دانلود و خرید کتاب قول مادر سالی هپ‌ورث ترجمه فاطمه باغستانی
تصویر جلد کتاب قول مادر

کتاب قول مادر

نویسنده:سالی هپ‌ورث
انتشارات:نشر البرز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۱۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب قول مادر

کتاب قول مادر نوشته سالی هپ‌ورث است که با ترجمه فاطمه باغستانی منتشر شده است. این کتاب روایت عشق و علاقع جنگ آدم ها برای زندگی است، جنگی که تلاش می‌کنند در آن حتی اگر پیروز نشدند سرپا بمانند و با شکست همه چیز را از دست ندهند. 

 مجله بوک لیست درباره این کتاب می‌گوید: رمانی زیبا با موضوع شجاعت و عشق در روبه‌رویی با اندوه. 

درباره کتاب قول مادر

تمام زندگی آنها، آلیس استنهوپ و دخترش زوئی، در کنار هم معنا می‌شود. آنها یک خانواده دو نفره هستند و ساکت و آرام و بی‌هیاهو در کالیفرنیای شمالی زندگی می‌کنند. زوئی درگیر یک بیماری است، او همه زندگی با اضطراب اجتماعی فلج کننده دست و پنجه نرم می‌کند و مادرش در تمام لحظه‌های سخت و دشوار زندگی او سرسخت بوده و به عنوان پشتیبان کنار او بوده است. خانواده آنها با خودشان معنا می‌شود و پدر زوئی همواره در ابهام و به عنوان یک معما می‌ماند. همه چیز سخت اما خوشایند است تا اینکه اتفاقات بدی می‌افتد. آلیس بیمار می‌شود. سرطان آلیس خیلی پیشرفت کرده است و دکترها هیچ امیدی به زنده ماندن او ندارند.

آلیس ناامید شده، او برای خودش نگران نیست فقط نمی‌داند چطور زوئی را در این دنیا تنها بگذارد و بعد از او چه اتفاقاتی برای دخترش پیش می‌آید که نمی‌تواند در اجتماع خودش را با دیگران هماهنگ کند، او ناامیدانه به سراغ دو زن می‌رود که غریبه هستند اما تنها امید او برای نجات دخترش هستند. 

کیت، پرستار و سونجا، مددکار اجتماعی. با جمع شدن این چهار نفر، زنجیره‌ای از حوادث شروع به حرکت می‌کند و هر چهار نفر باید با شدیدترین ترس و رازهای خود یعنی حقایقی درباره رها کردن، بدرفتاری، بیگانگی و عمیق‌ترین اشتیاق برای کنار خانواده بودن، مقابله کنند. قول مادر، حتی در سخت‌ترین لحظات، آغشته به احساسات و شوخ طبعی، رمانی فراموش نشدنی است. رمان درباره پیوندهای ناگسستنی بین مادران و دختران و راه‌های جدید بازسازی خانواده‌ها است.

خواندن کتاب قول مادر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی جهان که به دنبال داستان‌های جذاب هستند پیشنهاد می‌کنیم.

درباره سالی هپ ورث

هپ‌ورث نویسنده‌‌ای مشهور است که در سال ۲۹۸۰ در استرالیا متولد شده است. سالی در سراسر جهان زندگی کرده است و دوره های طولانی را در سنگاپور، انگلستان و کانادا گذرانده است، جایی که وی در مدیریت تدارکات و منابع انسانی کار می‌کرد. او پیش از این که به طور حرفه‌ای وارد دنیای نویسندگی شود، مدیر تدارکات و مدیر منابع انسانی مشغول به کار بوده است و همین موضوع او را به تماشای جهان برده است. او نویسنده کتاب عشقی شبیه عشق‌های فرانسوی‌ است که در فوریه ۲۰۱۴ توسط انتشارات Random House آلمان منتشر شد. سالی به همراه همسر و دو فرزندش در ملبورن استرالیا زندگی می‌کند. سالی در حال کار بر روی رمان بعدی خود است.

بخشی از کتاب قول مادر

دکتر بروکس با نگاهی جدی، اما دلسوزانه می‌گوید: «نه آلیس! برداشتن تخمدان و لولهٔ فالوپ جراحی سنگینی‌ست. باید دستِ‌کم چند شب یا شاید یک‌هفته در بیمارستان بستری باشی. همه به این بستگی دارد که در حین عمل چه چیزهایی ببینیم.»

