دانلود و خرید کتاب قصه ها عوض می شوند؛ شاهزاده قورباغه سارا ملانسکی ترجمه سارا فرازی
تصویر جلد کتاب قصه ها عوض می شوند؛ شاهزاده قورباغه

کتاب قصه ها عوض می شوند؛ شاهزاده قورباغه

معرفی کتاب قصه ها عوض می شوند؛ شاهزاده قورباغه

کتاب قصه‌ها عوض می شوند؛ شاهزاده قورباغه یکی از کتاب‌های مجموعه قصه‌ها عوض می‌شوند نوشته سارا ملانسکی است که با ترجمه سارا فرازی در انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

درباره مجموعه قصه‌ها عوض می‌شوند

مجموعه قصه‌ها عوض می‌شوند داستان یک خواهر و برادر است که یک آیینه‌ جادویی دارند. پری‌ای که در آینه زندگی می‌کند هربار آنها را به درون یک قصه قدیمی می‌فرستد. هربار هم بچه‌ها قصه را تغییر می‌دهد.

پری توی آینه این بار برای آن‌ها قصه‌ شاهزاده قورباغه را آماده کرده است و بچه‌ها قرار است این‌بار پا به دنیای این قصه بگذارند و آن را زندگی کنند.

خواندن مجموعه قصه ها عوض می‌شوند را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام کودکان علاقه‌مند به داستان پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب قصه ها عوض می شوند؛ شاهزاده قورباغه

می‌گویم: «فکر کنم رفته بیرون. تو دیدیش بره؟»

جونا جواب می‌دهد: «نه. البته زیاد دقت نکردم.»

قورباغه‌ها می‌توانند از دیوار بالا بروند؟ فکر کنم بله! «احتمالاً وقتی شاهزاده‌خانمِ بدجنس با من حرف می‌زد، قورباغه از اینجا رفته... ولی آخه چرا؟» عجب بدشانسی‌ام من.

جونا می‌گوید: «حالا چی‌کار کنیم؟»

اخم می‌کنم. «حالا دیگه من واقعاً باید از این چاهِ لعنتی بیام بیرون. باید قورباغه رو پیدا کنیم. جونا، مطمئنی اون‌جا سبد یا طناب نیست؟»

«آره، مطمئنم.»

«چیز دیگه‌ای هست که بتونی من رو باهاش بکشی بالا؟»

«شاید... مثلاً شاخهٔ درخت خوبه؟»

«برو بیار.»

«الان میام.»

خوشبختانه برادر من بلد است از درخت بالا برود. غیبش می‌زند و چند دقیقه بعد با یک شاخهٔ خیلی بلند برمی‌گردد. شاخه قهوه‌ای‌رنگ است و شاخه‌های کوچولو و نازکی از آن بیرون زده و کلی هم برگ دارد. الان من دقیقاً باید کجای این شاخه را بگیرم و بالا بروم؟

جونا می‌گوید: «نمی‌دونی چه درخت‌های بزرگی اینجا هست. تازه، فکر کنم یه میمون هم دیدم.»

«چه جالب! حالا بیارم بیرون!»

جونا می‌گوید: «راستی، یه خاطرهٔ دیگه از ماری‌رُز یادم اومد.»

«به‌دردمون می‌خوره؟ مثلاً ماری‌رُز یه‌بار دنبال یه قورباغه می‌گشته و...»

جونا می‌گوید: «ماری‌رُز وقتی بچه بود، موز خیلی دوست داشت. الان که این میمون رو دیدم، یادم اومد.»

ای بابا! باز هم اطلاعات به‌دردنخور و مسخره! «باشه... چقدر جالب! خوب شد 

𝒌𝒆𝒓𝒎 𝒌𝒆𝒕𝒂𝒃📚🕊️
۱۴۰۰/۰۷/۱۶

جذاب و دوست‌داشتنی👩🏻‍🎨🎨

🌈maryaysa🌈
۱۳۹۹/۱۲/۰۹

محشر بود😚😚نمی تونستم از خوندنش دست بکشم❤❤حتما بخونید💐💐

Hasti
۱۴۰۰/۰۱/۰۵

من هنوز نخوندم ولی مطمئنم عالیه سارا ملانسکی خیلی نویسنده ی خوبیه بچه ها نظرتون رو بگید

♥💗🐞لیدی باگ🐞💗♥
۱۴۰۰/۰۲/۰۲

خیلی عالیییییییییه💎💎💎💎💎💎💎💜

♡Sara♡
۱۴۰۰/۰۳/۱۱

عالی و قشنگ😍

Tannaz
۱۳۹۹/۱۱/۲۳

خیلی خیلی عالی✌💙💝💞💙💜💚💛💝💙💛💝

کارین(غرق در دنیای کتاب)♥︎•
۱۴۰۰/۰۵/۳۰

مثل همیشه عالی.

