کتاب راز پاریس
معرفی کتاب راز پاریس
راز پاریس نوشته لیلی گراهام، روایتی عاشقانه در قلب جنگ جهانی دوم را روایت میکند.
در هفتم مه ۱۹۱۹ طبق عهدنامهٔ ورسای جنگ جهانی اول به پایان رسید، اما بحران اقتصادی ۱۹۲۹ و رقابتهای سیاسیای که بین دولتها درگرفت خود آغازی بود بر شروع جنگ بعدی. دولت آلمان پس از شکست در جنگ جهانی اول و ملزمشدن به پرداخت غرامت سنگین جنگی و ازطرفی زندگی اسفبار مردم همگی دست به دست هم داد و باعث ظهور هیتلر شد که عامل اصلی جنگ جهانی دوم بود. راز پاریس داستانی است در دل همین جنگ؛ داستانی از عشق، ترس و شجاعت در هوای سنگین و گرفتهٔ پاریسِ تحتاشغال که هنوز میتوان صدای چکمههای سربازان را روی سنگفرشهای کوچهپسکوچههایش شنید...
درباره کتاب راز پاریس
داستان از سال ۱۹۶۲ آغاز میشود و شما را با خود به روزهای جنگ جهانی دوم میبرد.
ولری دختری است که در خردسالی در زمان اشغال پاریس از این شهر گربخته است. او حالا جز پدربزرگش وینسنت در آن شهر کسی را ندارد و مجبور است پس از مدتها به پاریس برگردد. پدربزرگ تنها کسی است که از سرنوشت پدر و مادر ولری آگاه است. او پیش پدربزرگی که هیچ شناختی از او ندارد، بازمیگردد و خواهان شنیدن حقیقت درباره پدرومادر خود است اما وینسنت، این کتاب فروش پیر رنجور، سعی دارد رازی را از نوهاش پنهان کند.
خواندن رمان راز پاریس را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم
دوستداران رمانهای عاشقانه و ضد جنگ را به خواندن این کتاب دعوت میکنیم.
درباره لیلی گراهام
لیلی گراهام در آفریقای جنوبی بزرگ شده و قبلا روزنامهنگار بوده است. او تا به حال شش رمان نوشته و اخرین اثرش فرزند آشویتس در نوامبر ۲۰۱۹ روانه بازار شده است.
بخشی از کتاب راز پاریس
وینسنت دوپنت از آن آدمهایی بود که از همان اول اخلاق تندوتیزش را نشان میداد. مطمئناً وقتی اولینبار چشمش به وَلری افتاد هم همین کار را کرد. اگر از دستش برمیآمد در همان روزهای اول حضورِ دختر جوان در کتابفروشی، هرچه پیش میرفت بداخلاقتر و بداخمتر هم میشد.
بهنظر میرسید دیگر وقت خوببودن گذشته بود. مخصوصاً وقتیکه نوبت به ادارهٔ آرام و بیدردسر کتابفروشیاش رسید و هر ایدهای که احتمالاً وَلری برای پیشرفت آنجا داشت.
زمانیکه وَلری شروع بهکار کرد و بعضی از جعبهها را باز کرد تا کتابها را به ترتیب الفبا داخل قفسهها بگذارد، همانموقع صورت آقای دوپنت از خشم سرخ شد، مثل تیر از روی صندلیاش پرید و چشمان خونگرفتهاش را به دختر دوخت. «نه... نه... الان سیستم را برایت توضیح میدهم. همهچیز حسابوکتاب دارد. حواست را جمع کن.»
همان روز نخست و درست به این شکل بود که وَلری اولین سختی واقعی رابطهشان را درک کرد: سیستم دوپنت! سیستمی از سازماندهی که باید طبق آن کتابها براساس اینکه نویسندهاش عقلش را از دست داده بوده یا نه مرتب میشدند. این سیستم از سال انتشار کتابها پیروی میکرد. تنها استدلالی هم که پیرمرد داشت این بود که فقط زمان میتواند بعضی چیزها را توجیه کند، اما نه همهچیز را. برای مثال درمورد امیل زولا۲۱ میگفت: «آنموقعها آن را خوب نمیشناخت!» (این جمله عمدتاً برای بیزاری نویسنده از برج ایفل بهکار میرفت نه درمورد کارش.)
اما الکساندر دوما۲۲ حتماً باید آن را میشناخت و همانموقع یک جلد از کتاب سه تفنگدار را به نشانهٔ اعتراض داخل سطل آشغال انداخت (نقدش هم در اینباره این بود که این کتاب زیادی طولانی است و گرایش به رمانتیکبازی دارد).
(وَلری که تقریباً از این اظهارنظرها غافلگیر شده بود، زمانیکه آقای دوپنت حواسش نبود گردوخاک کتاب را گرفت و دوباره به داخل قفسه برگرداند.)
همینطور درمورد نوشتههای مولیر۲۳ میگفت: «زیادی به کارهایش شاخوبرگ داده است.» کتابهای نویسندهٔ بیچاره را در قسمتی گذاشته بود که تقریباً با خط خرچنگقورباغهای روی یک تکهکاغذ نوشته بود «میگرن» بعد آن را با سوزن آبیرنگی به قفسه چسبانده و زیرش را هم چندین بار خط کشیده بود. تنها اظهارنظرش درمورد اشعار وردزورث۲۴ این بود که زیادی انگلیسی است! بعد کتابش را در قسمتی گذاشته بود به اسم «انگلیسی دیوانه!»
«بله دشت و صحرا خوشایند است، اما خودت را جمعوجور کن موسیو وردزورث و لطفاً دهانت را ببند!»
حجم
۱۸۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۱۸۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
نظرات کاربران
داستان به قدری غم انگیز و در عین حال زیبا بود که کمتر از ۱۲ ساعت با چشمای خیس تمومش کردم⚘💔 به نظرم خلاصه کتاب رو بخونین و اگه به رمان های دوران جنگ علاقه دارین به هیچ عنوان از دستش
داستانی زیبا و خواندنی و روایتی دیگر از جنگ جهانی دوم و متفاوت و خاص زمانبدی داستان و شخصیت سازی نویسنده رو دوست داشتم و یه پایان عالی ...👍🌈📚😊
یک کتاب پرکشش در مورد سرگذشت یک خانواده در پاریس تحت اشغال نازی. من نیمهشب شروعش کردم و چهار صبح تمام شد، انقدر پرکشش! البته پایانش به نظرم شتابزده و پرداختنشده بود. اما به جز پایانش، از خوندن بقیهش لذت
من صوتیشو گوش دادم شنیدنی و جذاب بود. ''پاریس روزگار جوانی والریا''
راز پاریس کتاب بسیار زیباییه،پدربزرگ بد اخلاقشم خوبه،حتما بخونید و لذت ببرید،داستان سرگشتگی دختری ست که تحولات زندگیش رو با سختیهای زیاد پیدا و درک میکنه
خوب بود
این فقط زخم دیگری از جنگ است چه بسیار مردانی که شکست خوردند و بعد از تمام این جنگ ها پی بردند که در نهایت هیچ پیروز واقعی ای وجود ندارد.تنها چیزی که از جنگ باقی می ماند زخم و
روزی که وَلِری آگهی استخدامِ دستیار در کتابفروشی را در روزنامهی لموند دید، اینکه به هیچ سابقه و تجربهای نیاز نیست و فقط عشق به کتاب کافیست، با خودش گفت: خب، چه چیزی بهتر از این؟ و تصمیم گرفت تا
کتاب راجع به اشغال پاریس توسط نازیها و ماجرای عاشقانه یک دخت پاریسی و یک افسر پزشک نازی است،کتاب جالب و پرکششی است،از خواندنش لذت بردم.
خسته کننده بود