کتاب سیاهِ سفید
معرفی کتاب سیاهِ سفید
کتاب سیاهِ سفید نوشته تارا سالیوان و ترجمه سینا یوسفی است. کتاب سیاهِ سفید را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره کتاب سیاهِ سفید
هابوی سیزده سال دارد اما به خاطر داشتن چشمهای روشن، موهای زرد و پوست سفید، بسیار با دیگران متفاوت است و کسی او را نمیپذیرد جز خواهرش که او را پسرک طلایی صدا میکند. خانواده هابو دوستش ندارند. خانواده هابو مجبور میشوند از روستای خودشان بروند به روستایی دیگر، هابو در روستا میفهمد که نام دیگری دارد و به او زال میگویند، اما اینجا زالها را میکشند چون فکر میکنند اعضای بدنشان خوش شانسی میآورد. حالا هابو باید دست مردی که دنبالش است فرار کند.
خواندن کتاب سیاهِ سفید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام نوجوانان علاقهمند به داستان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سیاهِ سفید
بزها را دنبال خودم میکِشم و میبرم بیرون. پاهایشان را با طناب به هم میبندم. برای محکمکاری، شاخ بز جلودار گله را به دیوار آغل میبندم. بعد، برمیگردم توی خانه.
میپرسم: «چرا باید از اینجا بریم؟» جواب را میدانم، ولی نمیخواهم آصو بداند حرفهایشان را شنیدهام.
چویی یکهو سرش را بلند میکند و داد میزند: «به خاطر تو!»
آصو آرام بهش تشر میزند: «چویی!»
چویی فریاد میزند: «راست میگم دیگه!» دستش را که ناخنهای کجوکولهای دارد توی هوا تکان میدهد تا روی حرفش تأکید کند. «تا قبل اینکه این بیاد اوضاعمون خوب بود، خوب! انزی میگه پدر توی خشکسالیهای بدتر از این تونست مزرعه رو سرپا نگه داره. اگه به خاطر این روح احمق ما رو ول نمیکرد بره، هیچکدوم از این اتفاقها نمیافتاد.»
«چویی!» صدای آصو دیگر آرام نیست. چویی دیگر حرفی نمیزند. با عصبانیت وسایلش را میچپاند توی بقچهاش. رگهای گردنش بیرون زده و حرکاتش خشن است.
خانه بد جوری ساکت میشود. میروم گوشهای از خانه که جای خوابم است و با دستهای سفیدم لباسهایم را وسط پتویم روی هم کُپه میکنم. سفید؛ نه سیاه و قوی مثل دستهای انزی، نه سیاه و ظریف مثل دستهای آصو، نه سیاه و کوتاه و کلفت مثل دستهای چویی، نه سیاه و پینهبسته مثل دستهای مادر. سفید، به سفیدی شیر، به سفیدی استخوان، به سفیدی روح.
حجم
۳۵۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
حجم
۳۵۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
نظرات کاربران
کتاب جالبیه... ماجرای زندگی "هابو" رو روایت میکنه: هابو، "پسر طلا" پسری که متفاوت و عجیب و غریبه بین مردمِ رنگینپوست کشورش "تانزانیا"... و بابت این تفاوت مدتهاست که طرد شده، و باورهای خرافاتی مردم، باعث شده تا جونش در
از بهترین و فوق العادهترین کتابهایی هستش که خواندم و لذت فراوان بردم، به تمام نوجوون های دنیا پیشنهاد می کنم که حتما حتما این کتاب رو بخوانند، و از خواندنش لذت ببرند. در این کتاب ما متوجه می شیم که
نمیدونم در وصفش چی باید بگم، یه داستان درامای بی نظیر. واقعا توی سبک خودش عالیه و من واقعا دوستش داشتم. کتاب درس های زیادی به ما میده. و واقعا سر اینکه توی تانزانیا زالارو میکشن ناراحت شدم. اخه چرا؟؟یه نکته
از نظر من رمان فوق العاده زیبا و احساسی بود..-🥺 این رمان داستان زندگی پسری به اسم((هابو)) که زال هست و متاسفانه.... در افریقا و به خصوص شمال تانزانیا زال ها رو شکار میکنن!!! مهم ترین درسی که از این تتب گرفتن!به شخصه!
صد در صد توصیه میکنم اصلا از دستش ندین . بی نظیر . عاشقتم پرتقال خوشمزه ی خودم 🧡🧡🧡🧡🧡
تعریفشو خیلی شنیدم .ممنون از طاقچه 🏅🏅
در مورد یکی از مشکلات مردم افریقا صحبت میکنه در مورد خرافات، جهل، نا اگاهی. سطح کتاب متوسط و خوبه. «مردمی که وقتی بدی رو دیدند بهش بی توجهی و پشت کردند خود بخشی از شرارت شدند.» این جالبترین قسمت کتاب
کتابی جذاب درباره حقیقتی ترسناک که تاکنون به گوش نرسیده است. اولین کتاب درباره این موضوع که در جهان نوشته شده است.( به گفته نویسنده)
بهترین کتابی که تا حالا خوندم خیلی خیلی عالیه حتما بخونیدش