دانلود و خرید کتاب قصه ها عوض می شوند؛ هانسل و گرتل سارا ملانسکی ترجمه سارا فرازی
تصویر جلد کتاب قصه ها عوض می شوند؛ هانسل و گرتل

کتاب قصه ها عوض می شوند؛ هانسل و گرتل

معرفی کتاب قصه ها عوض می شوند؛ هانسل و گرتل

کتاب قصه‌ها عوض می شوند؛ هانسل و گرتل یکی از کتاب‌های مجموعه قصه‌ها عوض می‌شوند نوشته سارا ملانسکی است که با ترجمه سارا فرازی در انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

درباره مجموعه قصه‌ها عوض می‌شوند

مجموعه قصه‌ها عوض می‌شوند داستان یک خواهر و برادر است که یک آیینه‌ جادویی دارند. پری‌ای که در آینه زندگی می‌کند هربار آنها را به درون یک قصه قدیمی می‌فرستد. هربار هم بچه‌ها قصه را تغییر می‌دهد.

پری توی آینه این بار برای آن‌ها قصه‌ هانسل و گرتل را آماده کرده است و بچه‌ها قرار است این‌بار پا به دنیای این قصه بگذارند و آن را زندگی کنند.

خواندن مجموعه قصه ها عوض می‌شوند را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام کودکان علاقه‌مند به داستان پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب قصه ها عوض می شوند؛ هانسل و گرتل

به خودم می‌گویم: «نترس! نترس!»

نکند یادم رفته شازده و جونا را بیاورم؟ آخر من قبل از آن‌ها آمدم.

به اطراف نگاه می‌کنم تا ببینم از کجا آمده‌ام.

یکی از بوته‌های اسفناج درحالِ تکان‌خوردن است. شاید هنوز وقت هست که آن‌ها هم بیایند.

خم می‌شوم و داد می‌زنم. «جونا؟ شازده؟ کجایین؟ زود باشین.»

هیچ اتفاقی نمی‌افتد. تکان‌های بوته کمتر می‌شود. ای، وای! اگر نیایند چه می‌شود؟ من باید از توی همان بوته به خانه برگردم؟

هیچ‌وقت توی افسانه‌ها تنها نبوده‌ام. الان هم اصلاً دلم نمی‌خواهد تنها باشم.

اَه!

باید برگردم. نه... آره... نه... آره!

ناگهان جونا روی یک بوتهٔ تُرُبچه ظاهر می‌شود. شازده هم بعد از او پیدایش می‌شود؛ میومیویی می‌کند و بلافاصله دنبال یک پروانهٔ سفید می‌رود.

هوراااا! بالاخره آمدند. نفس راحتی می‌کشم.

جونا می‌نشیند و یک برگ اسفناج از دهانش 

قصه ها عوض می شوند؛ زیبای خفته
سارا ملانسکی
قصه ها عوض می شوند؛‌ شنل قرمزی
سارا ملانسکی
قصه ها عوض می شوند؛ شاهزاده قورباغه
سارا ملانسکی
قصه ها عوض می شوند؛ علاء الدین
سارا ملانسکی
قصه ها عوض می شوند؛ ایبی در سرزمین عجایب
سارا ملانسکی
قصه ها عوض می شوند؛ سیندرلا
سارا ملانسکی
قصه‌ ها عوض می شوند؛ ملکه برفی
سارا ملانسکی
قصه ها عوض می شوند؛ پری دریایی
سارا ملانسکی
قصه ها عوض می شوند؛ دیو و دلبر
سارا ملانسکی
قصه ها عوض می شوند؛ گیسو کمند
سارا ملانسکی
قصه ها عوض می شوند؛ شاهزاده نخودفرنگی
سارا ملانسکی
قصه‌ها عوض می‌شوند؛ جک و لوبیای سحرآمیز
سارا ملانسکی
قصه ها عوض می شوند؛ ایبی در شهر از
سارا ملانسکی
جادوی چپکی؛ جلد دوم
سارا ملانسکی
جادوی چپکی؛ جلد سوم
سارا ملانسکی
جادوی چپکی؛ جلد چهارم
سارا ملانسکی
قصه ها عوض می شوند؛ سفیدبرفی
سارا ملانسکی
جادوی چپکی؛ جلد اول
سارا ملانسکی
در سرزمین پری ها (جلد اول)
کیکی تورپ
زویی و عینک ایده ساز؛ جلد سوم
آژیا سیترو
𝒌𝒆𝒓𝒎 𝒌𝒆𝒕𝒂𝒃📚🕊️
۱۴۰۰/۰۹/۰۲