چیزی ته گلوی آلیس گیر می‌کند. «خدای من! یک‌هفته؟»

«بله.»

آلیس کمی مکث می‌کند، آب دهانش را قورت می‌دهد و می‌گوید: «خوب، برای شما چه روزی بهتر است؟»

«هرچه زودتر، بهتر. شاید همین دوشنبه البته اگر برنامهٔ دیگری نداشته باشم.»

آلیس برای یک لحظه غمی عمیق را احساس می‌کند، گویی مات و مبهوت شده باشد. کیت دست‌هایش را به دست‌های آلیس می‌چسباند. آلیس شوکه می‌شود، اما این لمس دوستانه را پس نمی‌زند، شاید او به یک رفاقت ساده نیاز داشته باشد.

کیت می‌گوید: «بد نیست دخترت کنارت باشد. اگر دخترت تنها کسی‌ست که داری، بهتر است که بداند.»

آلیس دست‌هایش را از دستِ کیت درمی‌آورد و روی دامنش می‌گذارد و می‌گوید: «نه!»

دکتر بروکس متفکرانه نگاهی می‌اندازد و می‌گوید: «می‌دانیم که شنیدن این خبر برایش سخت است، اما یک دختر پانزده‌ساله می‌تواند به‌خوبی به شما کمک کند.»

آلیس تکرار می‌کند: «نه! اصلاً نمی‌خواهم درگیر این مسائلش کنم. او مثل نوجوانان معمولی نیست.»

دکتر بروکس ابروهایش را بالا می‌اندازد، اما آلیس نیازی به توضیح بیشتر نمی‌بیند. او به این نگاه‌ها عادت دارد. همیشه دکترها طوری نگاهش می‌کنند که انگار تمام بدبختی‌های دنیا تقصیر او یا بدتر تقصیر دختر بیچاره‌اش است.

آلیس خیلی قاطع می‌گوید: «زویی نمی‌تواند از من حمایت کند و نباید متوجه چیزی شود.»

دکتر بروکس آهی می‌کشد. «آلیس! به‌نظرم درست متوجه نشدی.»

کیت حرف دکتر را قطع می‌کند. «شاید کس دیگری باشد؟ دوست، آشنا یا حتی فامیلی که تو را از بیمارستان به خانه ببرد و در ویزیت‌های پزشکی همراهی‌ات کند!»

آلیس سرش را تکان می‌دهد. دکتر بروکس و کیت با نگاهشان به هم می‌فهمانند که هر دو به اشتراک نظر رسیده‌اند.

درنهایت کیت می‌گوید: «می‌توانیم یک مددکار اجتماعی پیدا کنیم تا با تو در تماس باشد، در مطب همراهت باشد، برایت غذای مناسبی درست کند و حتی با بیمه‌ها در تماس باشد تا هزینه‌هایت کمتر شود. موضوع این است که تو به کسی نیاز داری. نیاز است که تست‌های بیشتری گرفته شود، البته اطلاعات فعلی ما در همین حد است که آنتی‌ژن سرطان ۱۲۵ تو از هزارتا هم بالا زده است و این یعنی که وضعیت تو بسیار جدی‌ست. از همه مهم‌تر اینکه در شکم تو مایعی ساخته شده است که نشان می‌دهد به‌احتمالِ‌زیاد سرطان درحالِ انتشار است. در بهترین حالت، اگر همه‌چیز در طول جراحی خوب پیش برود، به شیمی‌درمانی نیاز داری. ما هر کاری که از دستمان بربیاید انجام می‌دهیم، اما باور کن در چنین شرایطی به یک همراه نیاز داری.»

آلیس که تابه‌حال بیماری‌های زیادی از سر گذرانده بود با شنیدن کلمهٔ سرطان لرزه بر اندامش افتاد، انگار یک توپ جنگی به‌سمتش پرت کرده باشند. با خود فکر می‌کرد آیا قبلاً هم این کلمه را از دهان دکتر و کیت شنیده بود؟ هیچ‌چیز یادش نمی‌آمد.

این همان عکس‌العملی بود که کیت و دکتر انتظار دیدنش را داشتند. حالا دیگر مطمئن شدند که آلیس وضعیت بغرنجی را که در آن گیر افتاده، فهمیده است. دکتر دوباره و سه‌باره و شاید چهارباره وضعیت هشدار را برایش توضیح داد، و دوباره آلیس در فکر فرورفت. با خود فکر کرد که این امکان ندارد. او نمی‌تواند سرطان داشته باشد. او هنوز چهل سالش را تمام نکرده، خیلی خوب غذا می‌خورد، مرتب ورزش می‌کند. اصلاً او نباید سرطان داشته باشد چون زویی را دارد.

