دانلود و خرید کتاب تابستانی به رنگ اقیانوس جیلیان مک‌دان ترجمه طوبی سلیمانی‌موحد
تصویر جلد کتاب تابستانی به رنگ اقیانوس

کتاب تابستانی به رنگ اقیانوس

معرفی کتاب تابستانی به رنگ اقیانوس

کتاب تابستانی به رنگ اقیانوس نوشته جیلیان مک دان و ترجمه طوبی سلیمانی موحد است. کتاب تابستانی به رنگ اقیانوس را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب تابستانی به رنگ اقیانوس

کَت همیشه در اعماق ذهنش به برادرش فکر می‌کرد، مگر مواقعی که برادرش به سطح ذهنش می‌آمد. مثلا ممکن بود در حال ضرب ذهنی کسرها، مغزش یواش یواش این سؤال را پیش بکشد که «حواست بود مارکِ لباس جوجو رو بکَنی؟» ممکن بود موقع مطالعه دربارهٔ گیاهان نواحی توندرا، ذهنش درگیر این سؤال شود که نکند معلم جوجو هِنری صدایش بزند؟ چیزی که جوجو ازش بیزار بود. ممکن بود وقتی که پورهٔ سیب‌زمینی را داخل بشقابش می‌ریخت، از خودش بپرسد: «یعنی جوجو تنها کلاس‌اولی‌ای می‌شه که تو آکواریوم از بقیه عقب می‌مونه؟» 

کت همیشه به جوجو فکر می‌کرد چون برایش خیلی عزیز بود و او را خیلی دوست داشت. آنها قرار است که تابستان بی‌نظیر را کنار دریا بگذرانند.

خواندن کتاب تابستانی به رنگ اقیانوس را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام کودکان علاقه‌مند به داستان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب تابستانی به رنگ اقیانوس

بیشتر روزها کَت با مراقبت از جوجو مشکلی نداشت. این تقصیر جوجو نبود که بعدازظهرها به کَت نیاز داشت. تقصیر مامان هم نبود که همیشه کار می‌کرد. تقصیر خانوادهٔ کریشنامورتی هم نبود که به‌خاطر شغل جدید مامانِ ریشی به جورجیا رفته بودند. تقصیر هیچ‌کس نبود، ولی کَت دیگر درخشش آفتاب را در خودش حس نمی‌کرد.

«کرم ابریشم!»

هنوز کامل روی خود را برنگردانده بود که کسی دستش را گرفت و فشار داد.

کَت گفت: «سلام، جوجو.» و پشت جوجو را نوازش کرد تا اینکه بالاخره جوجو دستش را ول کرد.

کَت خودش را عقب کشید تا صورت او را ببیند. جوجو از آن بچه‌هایی بود که می‌شد از حالت چهره‌اش فهمید روزش را چطور گذرانده است. وقتی جوجو روز خوبی را پشت سر گذاشته بود، لبخندی می‌زد که باعث می‌شد چشم‌های قهوه‌ای‌اش جمع شوند و آن‌وقت کَت نمی‌توانست در جوابش لبخند نزند.

جوجو مشت بسته‌اش را در سکوت جلو آورد: «این برای توئه، یه کرم ابریشم!»

کَت دستش را دراز کرد تا گنج روزانه‌اش را بگیرد. توی دستش چیزی نبود جز یک گل قاصدک پلاسیده، اما کَت طوری آن را بااحتیاط برگرداند که انگار از طلا بود.

کَت گفت: «قشنگه.» بعد گل را در جیبش چپاند و صورت جوجو را برانداز کرد: «روز خوبی داشتی؟»

جوجو شانه بالا انداخت.

کَت ابروهایش را بالا برد. آخرین روز مدرسه همراه با بی‌نظمی بود و جوجو بی‌برنامگی را دوست نداشت. «مطمئنی؟ مشکلی پیش نیومد؟»

جوجو دوباره نگاهی به کَت انداخت و کمی اخم کرد: «وقتی میزهامون رو مرتب می‌کردیم، خیلی سروصدا شد، ولی من اون‌قدر تنفس شکمی انجام دادم تا آروم شدم.» او نفس عمیقی کشید و شکمش را جلو آورد، بعد هوا را محکم از دهان به بیرون داد.

«آفرین که از این فوت‌وفن‌ها استفاده می‌کنی!» کَت سرتاپای جوجو را برانداز کرد. رد خامه روی چانهٔ جوجو خشک شده بود و روی گرمکنش، لکی خاکستری افتاده بود، اما درکل، حالش خوب به نظر می‌رسید. تمیز کردن کثیف‌کاری، آسان‌تر از خوب کردن حال بد بود.

جوجو باعجله از پله‌ها پایین رفت و هم‌زمان، کاردستی‌های کلاس هنر و برگه‌های کاغذ، مثل طوفانی کاغذی از کوله‌پشتی‌اش به بیرون پرواز کردند.