این جلدش یکم متفاوت و قشنگ تر از بقیه جلد ها بود😃💜🍃

uzumaki969
۱۳۹۹/۱۲/۱۷

واقعا عااااالی بود👌زیبا ترین کتابی که تا به حال خوندم و خیلی از نویسنده عزیز ممنونم بخاطر این قدرت تخیل خوبشون😍ممنون از طاقچه که این قدر کتاب های خوب و با قیمت مناسب میزاره💖

کارین(غرق در دنیای کتاب)♥︎•
۱۴۰۰/۰۵/۲۲

عالی پنج ستاره براش کمه اینم بقیش ⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐

♡Sara♡
۱۴۰۰/۰۳/۱۰

مثل خونه ی شکلاتی، شیرین بود😉

♥💗🐞لیدی باگ🐞💗♥
۱۴۰۰/۰۲/۰۲

عالیییییییییییییییه⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐🌹🌹🌹🌹💗💗💖💖

Tannaz
۱۳۹۹/۱۱/۲۱

بسیار عالی پیشنهاد میکنم حتما بخونید پشیمون نمیشود🦄💜

قصه خیلی خوبی بود
۱۳۹۹/۱۰/۲۷

من این داستان وخواندم و خیلی خوب هست 👌👌اما به زودی کارتنش رو تماشا می کنم .😍😍😍😍

𝑽𝒊𝒐𝒍𝒆𝒕𝒕🌲🌫
۱۴۰۲/۰۳/۲۲

خواندن این مجموعه حس خیلی خوبی به آدم میده🥺🌱 کاش ماهم یک آینه جادویی داشتیم و میتونستیم به دنیای قصه ها سفر کنیم🌈

رز کتاب خور
۱۴۰۰/۰۵/۰۱

خیلی قشنگ بود اون قسمتش که هانسل و گرتل رفتن داخل خونه ی ایبی و جونا خیلی خیلی خیلی اعصابم خرد شد ولی خیلی عالی بود من 12 تا جلدش رو خوندم منتظر بقیه اش هستم از نویسنده هم خیلی

- بیشتر
🌈maryaysa🌈
۱۳۹۹/۱۲/۱۴

بی نظیر🎈 محشر🎈 هیجان انگیز🎈 هر چه قدر هم ستاره بهش بدم بازم براش کمه❤❤اصلا فکر نمی کردم که جلد هانسل و گرتلش خوب باشه ولی بعد از خوندنش، نظرم عوض شد📱😅😄👌

