کتاب دیکتاتورزاده ها
معرفی کتاب دیکتاتورزاده ها
جی نوردلینگر در کتاب جذاب دیکتاتورزاده ها به یک سوال جالب پاسخ داده است. این که دیکتاتورها چه جور فرزندانی پرورش میدهند؟ با او در این کتاب همراه باشید تا اگر این سوال، سوال شما هم هست، پاسخی برایش پیدا کنید.
درباره کتاب دیکتاتورزاده ها
جی نوردلینگر درباره انگیزهاش از نگارش کتاب میگوید: «این کتاب ویژه از دل یک ماجرای خاص بیرون آمد: در سال ۲۰۰۲ از طرف وزارت خارجه برای اولین بار به آلبانی رفته بودم. این کشور ده سال بود که فروپاشی کمونیسم را پشتسر گذاشته بود. بسیاری از ساختارهای قدیمی همچنان مستقر بودند،و دموکراسی کاملاً شکوفا نشده بود (حتی تا امروز). آلبانی حدود چهل سال توسط دیکتاتوری شناختهشده و تحت زعامت او اداره میشد: انور خوجه۱. خوجه تقریباً یک حکومت استبدادی مطلقه را مستقر کرد. هیچکس نمیتوانست نفس بکشد. یکی از معدود رقبایش در این زمینه، کیم ایل ـ سونگ در کره شمالی بود. خوجه بهعنوان «قدرت مطلق» در آلبانی شناخته میشد و این موضوع تا حد زیادی درست است.
وقتی به پایان دیدارم نزدیک میشدم،یک جوان روشنفکر از دولت، مأمور نشان دادن جاهای دیدنی به من شد. طی گشتوگذارمان،درباره خوجه و سلطه کاملش بر کشور فکر میکردم. او حالا رفته، یا بهتر بگویم مرده بود. اما سؤالی از راهنمایم داشتم: «آیا خوجه فرزندی نداشت؟» بله، داشت، سه تا. دو پسر و یک دختر. «آیا آنها هنوز در آلبانی زندگی میکنند؟» بله. «و چکار میکنند؟» دخترش معمار است و به پدرش برای طراحی قصرش کمک کرد. و پسرانش هم بهصورت تفننی کار سیاست یا تجارت میکنند ـ این موضوع چندان مشخص نیست.
کنجکاو بودم بدانم که پسر یا دختر خوجه ـ نامی که مترادف با سرکوب،قتل،وحشت و دیوسرشتی است ـ چگونه هستند. فکر کردم این موضوع خوبی است برای مقالهای در یک مجله: فرزندان خوجه. همچنین فکر کردم از دل تحقیق گستردهتری درباره دختران و پسران دیکتاتورها بتوان کتاب خوبی درآورد. این ایدهرا در ذهنم نگه داشتم. سرانجام زمانش رسید که آن را عملی کنم.»
این کتاب ۱۸ دیکتاتور و فرزندانشان را معرفی میکند. تمام آنها دیکتاتورهای مدرن هستند که در قرن بیستم حکمرانی کردند (دوتای آنها تا قرن بیستویکم در رأس قدرت ماندند، یکی فیدل کاسترو و دیگری نوه یکی از دیکتاتورها که بر کره شمالی حکم میراند و از پدرش، پسر دیکتاتور اصلی، این مقام به او رسیده بود).
نوردلینگر با دیکتاتورهایی شروع کرده که با جنگ جهانی دوم ارتباط داشتند، از جمله فرانکو و این بخش را با توجو به پایان برده است ـ بعد در شرقِ دور روی مائو و کیم تمرکز کرده است و سپس به اروپای شرقی یا اتحاد اروپای شورویرفته است. بعد به کارائیب رسیده و از آنجا به آفریقا. در هر گروه،با دیکتاتوری که بر سر قدرت بود شروع کرده و بعد به ترتیبِ وقایع جلو رفته است ؛برای مثال، نحوه در اختیارگرفتن قدرت. در پایان کتاب هم بخشی در مورد پل پوت و اواخر زندگی دخترش دارد.
این دختران و پسران دیکتاتورها در میزان مطالب برابر نیستند. بعضی چند صفحه و بیوگرافی کوتاهی را به خود اختصاص دادهاند. دیگران یک یا دو جمله دربارهشان آمده است. این موضوع بستگی به این داشته که آنها چقدر جالب یا مهم بودهاند، که بیشتر دربارهشان بدانیم.
