است که سایه‌ای سنگین بر زندگی مردم انداخته است. 

آدام هاکس چایلد در بخشی از مقدمه کتاب روح ناآرام اینطور می‌گوید: «پس از بازگشت به خانه، دوستان اغلب از من می‌پرسیدند آیا آن‌همه مدت زندگی در آنجا و مطالعه سال‌های خونبار حکومت استالین افسرده‌ات نکرد؟ نه، این‌گونه نبود. برعکس، وسعتِ دهشتِ آن دوره، الهام‌بخش من برای سپری کردن وقت با کسانی بود که شجاعانه با آن زمانه تیره دست‌وپنجه نرم می‌کردند تا آن را عمیقاً درک کنند و همه آنچه را که دولتمردان خواسته بودند به فراموشی سپرده شود، به یاد آورند ـ و با استفاده از آن خاطرات، مطمئن شوند که آن تاریخ خود را تکرار نکند.»

کتاب روح ناآرام را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

خواندن کتاب روح ناآرام را به تمام کسانی پیشنهاد می‌کنیم که دوست دارند از حقیقت زندگی در دوران سیاه حکومت استالین بدانند. 

بخشی از کتاب روح ناآرام

واسلاو هاول از «ترس از تاریخ» حرف می‌زند که مردم را به‌سوی اجتناب از همدستی و مشارکت در جرم و گناه هدایت می‌کند. اما گاهی گذشته را به‌سادگی محو می‌کنیم تا خود را از رنج غیرضروری حفظ کنیم. اغلب کسانی که حافظه را به وظیفه و شغل خود تبدیل کرده‌اند، تشریفات را برای کمک به این افراد دگرگون کرده‌اند. الکساندر سولژنتسین هر ساله در سالروز بازداشت‌اش چیزی نمی‌خورد به‌جز جیره ۶۵۰ گرمی نان و چند حبه قند در آب گرم. پریمو لِوی، برعکسِ بسیاری از نجات‌یافتگان آشویتس، خالکوبی شماره شناسایی‌اش را از روی بازو پاک نکرد. او می‌خواست مردم آن را ببینند و بدانند و بپرسند که جریان‌آن چه بود.

لِو رازگون نیز نمایانگر همین روحیه بود. در هشتادوسه سالگی، چالاک و خوش‌نقش، با لباس بادگیر، تقریباً هفتاد ساله به نظر می‌رسد، با سیمایی گرم و مصمم و چشمان آبی که شما را مدتی طولانی و متفکرانه میخکوب می‌کند، گویی پرسشگرانه شما را در ذهنش واکاوی می‌کند. به نظر می‌رسد با خودش به صلح رسیده، درباره همه چیزهای اطرافش کنجکاو است و باورش نمی‌شود که هنوز زنده است و می‌تواند همه این‌ها را ببیند. رازگون عضو هیئت‌مدیره مموریال، نویسنده و ویراستار کتاب‌های کودکان است. او بیش از پانزده سال در اردوگاه‌های کار بوده که بیشتر آن را به قطع درختان در نزدیکی قطب شمال سپری کرده است.

با رازگون در «دهکده نویسندگان» مشهورِ پری‌دیلکینا، با حدود چهل‌وپنج دقیقه رانندگی به بیرون مسکو، ملاقات کردم. بوریس پاسترناک اینجا زندگی و کار می‌کرد و بسیاری از نویسندگان دیگر هنوز اینجا زندگی می‌کنند. رازگون در اتاقی در طبقه بالای مهمانپذیر اتحادیه نویسندگان که پنجره‌هایش رو به شاخه‌های بیشه درختان غان باز می‌شد، اقامت داشت.

او گفت: «مدرسه را پیش از انقلاب شروع کردم، در تمام کلاس‌هایمان آواز می‌خواندیم، خدا نگهدار تزار باشد.» در جوانی با دختر یکی از اعضای عالی‌رتبه حزب کمونیست که در پاکسازی استالین جان باخته بود ازدواج کرد. سپس اِن.ک.و.د، رازگون، همسرش و بسیاری از بستگانشان را دستگیر کرد. «استالین نه‌تنها مخالفان بالقوه خود بلکه همه اعضای خانواده‌شان را هم نابود کرد. او در این راه از ایوانِ مخوف پیروی می‌کرد. همسران و فرزندان را دستگیر می‌کرد... تنها دخترم دستگیر نشد چون پانزده ماهه بود.» همسر رازگون در بیست‌ودوسالگی در قطاری در راه زندان جان باخت.

من هنوز پنجم مارس، روز مرگ استالین، را تعطیل و جشن می‌دانم. این جشن برایم از همان سال اول مرگش شروع شد. حتی در اردوگاه توانستم ودکا گیر بیاورم. ما پول جمع کردیم: دویست روبل به‌اضافه ده قوطی کنسرو گوشت به یک نگهبان دادیم و او برایمان یک بطری ودکا آورد...