عارفه
۱۴۰۰/۰۱/۰۷

نه خوب نبود 🤫🙄عالی بودددددددددددددددددد🤩😍

Ariana
۱۴۰۳/۰۱/۰۳

واقعا خوشم اومد از داستان 👍❤️💕 واقعا واقعا باحال بود😎😄😅 حتما بخونین😃

sana
۱۴۰۲/۱۲/۲۴

حتما این کتاب ها را بخوانید خیلی عالی هستند

چاه تقریباً سه برابر قد من است. اندازهٔ قد من ۱۳۸ سانتی‌متر است؛ این یعنی که ارتفاع چاه حدود ۴۱۰ سانتی‌متر است. چقدر بد است که ریاضی الان نمی‌تواند به من کمک کند از چاه بیرون بیایم.
★ fatemeh ★
شاید بعضی‌وقت‌ها آدم‌های بد هم بتوانند خیلی خوب شوند. به فردریک نگاه می‌کنم که او را به یکی از درخت‌ها بسته‌اند. بعضی‌وقت‌ها هم کسانی را که فکر می‌کنی خیلی خوب‌اند، متوجه می‌شوی واقعاً پست‌اند. فکر کنم هیچ‌وقت متوجه این قضیه نمی‌شوید، مگر اینکه تجربه‌اش کنید.
Hasti
«این قصه یه‌عالمه نسخهٔ مختلف داره. مثلاً توی یکی از نسخه‌ها، قورباغه با نوازش تبدیل به انسان می‌شه. توی بعضی از قصه‌های دیگه، قورباغه باید روی بالش شاهزاده خانم بخوابه تا دوباره آدم بشه. یه نسخهٔ دیگه هم هست که می‌دونم تو خیلی دوستش داری، جونا. توی بعضی از قصه‌ها، شاهزاده‌خانم باید سر قورباغه رو با چاقو ببُره.»
★ fatemeh ★
شاید بعضی‌وقت‌ها آدم‌های بد هم بتوانند خیلی خوب شوند. به فردریک نگاه می‌کنم که او را به یکی از درخت‌ها بسته‌اند. بعضی‌وقت‌ها هم کسانی را که فکر می‌کنی خیلی خوب‌اند، متوجه می‌شوی واقعاً پست‌اند. فکر کنم هیچ‌وقت متوجه این قضیه نمی‌شوید، مگر اینکه تجربه‌اش کنید.
کاربر ۲۸۷۵۶۳۶
عجب شاهزادهٔ بی‌شعوری است. باید حدس می‌زدم همهٔ شاهزاده‌ها قرار نیست خوب و مهربان باشند.
کاربر ۵۷۶۱۸۶۸
جونا دستش را به عقب می‌آورد و فردریک یک‌بار دیگر توی هوا به پرواز درمی‌آید. شَتَرَقققق! بدن قورباغه‌ای‌اش محکم به دیوار می‌خورَد.  طفلک فردریک! اما آیا پرتاب‌کردنش ارزشش را دارد؟ آیا به شاهزاده تبدیل می‌شود؟  نفسم را حبس می‌کنم. و...
★ fatemeh ★
رو به کوکو می‌کنم. «ممنونم که به ما کمک کردی. می‌دونم که مجبور نبودی کمک کنی.» او جواب می‌دهد: «بعضی‌وقت‌ها باید از سرزمینم محافظت کنم. پدرم نمی‌تونه این کارو انجام بده. اون خیلی پیر و مریضه. خواهر بزرگ من قراره ملکه بشه. پس حدس می‌زنم این کارها به من مربوط می‌شه. من خیلی سوارکارِ خوبی‌ام. من سریع فکر می‌کنم. اهداف والا دارم. وقتی‌که دست چپم هم به‌اندازهٔ دست راستم بتونه خوب کار کنه، اون‌موقع دیگه کسی جلودارم نیست. همه شنیدین؟» اعلام می‌کند: «من فرماندهٔ کل هستم.» سربازها و میمون‌ها همه به او احترام می‌گذارند. رجینالد می‌گوید: «عالیه!»
یـ★ـونا
شاید بعضی‌وقت‌ها آدم‌های بد هم بتوانند خیلی خوب شوند. به فردریک نگاه می‌کنم که او را به یکی از درخت‌ها بسته‌اند. بعضی‌وقت‌ها هم کسانی را که فکر می‌کنی خیلی خوب‌اند، متوجه می‌شوی واقعاً پست‌اند.
یـ★ـونا
آینه تکان می‌خورَد. یک صورت... من یک صورت توی آینه می‌بینم؛ زنی با موهای بلند و موج‌دار که بینی صاف و چانهٔ درازی دارد. او ماری‌رُز است! من می‌توانم ماری‌رُز را ببینم؛ او وجود دارد!
Maryam