کَت آهی کشید. درست بود که جوجو مدرسه را از سر گذارنده بود، اما هنوز برای انجام یک‌سری کارها به کَت احتیاج داشت. کَت درحالی‌که کاغذهای او را جمع می‌کرد، صدایش زد: «صبر کن. زیپ کیفت رو نبستی.»

جوجو چرخید و برگه‌های بیشتری روی پله‌ها ریخت.

او با صدای بلند اعلام کرد: «این‌ها تموم کارهایی هستن که امسال کردم.»

💜
۱۳۹۹/۱۲/۲۱

کت و برادرش «چیکن»، رابطه‎ی صمیمی‎ای باهم دارند. کت حواسش به برادر کوچک‎ترش هست و جزو معدود کسانی است که می‎تواند او را خوشحال کند. برایش داستان‎های مورد علاقه‎اش را می‎خواند و می‎داند که چیکن چه چیزی احتیاج دارد. پدر آن‎ها

- بیشتر
booklover
۱۴۰۱/۰۴/۱۴

کتاب زیباییست... بخصوص زمانی که بتونین اون صحنه هایی که میگه رو حس کنین...چشماتون رو ببندید و انگشتهای پاهاتون رو لابه لای ماسه های گرم ساحل و نسیم دل انگیز که بین موهاتون میپیچه..خنکی و زلالی اقیانوس... از هر لحاظ

- بیشتر
Sahel
۱۴۰۰/۰۱/۱۹

بسیار عالی حتما بخوانید

B.A.H.A.R
۱۴۰۱/۰۶/۰۳

داستان یه دختر تقریبا ۱۱ ساله و داشش کوچیکش که همیشه حواسش به دادشش هست برنامه شون بهم‌میخوره و مجبور میشن به جایی سفر کنن و داستان از اونجا شروع میشه خیلی قسنگ بود و هرچی جلو تر میری داستان

- بیشتر
کاربر 2229744
۱۴۰۰/۰۲/۲۹

اولش کسل کننده بود اما وسطش داستان جالب شد

مسافر کتاب ها
۱۴۰۱/۰۳/۲۸

خیلی کتاب قشنگی بود 💕🌊

T.sh
۱۴۰۱/۱۱/۰۷

🍩❤️🍩❤️عالی، محشر، دیوانه کننده و بازم عالی بوددددد ❤️🍩❤️🍩

مرینت دختر کفشدوزکی
۱۴۰۰/۰۳/۲۹

سلام من این کتاب رو جلدش رو دارم 😘😘 عالیه حتما بخونیدش هم خواهرش عالیه هم جوجو داداشش

مرضیه
۱۳۹۹/۱۱/۲۸

عاالی بود

𝑽𝒊𝒐𝒍𝒆𝒕𝒕🌲🌫
۱۴۰۲/۰۳/۰۵

این کتاب درمورد یک خواهر و برادر به نام های جوجو و کت هست که رابطه خوبی باهم دارند. آنها کلی برنامه برای تابستان داشتند ولی مجبور می‌شوند بخاطر شغل مادرشان تابستان را در کنار مادربزرگ و پدربزرگی بگذرانند که

- بیشتر
مامان گفت: «این حرف رو نزن، تو داری تلاش می‌کنی، این یعنی همین حالا هم بهتر از تموم آدم‌هایی هستی که هیچ‌وقت پا توی آب نذاشتن.»
«:Scarlet
جزیرهٔ نان‌زنجبیلی بخشی از وجود آن‌ها بود و همیشه هم با
کاربر ۲۲۲۹۷۴۴
«بعضی وقت‌ها مه نمی‌ذاره دیده بشه. اما اون نور درهرصورت می‌درخشه، مهم نیست چه اتفاقی بیفته.»
B.A.H.A.R
او همه‌چیز را ذره‌ذره در خودش می‌ریخت، تا اینکه بالاخره احساساتش سرریز می‌شد و به بیرون فوران می‌کرد.
«:Scarlet
چیزهای جدید ممکنه ترسناک به نظر بیان، اما می‌تونن جالب هم باشن.
mahzooni
نصف زندگی، حضور داشتن توی زندگی دیگرانه. این چه معنایی داره
𝐑𝐎𝐒𝐄
«یه زمانی فکر می‌کردم آدم‌ها یا کاملاً خوب هستن یا کاملاً بد. اما حالا این‌طور فکر نمی‌کنم. بیشتر آدم‌ها هم‌زمان هم خوب هستن، هم بد.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
«نصف زندگی، در خدمت دیگران بودنه و یه چیزهایی ارزش این رو دارن که آدم بهشون خدمت کنه.»
B.A.H.A.R
کَت گفت: «کار شاقی نکردم که.» مِیکن گفت: «آخه همهٔ بچه‌ها که به تلاش کردن ادامه نمی‌دن. تو جرئتش رو داری.
B.A.H.A.R
«تو آدم سرسختی هستی، کت. بلدی چطوری برای چیزی که می‌خوای، تلاش کنی و بجنگی.»
مسافر کتاب ها

حجم

۶۶۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

حجم

۶۶۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

قیمت:
۹۶,۰۰۰
تومان