رازگون بیش از بیست سال پیش نوشتن خاطراتش را شروع کرد. آن زمان «فقط می‌توانستم برای کشوی کُمد بنویسم، بدون هیچ امیدی به انتشارشان. گاهی آن‌ها را با صدای بلند برای خانواده و دوستانم می‌خواندم.» اما چند سال پیش، بالاخره کتابش چاپ شد و چند جایزه برد؛ ترجمه آن به فرانسه، اولین فرصت زندگی‌اش را برای رفتن به خارج فراهم کرد. در هشتاد سالگی، ناگهان به نویسنده‌ای مشهور تبدیل شد. رازگون تعداد زیادی از افراد را در اردوگاه‌ها و زندان دیده و خاطراتش نمایشگاهی تصویری از همه آن‌هاست. یکی از هم‌سلولی‌هایش پیرمردی بود که در زمان آخرین تزار، دقیقاً توی همان سلول زندانی بود. روزی بازجوها آن مرد را کتک‌خورده و بیهوش از بازجویی برگرداندند. آن‌ها او را داخل سلول انداختند و رفتند و بعد با پزشک زندان، یک زن، برگشتند.

نمی‌توانستیم از او چشم برداریم. آن زن زیبا در روپوش سفید و کفش‌هایی باریک و شیک‌، بدون آنکه خم شود، دست مرد افتاده روی زمین را گرفت و سپس بازوهایش را که روی کف سیمانی به شکل صلیب قرار گرفته بودند و بعد پاهایش را تکان داد، سپس رو به زندانبانان گفت: 'هیچ جاش نشکسته، فقط کوفته شده.' بعد برگشت و انگار که ما را اصلاً ندیده باشد، از سلول خارج شد.

رازگون می‌نویسد، در آن لحظه، چنین افرادی را درک می‌کرد که «مثل ما نبودند... یا شبیه چیزی که همیشه خواهیم بود.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
همه روس‌هایی که تقلا می‌کنند با دوره استالین روبرو شوند و آن را بپذیرند، می‌دانند که منظور تامس هاردی چه بود وقتی نوشت: «لازمه دستیابی به بهتر، نگریستنِ دقیق به بدترین است.»
آرمان
پس از بازگشت به خانه، دوستان اغلب از من می‌پرسیدند آیا آن‌همه مدت زندگی در آنجا و مطالعه سال‌های خونبار حکومت استالین افسرده‌ات نکرد؟ نه، این‌گونه نبود. برعکس، وسعتِ دهشتِ آن دوره، الهام‌بخش من برای سپری کردن وقت با کسانی بود که شجاعانه با آن زمانه تیره دست‌وپنجه نرم می‌کردند تا آن را عمیقاً درک کنند و همه آنچه را که دولتمردان خواسته بودند به فراموشی سپرده شود، به یاد آورند ـ و با استفاده از آن خاطرات، مطمئن شوند که آن تاریخ خود را تکرار نکند.
آرمان
در روسیه‌ای که من در سال ۱۹۹۱ برای زندگی به آنجا رفته بودم، فقط چند سال می‌شد که خواندن کتاب‌های ممنوعه، روبرو شدن با گذشته و پرسیدن سؤالی که ذهن من و روس‌ها را به یک‌اندازه مشغول کرده بود، امکان‌پذیر شده بود: چگونه کشوری که تولستوی و چخوف را به دنیا ارزانی داشته، توانسته بود گولاگ را نیز به جهان تحمیل کند؟ به نظر می‌رسید هر جا می‌رفتم، مردم در این باره فکر می‌کردند
آرمان
در سرتاسر تاریخ، انسان‌ها به‌طور مكرر مردم كشورها، نژادها و مذاهب دیگر را سلاخی كرده‌اند. اما كشتارجمعی مردم خود، از موارد بسیار نادر است.
میرزاقلمدون
مردی که هنگام کودکی با او به خشونت رفتار شده، احتمال اینکه به بچه‌های خودش ظلم کند، بیشتر است تا اینکه به یک فعال حقوق کودکان تبدیل شود. مشابه همین در ابعاد وسیع‌تر نیز روی می‌دهد: قربانیان به‌تدریج شبیه دژخیمان می‌شوند.
میرزاقلمدون
شاید برخی افراد قدیس به دنیا‌بیایند و برخی شیطان، اما بیشتر ما جایی در آن میانه هستیم و تحت‌تأثیر آنچه مردم پیرامون انجام می‌دهند، قرار داریم.
میرزاقلمدون
آدولف آیشمان یک‌بار در دادگاه از قاضی درمانده‌ای که از او سؤال می‌كرد عذرخواهی کرد و گفت «سخنرانی رسمی تنها زبان من است.»
میرزاقلمدون
اگر لازم باشد کسی را به‌عنوان انسان منکر شوید، از کجا شروع می‌کنید؟ ابتدا آن‌ها را حیوان خطاب می‌کنید.
میرزاقلمدون
همان‌طور که یک آفریقایی زمانی گفت: "وقتی وزیران ما برای مبارزه علیه فرانسه پنهان شده بودند، انقلابی بودند؛ حالا چیزی نمی‌خواهند به‌جز استخری از مرمر سیاه با یک زن سفید!"
میرزاقلمدون
حكومت ستمگرانه كارِ دستِ ملت‌هاست، نه شاهكار یك نفر.
میرزاقلمدون

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۰۸ صفحه

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۰۸ صفحه

قیمت:
۱۷۶,۰۰۰
۵۲,۸۰۰
۷۰%
تومان