کتاب قصه ها عوض می شوند؛ پری دریایی
معرفی کتاب قصه ها عوض می شوند؛ پری دریایی
کتاب قصهها عوض می شوند؛ پری دریایی یکی از کتابهای مجموعه قصهها عوض میشوند نوشته سارا ملانسکی است که با ترجمه سارا فرازی در انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.
درباره مجموعه قصهها عوض میشوند
مجموعه قصهها عوض میشوند داستان یک خواهر و برادر است که یک آینه جادویی دارند. پریای که در آینه زندگی میکند هربار آنها را به درون یک قصه قدیمی میفرستد. هربار هم بچهها قصه را تغییر میدهد.
پری توی آینه این بار برای آنها قصه پری دریایی را آماده کرده است و بچهها قرار است اینبار پا به دنیای این قصه بگذارند و آن را زندگی کنند.
خواندن مجموعه قصه ها عوض میشوند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کودکان علاقهمند به داستان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب قصه ها عوض می شوند؛ پری دریایی
داریم از راهی که به ساختمان سنگی میرسد، بالا میرویم که میبینیم سهتا دختر نوجوان به طرفمان میآیند. همین که ما را میبینند، شروع به جیغوویغ میکنند.
اولش فکر میکنم دارند لباسهای ما را که شبیه زندانیهاست، مسخره میکنند. ولی بعد میفهمم جیغودادشان بهخاطر دیدن شاهزاده است.
یکی از دخترها جیغ میزند: «وای خدای من!»
یکی دیگر که انگار دارد غش میکند، میگوید: «خودشه! خود خودشه!»
فقط من و جونا نیستیم که لباسهای یکشکل پوشیدهایم، همهٔ این دخترها هم پیراهنهای یقهدار سفید، دامنهای زرد، جورابهای بلند سفید و کفشهای چرمی زرد پوشیدهاند.
یونیفورم؟ شاید این ساختمان واقعاً یک مدرسه است.
یکی دیگر از دخترها میگوید: «شاهزاده مورتیمر! همه دارن دنبال شما میگردن. من... من... خیلی خوشحالم که شما حالتون خوبه.»
دختر آدامس بادکنکی میجود و موهای خیلی فرفری قهوهای دارد. هر کدام از فرهایش مثل یک فنر است.
کاش موهای من هم اینشکلی بود و کاش آدامس داشتم؛ مخصوصاً که خمیردندانم با بقیهٔ وسایل چمدان، غرق شده.
شاهزاده میگوید: «من خوبم. فقط باید به قصر برگردم.»
دختر موفرفری میگوید: «بذارین برم کمک بیارم.»
و همان مسیر را برمیگردد و به طرف ساختمان میرود. بقیهٔ دخترها هنوز به شاهزاده زل زدهاند.
چند دقیقه بعد، آن دختر با یک مشت آدمبزرگ که ظاهراً آدمهای مهمی هستند، برمیگردد و بعدش همهمان به طرف قصر شاهزاده مورتیمر میرویم.
سوار یک کالسکه میشویم و حدود یک ساعت در ساحل زیبا میگردیم. توی ساحل یکعالمه ویلاهای قشنگ است. موجهای دریا به شنهای سفید میخورند، آب مثل جواهر میدرخشد، آسمان آبی روشن است و برگهای سبز درختان تکان میخورند؛ مثل عکسی که بابا و مامان در سفر دهمین سالگرد ازدواجشان به سنت توماس در کارائیب گرفتهاند.
حجم
۱۸۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۱۸۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
نظرات کاربران
چاپیش رو دارم بی نظیر😻 هیجانی،تخیلی،ماجرایی خیلی زیبا بود😘❤️ این کتاب رو از دست ندید😇
مثل بقیه ی جلد هاش باحال بود(:
💞💖
عالیههههههه*^*🍨🌸🍭🌈
قشنگ ترین داستانی بود که خوندم..خیلی قشنگ بود. نمیدونم چرا لانا زندگی روی خشکی رو انتخاب کرد،،، بهتون پیشنهاد میکنم بخونیدش فوقالعاده هست. راستی باید واقعا به ایبی و جونا آفرین بگیم کارشون رو خوب انجام دادن اونا تونستن لانا رو نجات
عالییییییه🌸🌸🌸
واقعا عالی هست💜💜💜💜💜🐞🐞🐞🍇🍇🍇👑🌹
باید بگم این کتاب هم مثل کتاب قبلی شگفت انگیز بود !. سفر اِیبی و جونا به درون این داستان ، مثل دفعات قبل فوق العاده بود . نویسنده این کتاب واقعا ماجرای کتاب رو جالب جلو میبره ..! .📖✨
عالیییییی
واقعا این کتاب رو از دست ندید واقعا خیلی خوبه من که خیلی دوسش داشتم شما هم این کتاب رو بخرید و بخونید خیلی خوبه