گرتل می‌خندد. «خونه‌ای که از کیک ساخته شده باشه؟ این احمقانه‌ترین چیزیه که تا حالا شنیده‌م.» جونا می‌گوید: «نه، این خوش‌مزه‌ترین چیزیه که تا حالا شنیدی.»
★ fatemeh ★
هانسل و گرتل؛ این دوتا اسم همیشه باهم میاد؛ مثل کرهٔ بادوم‌زمینی و ژله.» جونا می‌گوید: «مثل سیب‌زمینی و سُس کچاپ... یا مثلاً کچاپ و هرچی.»
★ fatemeh ★
فکر کنین تو خونهٔ خودتونین؛ خونه‌ای که نمی‌تونین ازش برین بیرون.
𝐑𝐎𝐒𝐄
من مثل رابین‌هود می‌شوم؛ از پولدارها می‌گیرم و به فقرا می‌دهم. از جادوگر می‌گیرم و به فقیرها می‌دهم.
Maryam
چقدر جالب می‌شود که با خودم یک تک‌شاخ به اسمیت‌ویل ببرم. می‌توانم تک‌شاخ را به‌عنوان حیوان خانگی نگه دارم. شاید رنگش صورتی باشد با یک شاخ درخشان. آن‌وقت همهٔ دوستانم به من حسودی می‌کنند.
★ fatemeh ★
پتی می‌گوید: «من فقط اهل سبزیجاتم. حیوون‌ها رو نمی‌خورم.» «پس چه‌جوری بچه‌ها رو می‌خوری؟» می‌گوید: «بچه‌ها که حیوون نیستن! اونا آدمن.» منطقش را نمی‌فهمم.
𝐑𝐎𝐒𝐄
بَه‌بَه! گل بود به سبزه نیز آراسته شد.
Maryam
دوستش ندارم. با تشکر!»
unikorn
«راستش نمی‌دونم واسه چی. همه‌ش می‌گفت وقتی می‌خوام حرف بزنم، باید دستم رو بالا ببرم. البته منم بهش گفتم این خیلی مسخره‌ست. کی وقتی می‌خواد حرف بزنه، دستش رو بالا می‌بره؟ حالا شاید آدم سرش رو بالا بگیره؛ ولی دستش رو نه. من که با دستم حرف نمی‌زنم!»
𝐑𝐎𝐒𝐄
ببین چی دارم.» «چی؟» دستش را توی جیب شلوارش می‌کند و یک آبنبات بدون جلد درمی‌آورد. «یه آبنبات!» «اَه، جونا! حالم به‌هم خورد!» شازده میومیو می‌کند. امیدوارم دلش نخواهد این آبنبات را بخورد. جونا می‌گوید: «خیلی هم خوبه. توی کمد لباس‌هام پیداش کردم. چون امشب دسر نخوردیم، گفتم یه چیز شیرین بیارم بخوریم.» «ممنون! من که نمی‌خوام.» «باشه، بچه باکلاس. آبنبات‌های تو باید همیشه جلد داشته باشن؟ آره؟ لابُد غذایی رو هم که روی زمین افتاده، نمی‌خوری!»
𝐑𝐎𝐒𝐄
در کل زندگی‌ام هیچ‌وقت به‌اندازهٔ الان از دیدن زیرزمین خانه‌مان این‌قدر خوش‌حال نشده بودم.
یومی ؛
یکی از بوته‌های اسفناج درحالِ تکان‌خوردن است. شاید هنوز وقت هست که آن‌ها هم بیایند. خم می‌شوم و داد می‌زنم. «جونا؟ شازده؟ کجایین؟ زود باشین.» هیچ اتفاقی نمی‌افتد. تکان‌های بوته کمتر می‌شود. ای، وای! اگر نیایند چه می‌شود؟ من باید از توی همان بوته به خانه برگردم؟
اسمعیل زاده
می‌دانید مارچوبه چیست؟ یک چیزی است که مزهٔ خمیردندان می‌دهد!
𝐑𝐎𝐒𝐄
می‌گویم: «خُب، بیاین به راهمون ادامه بدیم. شاید یه قلعه‌ای قصری چیزی ببینیم.» «یا یه لوبیای سحرآمیز.» می‌گویم: «یا یه لوبیای سحرآمیز! مطمئنم بالاخره یه چیزی می‌بینیم.» توی این شهرِ سبزیجات، بالاخره باید خانه‌ها و آدم‌هایی باشند. فلفل‌ها که خودبه‌خود سبز نشده‌اند. حتماً کسی آن‌ها را کاشته است. از صخره‌ای بالا می‌رویم و از بین درخت‌های زیادی رد می‌شویم. شازده به ناله‌کردن افتاده و جونا بغلش می‌کند. جونا می‌گوید: «اِیبی؟ اگه هیچ‌وقت راهمون رو پیدا نکنیم، چی می‌شه؟» می‌گویم: «هنوز که خیلی نگذشته. ما تازه یه ساعته اومدیم.» به ساعتم نگاه می‌کنم؛ ساعت ۲ نیمه‌شب به وقت اسمیت‌ویل است.
کاربر ۲۷۳۴۳۸۸
من به چیزهایی که گفته‌ایم، فکر می‌کنم؛ همهٔ چیزهایی که ما داریم و آن‌ها ندارند. صورتم گُر می‌گیرد. او شوخی نمی‌کند؛ آن‌ها واقعاً فقیرند. توی قصهٔ اصلی گفته شده که هانسل و گرتل اگر روزی یک نان بخورند، شانس آورده‌اند. ما مثل بچه‌های لوسِ نُنُر رفتار کردیم. به شانهٔ برادرم می‌زنم.
کاربر ۲۸۷۵۶۳۶
من به چیزهایی که گفته‌ایم، فکر می‌کنم؛ همهٔ چیزهایی که ما داریم و آن‌ها ندارند. صورتم گُر می‌گیرد. او شوخی نمی‌کند؛ آن‌ها واقعاً فقیرند. توی قصهٔ اصلی گفته شده که هانسل و گرتل اگر روزی یک نان بخورند، شانس آورده‌اند. ما مثل بچه‌های لوسِ نُنُر رفتار کردیم. به شانهٔ برادرم می‌زنم.
کاربر ۲۸۷۵۶۳۶

حجم

۴۱۳٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۴۱۳٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۷۲,۰۰۰
تومان