خواندن کتاب دیکتاتورزاده ها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه علاقهمندان به تاریخ جهان و سرگذشتنامهخوانی مخاطبان این کتاب جذاباند.
بخشی از کتاب دیکتاتورزاده ها
هیتلر فرزندی نداشت. او همسر هم نداشت مگر اینکه بخواهید اِوا براون را بهحساب بیاورید. معشوقهای که هیتلر درست قبل از خودکشیاش (و خودکشی اِوا) با او ازدواج کرد. این باید یکی از عجیبترین عروسیها در طول تاریخ باشد که در پناهگاهی زیرزمینی بعد از نیمهشب اتفاق افتاد. ضیافت شامل قدری شامپاین، ساندویچ و گپهای خودمانی غیرطبیعی بود. دوِ بعدازظهر روز بعد، تازهعروس و داماد خودکشی کردند.
هیتلر بهدلیل خودپسندیاش بود که واقعاً با آرمانش، یعنی آلمان (آنطور که او تصور میکرد)، ازدواج کرده بود. او روابطی با زنان داشت،روابطی غیرعادی، عجیب و غیرمنتظره. این زنان عادت به خودکشی یا تلاش برای انجام آن داشتند. یکی از زنان تقریباً خواهرزاده ناتنیاش محسوب میشد: گِلی رائوبال ـ دختر خواهر یا دختر خواهر ناتنیاش آنجلا. گِلی در ۱۹۲۹ وقتی ۲۱ ساله بود آمد تا با «دایی آدلف»ش زندگی کند، و بعد ماهیت رابطه آنها موضوع حدسوگمانهای زیادی شد. هیتلر از اینکه در جاهایی او را همراهی کند لذت میبرد. بهتدریج حس تملکگرایی هیتلر نسبت به او زیاد شد و به او دلبستگی یافت. در سپتامبر ۱۹۳۱، وقتی هیتلر در سفر بود، گِلی را در آپارتمانش مرده یافتند. او با شلیک اسلحه مرده بود. آیا واقعاً خودکشی بود؟ چرا این کار را کرده بود؟ این سؤالات هم موضوع حرفوحدیثهای زیادی بوده است.
اما هیتلر فرزندی نداشت، و ما لازم نیست وقت زیادی روی او صرف کنیم ـ غیر از اینکه مردی ادعا کرد پسر هیتلر است. درواقع، مادرش بود که ادعا کرد فرزندش، پسر هیتلر است و پسر و نیز دیگران، بهشدت این موضوع را باور کردند.
اسمش جین ماری لورت است ـ بود ـ (او در ۱۹۸۵ مرد). اسم مادرش شارلوت لوبجویی۲۰ بود. داستانآنها از این قرار است:
در تابستان ۱۹۱۷، دختری فرانسوی همراه با دوستانش یونجه درو میکرد. هیتلر سرباز بود و در جنگ جهانی در فرانسه میجنگید. وقتی هیتلر آنطرف جاده در دفترش مشغول طراحی بود، توجه شارلوت و دوستانش به او جلب شد. شارلوت انتخاب شد تا به آنسو برود و با او حرف بزند. آنها بهنوعی یک رابطه عاشقانه را شروع کردند. او ۱۶ ساله و هیتلر ۲۸ ساله بود. آندو در دشت و صحرا ساعتها پیادهروی میکردند که این دیدارها خیلی هم خوب پیش نمیرفت: او درباره تاریخ پروس، اتریش و باورایا نطقهای آتشینی میکرد. بههر حال، آنحرفها شارلوت را تحتتأثیر قرار میداد ـ او اصلاً آلمانی بلند نبود و هیتلر فرانسوی نمیدانست. در یک «عصر دلپذیر» نطفه پسری بسته شد. جین ماری در مارس ۱۹۱۸ متولد شد.
او وقتی بزرگ میشد اوقات خوشی نداشت. او را با عنوان «توله سرباز آلمانی» مسخره میکردند. در ۱۹۴۸، موقعی که ۳۰ ساله بود، مادرش به او گفت صدراعظم جدید آلمان، پدر اوست.
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه
نظرات کاربران
کتاب آموزنده ای بود منتها تنها نقدی که بهش وارده اینه که اسم های فرزندان و نوه های دیکتاتورها بعضی هاشون اونقدر سخته که موقع مطالعه خواننده جابجا یا گاها فراموش میشود (مخصوصا در قسمت رهبران چینی و آفریقایی) اما
کتاب خوبی که متاسفانه ترجمه ای آشفته و بد دارد.