کتاب همهی چراغهای خانه روشناند
۳٫۷
(۳۹)
خواندن نظراتمعرفی کتاب همهی چراغهای خانه روشناند
«همهی چراغهای خانه روشناند» نوشته آندرا لوی شاعر و نویسنده زن جامائیکایی- بریتانیایی است. لوی از جمله نویسندگان توانای زن معاصر است که قلمی گیرا دارد. او در هر دو عرصه شعر و داستان توانسته جوایز معتبر گوناگونی از جمله بوکر، والت اکات برای شعرهایش و جایزه نویسندگان مجمع الجزایر، جایزه کاستابوک و جایزه مهم ادبیات داستانی زنان را به خاطر رمانهایش کسب کند.
داستان درباره زندگی آنجلا و خانوادهاش است که از یک طبقه متوسط هستند. پدر آنجلا کارمند اداره پست و مادرش معلم دبستان است. آنها به امید زندگی بهتر از جامائیکا به انگلستان کوچ کردهاند. تنها برادر آنجلا چهار سال از او بزرگتر است و خواهرهایش نوجواناند و دنیای خودشان را دارند. زندگی آنها خوب میگذرد تا زمانی که پدر سکته مغزی میکند و تواناییاش تحلیل میرود. آنجلا راوی داستان زندگی خود و خانواده است او از یازده سالگی شروع به تعریف کردن داستانش میکند و تصویری از یک خانواده عادی و جریانات ریز و درشتی را که در یک زندگی عادی پیش میآید، شرح میدهد.
لوی در این اثر با زبان روان و خودمانی و تصاویر ملموسی که از زندگی آنجلا میسازد، خواننده را به گونهای همراه میبرد که عضوی از خانواده آنجلاو شریک شادیها و غمها و هیجانات زندگی او میشود:
«آنروز وقتی با مادرم به ملاقات پدر رفتیم، لباس مخصوص بخش را پوشیده بود و داشت دفترچه راهنمای انجام حرکات توانبخشی را نگاه میکرد.
با هیجان گفتم: «پدر! این کتابو من طراحی کردم.»
بدون هیچ احساسی به جلد کتاب نگاهی انداخت و گفت: «اِاِه؟؟»
«آره! حتی عکس خودمم توش هست.» کتاب را از دستش قاپیدم و صفحهها را خیلی سریع ورق زدم تا به عکسی رسیدم که در آن داشتم میپریدم.
«اینجا رو ببین پدر! نزدیک بود گردنم بشکنه!!» وقتی برگشتم، مادرم داشت در تنها صندلی اتاق مینشست. پدرم کتاب را از دستم گرفت. چند لحظه به عکس خیره شد و گفت: «این تویی؟ بلدی بپری؟»
در حالیکه تلاش میکردم پدر را تحت تأثیر قرار بدهم گفتم:
«آره! یعنی نه! من کتاب رو طراحی کردم و این حرکت رو انجام دادم که عکاس عکس بگیره!»
پدرم به این سادگیها احساساتی نمیشد و خیلی از جزئیات زندگی من خبر نداشت. فکر میکنم درباره من فقط این را میدانست که به دانشگاه رفتم تا درباره بعضی چیزها بیشتر بدانم.»
بافته
لائتیسیا کولومبانی
آدم های خوشبخت کتاب می خوانند و قهوه می نوشندآنیس مارتن - لوگان
بلبلکریستین هانا
یک ازدواج آمریکاییتایاری جونز
مَحرمالیف شافاک
ای کاش زنده میماندمسعیده بوغیری
سفرهایم با خالهجانگراهام گرین
بهشتتونی موریسون
نه حوا، نه آدماملی نوتومب
دریاچهی شیشهایمائیو بنچی
پلهای مدیسن کانتیرابرت جیمز والر
شگفتیاما داناهیو
تحت تعقیبشادی انجوانی رستمی
با هم بودنآنا گاوالدا
شام مخصوصهرمان کخ
من و استادمالیف شافاک
خطای نسل هانانسی هیوستن
داستان پسرمنادین گوردیمر
فرشته سکوت کردهاینریش بل
کجا میریم بابا؟سعیده بوغیری
تکوین و تکامل
قهرمان شیری
آنتولوژی شعر پست مدرن جهانپل هوور
تقلید و تنزلقهرمان شیری
فرشتگان در منظومه الهیات آگوستین قدیسالیزابت کلاین
اقلیم داستانرضا صادقی شهپر
آنتولوژی شعر اجتماعی ایرانحافظ موسوی
جادوی قصه ها در هزار و یکشبمسعود میری
مواعظی درباره سفر پیدایشاریگن .
راز عمارت سرخای. ای. میلن
خاک آمریکاجنین کامینز
حجم
۱۸۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
حجم
۱۸۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
قیمت:
۱۰۰,۸۰۰
تومان
نظرات کاربران
اواسط کتاب فکر نمیکنی با چنین شاهکاری روبرو باشی بیشتر شبیه این است که نشستهای و عکسهای یک آلبوم خانوادگی را میبینی. هر چند صفحه یک عکس... فصل های اول برایت ماجراهای رندوم از زندگی یک خانواده است. یکی از بچگی بچهها
داستان تلخ رابطه ها یه خوانواده ی جاماییکایی که به انگلستان مهاجرت کردن داستان زندگی ای که امیخته با طنزی تلخ ، تفاوت ها رو به رخ میکشه.تقریبا از نیمه ی کتاب تمرکز کتاب روی روابط ادم های داستانه و به طرز
روابط خاتوادگی و شرایط زندگی مهاجران نثر ساده و روانی داشت و خوب بود یه روزه تموم شد روابط دختر و پدری که مرد عجیبی بود
ممنون از طاقچه بابت رایگان کردن این کتاب تو روز عید. کتاب متوسطی هست و یه زندگی به شدت معمولی رو روایت میکنه. اتفاقات روزمره.
خوندن روایتهای با احساس و ظریف از نگاه دختر کوچک خانوادهای که اصالت جاماییکایی دارند و به لندن مهاجرت کردند، لذت بخش بود. از اون کتابهایی که پیام و محتوای خاصی ندارن اما نثر سبک و روانی دارن و میتونی
رابطه بین پدر و فرزند همیشه رابطه متفاوت و عجیبی است. پراز عشق و احساس در بستر پنها شرم. این رابطه زیبا در رمان به خوبی ترسیم شده بود.
ترجمه کتاب خیلی روان و عالی بود . از این جهت یکی از بهترین کتاب هایی بود که این اواخر خوندم . داستان فراز و فرود زیادی نداره ، با این وجود حس صمیمیت و ارتباط خوبی در صفحاتش هست
ممنون طاقچه جان، بابت عیدیت.😘
قشنگ و صمیمی!
یه لحظه خوندمش، چراغ ها را من خاموش می کنم😁