دکتر بروکس توضیحاتش را تمام می‌کند و از آلیس می‌پرسد که آیا سؤالی دارد یا نه. آلیس دهانش را باز می‌کند تا چیزی بگوید، اما هیچ صدایی از آن بیرون نمی‌آید. او دوباره به حرف‌های کیت فکر می‌کند. باور کن به همراه نیاز پیدا خواهی کرد. دلش می‌خواهد فریاد بزند که من به هیچ‌کس نیاز ندارم. چون حتی اگر تمام حرف‌های کیت درست باشد این آلیس نیست که به کسی نیاز دارد بلکه این زویی‌ست که کسی را می‌خواهد. 

گلابتون بانو
۱۴۰۱/۰۷/۲۴

داستانی روان، خوش خوان، دل نشین و‌پر از احساسات.

ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
۱۴۰۰/۰۹/۰۳

«قول مادر» یک کتاب شگفت‌انگیز و تکان‌دهنده است، کتابی که می‌تواند در اوج سادگی عمیق‌ترین احساسات انسانی را بیدار کند و تلنگر سختی به آدم‌ها بزند. «سالی هپ‌ورث» نویسنده‌ی خوش‌فکر و باهوشی است که با انتخاب یک موضوع ساده‌ی اجتماعی

- بیشتر
زی زی
۱۴۰۱/۱۰/۱۴

خوندن این کتاب برای من خیلی لذت بخش بود. مثل خوردن نوشیدنی داغ در حالی که بیرون برف میباره و تو پشت پنجره ایستادی و با لذت بیرون رو نگاه میکنی و جرعه جرعه نوشیدنی ات رو مینوشی و وجودت

- بیشتر
مهسا
۱۴۰۲/۰۶/۲۲

کتاب به موضوعات خوبی پرداخته بود و درون مایه ی روانشناختی داشت و داستان جذابی داشت .فقط ویراستار خوبی نداشت و اشتباهات تایپی و املایی داشت درکل واقعا ارزش خوندن دارد

«خیلی خوب است که گاهی کسی باشد تا یک فنجان چای را با او سهیم شوی.»
یك رهگذر
ازدواج بیشتر از آنکه به‌دست‌آوردن باشد، ازدست‌دادن است.
Parinaz
به‌تدریج فهمیدم آرزوی داشتن چیزی با داشتن آن فرق می‌کند.
یك رهگذر
«آدم‌ها بندهٔ عادت‌هایشان هستند. آنها وقتی یک جا نشستند، به آن عادت می‌کنند و نسبت‌به همان نقطه تعلق خاطر پیدا می‌کنند.»
reyhaneh
ترس از مرگ درپیِ ترس از زندگی می‌آید. کسی که زندگی را به‌تمامی زیسته باشد، هر لحظه آماده است تا بمیرد.
Parinaz
چیزهای ارزشمند به‌سادگی به‌دست نمی‌آیند.
Parinaz
بیماران به یک چیز بیش از هرچیز دیگر حتی بیش از یک پزشک و پرستار و دارو نیاز دارند و آن چیز مادر است. کسی که به تو اطمینانِ خاطر دهد، کسی که بالش زیر سرت را درست کند، کسی که با نگاهی عاشقانه به تو بفهماند که وقتی کنارت هست باید خیالت راحت باشد. کسی که برایت بجنگد.
یك رهگذر
اغلب اوقات کسانی که بیشتر از همه به کمک نیاز دارند، کمتر تمایل به کمک‌گرفتن دارند.
یك رهگذر
صورت‌های آشنا به‌دردِ خبرهای خوب می‌خوردند، اما وقتی قرار است آدم خبر بدی بشنود، بهتر است با غریبه روبه‌رو شود.
یك رهگذر
خیلی‌ها آن بیرون هستند که آسیب دیده‌اند. اگر هرکسی در این دنیا سهم خودش را انجام دهد، هیچ‌کس تنها نمی‌ماند. همهٔ ما می‌توانیم کنار هم باشیم.
یك رهگذر

حجم

۳۱۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۰۲ صفحه

حجم

۳۱۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۰۲ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان