کتاب زنی در کیمونوی سفید
معرفی کتاب زنی در کیمونوی سفید
کتاب زنی در کیمونوی سفید داستانی از آنا جونز است که با ترجمه الهام شریف میخوانید. این داستان روایتی است که میان آمریکای حال حاضر و ژاپن گذشته در رفت و آمد است و زندگی فرزندان دو رگه ژاپنی آمریکایی را به تصویر کشیده است.
درباره کتاب زنی در کیمونوی سفید
زنی در کیمونوی سفید داستانی جذاب و پرکشش است. این داستان دو روایت دارد. یکی از ژاپن گذشته میگوید و دیگری از آمریکای حال حاضر.
قرار است دختری به نام نائوکو ناکامورا که هفده سال بیشتر ندارد با شریک تجاری پدرش ازدواج کند. این ازدواج میتواند وضعیت زندگی آنها را از این رو به آن رو کند و جایگاهشان را هم در جامعه تثبیت کند. اما نائوکو دل به یک ملوان آمریکایی باخته است. رابطه نائوکو با ملوان برای خانواده یک شرمساری بزرگ است و بارداری نائوکو از ملوان هم یک رسوایی فاجعهبار. زمانی که خانواده نائوکو به ماجرا پی میبرند، تصمیمی میگیرند که که اثرات و پیامدهایش را میتوان تا سالهای سال مشاهده کرد.
از طرف دیگر سری به آمریکا میزنیم. توری کواک در حال مراقبت از پدرش است، پدرش در اثر ابتلا به سرطان بستری شده است و امیدی هم به زنده ماندنش نیست. توری در همین احوالات است که نامهای پیدا میکند. نامهای که رازی عجیب را درباره زندگی خانوادگی او بیان میکند. رازی که او را وا میدارد تا برای فهمیدنش به ژاپن سفر کند...
نشریه بوک لیست (booklist) کتاب زنی در کیمونوی سفید را یک قطعه داستان تاریخی که به خوبی دربارهاش تحقیق شده است، میداند. این داستان، ز تجربیات نظامی پدر نویسنده الهام گرفته است و نوری را بر فصلی تاریک از تاریخ ژاپن میتاباند که برای بسیاری از خوانندگان ناشناخته خواهد بود.
کتاب زنی در کیمونوی سفید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
زنی در کیمونوی سفید برای تمام دوستداران ادبیات داستانی جذاب است. اگر به فرهنگ ژاپن علاقه دارید، این کتاب یک انتخاب خوب برای شما است.
درباره آنا جونز
آنا جونز در دیترویت میشیگان متولد شد و در حال حاضر همراه با اعضای خانوادهاش در ایندیاناپولیس زندگی میکند.
آنا جونز پیش از اینکه نویسندگی را آغاز کند به عنوان هنرمند و سرمایهگذار در زمینه هنرهای تجمسی فعالیت میکرد. داستان زنی در کیمونوی سفید اولین کتابی است که از او منتشر شده است.
بخشی از کتاب زنی در کیمونوی سفید
مادربزرگ میگوید: «دنبال دو خرگوش کن تا نتوانی هیچکدام را بگیری.» این فقط یکی از هزاران ضربالمثلی بود که مادربزرگ در انبار مهمات خود داشت. آنها را مانند تیر پرتاب میکرد. البته بهجای یکی، دهتا را باهم پرتاب میکرد که بهراحتی نشکند.
وقتی مادر سعی میکند برای حمایت از من خودش را قاتی کند، بیشتر احساس آمادگی و مقاومت میکنم. «فکر میکنم برای ملاقات فردایت با هاجیمه و یک معارفه شایسته به صرف چای در باغ جمع شویم. باید بهترین راه باشد. درست است؟» مادرم برای فرار از نگاه سؤالبرانگیز پدرم خودش را مشغول درست کردن موهایش به مدل گوجهای میکند.
همهچیزِ اوکاسان زیبا و مرتب است. استخوانبندی ظریف و موهای بلند سیاهش که به سیاهی جوهر سومی است، به او زیبایی و ظرافت و دلربایی خاصی داده است. موهایش را محکم پشت گردنش میپیچد و با سنجاقهای بلند یشمی جمعشان میکند.
به نشانه قدردانی از مداخله مادر تعظیم مختصری میکنم. پیش از آنکه جنگ، کسبوکار واردات و صادرات پدر را به هم بریزد، پادشاه امپراطوری خودش بود و ما در خانه چندین خدمتکار و باغبان داشتیم. حالا باید بدون کمک کارهایمان را انجام دهیم. حالا باید مثل همه کار کنیم. بنابراین، مهیا کردن باغ برای صرف چای یعنی کار و تدارک بسیار زیاد و وقتی مادر اعلام کرد مراسم معارفه هاجیمه در باغ برگزار میشود، ادامه بحث منتفی شد.
اوکاسان میداند موضوع بحث چیست. تقریباً همهچیز!
پدر ساتوشی، خریدار بانفوذ توشیبا، مهمترین مشتری پدرم است. این موضوع مرا به طعمه مناسبی تبدیل میکند. اگر ساتوشی به قلاب بیفتد، خانوادهام برای همیشه بار خود را میبندند و فشار کار از روی دوشمان برداشته میشود، اما اگر من قبول نکنم و موجب آزردگی آنها بشوم، آن خانواده میتوانند کاسبی پدرم را بهکلی به هم بریزند و فشار رویمان را دوبرابر کنند.
فقط یک راه برای فرار از این مخمصه وجود دارد.
هاجیمه باید در مراسم معارفه فردا کاملاً بیعیبونقص باشد تا بهعنوان انتخابی معقول در نظر گرفته شود و ساتوشی هم باید از من بدش بیاید و یک نفر دیگر را انتخاب کند. بهاینترتیب، خانواده او از من آزردهخاطر نمیشوند و خانواده من نیز قربانی خشم آنها نخواهند شد. سرنوشت خانواده من آنطور که استحقاقش را دارند، و ازدواج من هم آنطور که میخواهم و با عشق رقم خواهد خورد.
این نقشه من است.
در نبرد آب و سنگ، درنهایت آب پیروز میشود. بنابراین، ازآنجاکه ذهنیت خانوادهام مثل سنگ است، من باید مثل آب باشم تا بتوانم آن را تغییر دهم.
درحالیکه سعی میکنم فشار قفسه سینهام را نادیده بگیرم، میگویم: «اوکاسان، من امروز دیر میآیم. چون چند روز آینده نمیتوانم به کلاس رقص سنتی بروم باید امروز بیشتر بمانم و با کیکو تمرین کنم.» فقط نصفش را دروغ گفتم، چون بههرحال میخواستم تمرین کنم.
فقط بهجای تمرین رقص میخواهم برای مراسم فردا با هاجیمه تمرین کنم.
کِنجی برادر کوچکم، دواندوان وارد میشود و محکم روی تشکچه وسط آشپزخانه میپرد، ظرفها را به هم میریزد و مادربزرگ را هم از جایش میپراند. او نهساله و در نوع خودش خیلی بامزه است. چشمهای روشن و مژههای بلند تیرهاش به او اجازه میدهند هر کاری میخواهد بکند، حتی رفتارهای بد!
حجم
۳۱۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۶۴ صفحه
حجم
۳۱۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۶۴ صفحه
نظرات کاربران
کتاب درباره عشق بین یک دختر هفده ساله ژاپنی و یک سرباز نیروی دریایی آمریکاییه که دیونه وار عاشق هم ان ولی پدر دختره نظامی بوده و عقاید سخت گیرانه ای درباره آمریکایی ها داره و با ازدواج این دو
کتاب تقریبا عاشقانه است ولی انگار بیشتر درام طوره...تصویری از ژاپن دهه ۱۹۵۰. رو ترسیم میکنه سنتها و خرافات ژاپن رو.اختیارات مرد و مرد سالاری رو به رخ میکشه.عاشق شدن دختر اون زمان و بخصوص اگه عاشق غیر ژاپنی میشدن!
داستانی عاشقانه،جذاب و درام،خیلی دوست داشتنی و لذتبخش بود،شخصیت داستان حیلی بهت نزدیک میشه احساساتش بسیار ملموس بود واسم.عالی بود حتما بخونین
داستانی تلخ با ته مزه ای شیرین گرچه داستان غم انگیزه ولی به نوعی تکسین دهنده و آرامش بخش نیز هست آرامش فهمیدن و پذیرفتن حقیقت... متن ممکن است حاوی اسپویل باشد: . . "نائوکو ممنونم که در طول داستان انقدر بی نظیر و شجاع
اوایلش قشنگ تر بود😬
داستانی عاشقانه با روایت تاریخ. تعصبات نژادی که به قیمت زندگی خیلی ها تمام می شود. به نظرم ارزش خواندن داشت.
زیبا و بسیار غم انگیز بود کاش هرگز هیچ جنگی وجود نداشت.
قصه ایی سراسر غم رنج لطافت و .... واقعا زیبااا بود
کتاب جالبی بود در مورد شرایط فرهنگی ژاپن در دهه ۶۰ اطلاعات خوبی داشت در مورد نگرش ژاپنی ها به آمریکایی ها بعد از جنگ جهانی دوم داستانی غم انگیز سرنوشت دردناک نوعروسانی که با آمریکایی ها ازدواج کردند و بدتر از آن
کتاب بسیار قشنگ و روان بود ، از خوندنش لذت بردم و عمیقا قلبم برای احساساتی که ممنوعه بود اما پاک به درد اومد💔