شاید بعضی‌وقت‌ها آدم‌های بد هم بتوانند خیلی خوب شوند. به فردریک نگاه می‌کنم که او را به یکی از درخت‌ها بسته‌اند. بعضی‌وقت‌ها هم کسانی را که فکر می‌کنی خیلی خوب‌اند، متوجه می‌شوی واقعاً پست‌اند. فکر کنم هیچ‌وقت متوجه این قضیه نمی‌شوید، مگر اینکه تجربه‌اش کنید.
کاربر ۲۱۳۷۳۶۸
بعضی‌وقت‌ها هم کسانی را که فکر می‌کنی خیلی خوب‌اند، متوجه می‌شوی واقعاً پست‌اند.
کاربر ۴۸۷۴۹۱۴
شاید بعضی‌وقت‌ها آدم‌های بد هم بتوانند خیلی خوب شوند.
کاربر ۴۸۷۴۹۱۴
اگر به‌خاطر داستان‌های شگفت‌انگیز نبود، هیچ‌وقت متوجه علت رفتارهای برندان نمی‌شدم. کسی چه می‌داند که دفعهٔ بعدی، چه چیزی یاد می‌گیرم؟ شاید دربارهٔ اینکه کی ماری‌رُز را نفرین کرده، اطلاعات بیشتری به‌دست بیاورم. تنها چیزی که مطمئنم، این است که نمی‌توانم صبر کنم تا دوباره به داخل آینه جادویی‌ام بروم.
یـ★ـونا
به اتاقم فکر می‌کنم... و به زیرزمین... و آینهٔ جادویی‌ام... و به همهٔ شگفتی‌هایی که اگر از نیپرویل نیامده بودم، هیچ‌وقت آن‌ها را تجربه نمی‌کردم. او می‌گوید: «ازت ممنونم، اِیبی اخمو!» من می‌خندم و سرم را تکان می‌دهم. «می‌شه این‌طوری صدام نکنی؟» او هم می‌خندد. «به‌جاش چطوری صدات کنم؟ اِیبی تُرشیده؟ اِیبی کثیف؟ یا فقط اِیبی؟» امممم... پیشنهاد می‌دهم: «اِیبی معرکه؟ یا شگفت‌انگیز؟ یا مثلاً اِیبی پُراُبُهت؟ همه اینا به من میاد.» «تو خیلی حرف می‌زنی! اِیبی وراج و پُرحرف چطوره؟» «این خوبه!»
یـ★ـونا
فکر کنم هیچ‌وقت متوجه این قضیه نمی‌شوید، مگر اینکه تجربه‌اش کنید. رو به کوکو می‌کنم. «ممنونم که به ما کمک کردی. می‌دونم که مجبور نبودی کمک کنی.» او جواب می‌دهد: «بعضی‌وقت‌ها باید از سرزمینم محافظت کنم. پدرم نمی‌تونه این کارو انجام بده. اون خیلی پیر و مریضه. خواهر بزرگ من قراره ملکه بشه. پس حدس می‌زنم این کارها به من مربوط می‌شه. من خیلی سوارکارِ خوبی‌ام. من سریع فکر می‌کنم. اهداف والا دارم. وقتی‌که دست چپم هم به‌اندازهٔ دست راستم بتونه خوب کار کنه، اون‌موقع دیگه کسی جلودارم نیست. همه شنیدین؟» اعلام می‌کند: «من فرماندهٔ کل هستم.» سربازها و میمون‌ها همه به او احترام می‌گذارند. رجینالد می‌گوید: «عالیه!» شازده میومیو می‌کند. کوکو می‌خندد و خم می‌شود و گوش‌های شازده را نوازش می‌کند.
یـ★ـونا
آدم خوبی که چون ناراحت است، شرور شده.
𝐑𝐎𝐒𝐄
بعضی‌وقت‌ها هم کسانی را که فکر می‌کنی خیلی خوب‌اند، متوجه می‌شوی واقعاً پست‌اند. فکر کنم هیچ‌وقت متوجه این قضیه نمی‌شوید، مگر اینکه تجربه‌اش کنید.
𝐑𝐎𝐒𝐄
می‌دونم چقدر سخته کسی رو که دوستش داری، از دست بدی
𝐑𝐎𝐒𝐄
برادری که همه‌ش سرش رو می‌خارونه! اون احتمالاً سرش شپش زده!
𝐑𝐎𝐒𝐄
«بیا این روش رو هم امتحان کنیم! بیا بزنیمش به دیوار!» به برادرم خیره می‌شوم. «تو که از بوس‌کردن قورباغه چندشت می‌شد، حالا می‌خوای پرتش کنی به دیوار؟» او سرش را می‌چرخاند. «چرا فکر می‌کنی من باید از پرت‌کردن یه قورباغه به دیوار بدم بیاد؟»
𝐑𝐎𝐒𝐄

حجم

۳۹۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۳۹۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۷۳,۰۰۰
تومان