دانلود و خرید کتاب فریب خورده جویس اتکینز ترجمه هوشنگ حسامی
تصویر جلد کتاب فریب خورده

کتاب فریب خورده

نویسنده:جویس اتکینز
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۵از ۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب فریب خورده

کتاب فریب‌ خورده نمایشنامه‌از دلهره آور از جویس اتکینز است. داستانی که در حومه انگلستان رخ می‌دهد و ماجرای زنی را روایت می‌کند که روحش را به شیطان فروخته است.

نشر چشمه این اثر را با ترجمه هوشنگ حسامی در مجموعه تجربه‌های کوتاه؛ نمایش‌نامه ـ امریکا منتشر کرده است. 

درباره کتاب فریب‌ خورده

فریب خورده داستانی عجیب و پر از ماجراهای غریب است. این کتاب داستان زنی است که همیشه شوهرش عذابش داده است. او برای اینکه از اینهمه رنج و عذاب نجات پیدا کند، به سراغ شیطان می‌رود و از او کمک می‌گیرید. 

ماجرا در خانه کوچکی در حومه یورکشایر رخ می‌دهد و گفتگوهای زنی به نام مود و عروسش فارار را می‌خوانیم. مود که از بداخلاقی‌ها و بدرفتاری‌های شوهرش به ستوه آمده است، حالا که او سکته کرده و نیکه جان روی تخت افتاده است، از این وضعیت لذت می‌برد و به او توجه نمی‌کند. عروسش، فارار که این وضعیت را می‌بیند عصبانی می‌شود و از مود می‌خواهد که رفتارش را درست کند. در حالی که آن دو نفر مشغول بگو مگو با یکدیگر هستند، فرد ناشناسی وارد خانه می‌شود. اما او با ظاهر عجیب غریبش کیست و به دنبال چه چیزی می‌گردد؟

کتاب فریب‌ خورده را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

فریب خورده را به تمام دوست‌داران ادبیات نمایشی و علاقه‌مندان به داستان‌های پر رمز و راز پیشنهاد می‌کنیم.  

بخشی از کتاب فریب خورده 

خانم فارار: دیر کردی، مود. فکر می‌کردم زودتر از این‌ها می‌آی. تام باید شربت‌ش رو بخوره.

مود: مِه بدی ئه. جلوی پا رو نمی‌شه دید.

سبد خریدش را روی میز می‌کوبد و شروع می‌کند به بردن پاکت‌ها به آش‌پزخانه.

خانم فارار: مود!

مود: چی ئه؟

خانم فارار: باید شربت تام رو به‌ش بدی.

مود: [آخرین پاکت را از سبد بر می‌دارد و کت خود را پشت درِ آش‌پزخانه آویزان می‌کند.] خیلی خب! خیلی خب! دفعه اول که گفتی، شنیدم. خوردن و نخوردن‌ش چه فرقی می‌کنه؟ بیش‌تر از دو سه روز دووم نمی‌آره، حداکثر.

خانم فارار: تو نباید این‌جوری حرف بزنی، مود.

مود: اِ، دکتر این رو گفت، نگفت؟

خانم فارار: به هرحال اون شوهرت ئه.

مود: شوهر! شوهر! اون هم چه شوهر معرکه‌ئی! اون گندیده نمی‌تونست بند کفش‌ش رو ببنده، از بس که دست‌وپاچلفتی بود.

خانم فارار: باور نمی‌کنم...

مود: [بی‌توجه به خانم فارار می‌گوید:] تازه، اگه فقط این بود می‌تونستم تحمل کنم. مشکل وقتی شروع شد که فکر کرد نوکر پدرش ام، چپ‌وراست به‌م دستور داد: «مود، بیا این‌جا!»، «مود، این کار رو بکن!»، «اون کار رو نکن!»، «تکون بخور!»، «شام چی شد؟»، «گاوها رو چرا ندوشیدی؟». بعدش هم، شب، مست و کله‌پا می‌اومد خونه و اون‌قدر من رو می‌زد که از درد به خودم می‌پیچیدم.

خانم فارار: باور نمی‌کنم! تامِ ما...

مود: بله، تامِ شما، نمی‌تونستم هم به کسی بگم، چون بدتر می‌شد و بیش‌تر کتک‌م می‌زد. هنوز جای مشت‌ولگدهاش رو پشت‌م هست. به‌ت نشون‌شون می‌دم.

خانم فارار: [به‌ناله می‌گوید:] نه... نه... نمی‌خوام ببینم. باورم نمی‌شه که تامِ ما...

مود: [به پیشانی‌اش اشاره می‌کند.] اِ، پس این زخم پیشونی‌م رو نگاه کن.

خانم فارار: تامِ ما این کار رو نکرده.

مود: چرا، ایشون کرده. توُ همین اتاق انداخت‌م رو زمین، با سر خوردم به پیش‌بخاری، همون‌جا ول‌م کرد رفت؛ وقتی به خودم اومدم، دیدم صورت‌م غرق خون ئه، درست نمی‌تونستم سر پا وایستم. گفتم: «تلافی‌ش رو سرت در می‌آرم، تام فارار ــ تلافی‌ش رو سرت

در می‌آرم. از این کارت پشیمون می‌شی.» ــ این کار رو هم کردم، گفتم و کردم.

خانم فارار: [با گریه می‌گوید:] تو زن بد و خبیثی هستی، مود فارار. من همیشه گفته‌م. وقتی تام ازدواج می‌کرد به‌ش گفتم...

مود: [میان حرف او می‌پرد.] خفه شو! انتقام‌م رو گرفتم، حالی‌ت ئه؟ دیگه نمی‌تونه دست روم بلند کنه! دیگه نمی‌تونه چپ‌وراست دستور بده! دیگه نمی‌تونه سرم داد بکشه! حالا همه‌کاره من ام!

اون دیگه حتی نمی‌تونه مثل سابق عصاش رو بکوبه کف اتاق و من رو صدا بزنه!

خانم فارار: [می‌ایستد و خیره در چشمان مود نگاه می‌کند.] تو این بلا رو سرش آوردی؟ آره؟

مود: [رو بر می‌گرداند.] شاید آره... شاید هم نه...

مهران حبیبی
۱۴۰۱/۱۰/۱۶

ساده، روان و جالب

kamand
۱۴۰۰/۱۰/۱۹

تصویرسازی ساده و دقیق بود محتوا داستان هم همینطور درکل خوب بود

کاربر ۳۴۵۹۱۷۴
۱۴۰۰/۰۷/۲۵

خوبه

حجم

۱۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۹ صفحه

حجم

۱۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۹ صفحه

قیمت:
۷,۰۰۰
۳,۵۰۰
۵۰%
تومان