دانلود و خرید کتاب بیهوشی گُردِن کُرمن ترجمه نیلوفر امن‌زاده
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب بیهوشی

کتاب بیهوشی

معرفی کتاب بیهوشی

کتاب بیهوشی نوشته کردن کرمن و ترجمه نیلوفر امن‌زاده است. کتاب بیهوشی را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب بیهوشی

چیس پسر جوانی است که ناگهان در بیمارستان به‌هوش می‌آید، او می‌فهمد از جایی سقوط کرده است و همین موضوع باعث شده حافظه‌اش را از دست بدهد، هرچه تلاش می‌کند چیزی به یاد نمی‌آورد حتی اسمش، حالا باید به مدرسه برگردد و آن‌جا متوجه می‌شود گذشته‌ی خوشایندی نداشته است. حالا باید همه چیز را از اول بسازد.

خواندن کتاب بیهوشی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به کودکان علاقه‌مند به داستان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب بیهوشی

می‌پرسم: «من کجام؟ چرا تو بیمارستانم؟ اینا کی‌ان؟»

خانم عینکی با وحشت نفسش را حبس می‌کند.

با صدای مضطربی می‌گوید: «چِیس، عزیزم، منم. مامان.»

مامان. واقعاً این زن فکر نمی‌کند که من مادر خودم را می‌شناسم؟

با عصبانیت می‌گویم: «تا حالا تو رو توی زندگی‌م ندیده‌م. مامان من... مامان من...»

این‌جاست که آن اتفاق می‌افتد. ذهنم را به دنبال تصویری از مامان زیر و رو می‌کنم و دست خالی برمی‌گردم.

همین اتفاق برای بابا، خانه، دوستان، مدرسه و همهٔ چیزهای دیگر هم می‌افتد.

عجیب‌ترین احساسِ ممکن است. می‌دانم چه‌طور باید به یاد بیاورم ولی وقتی سعی می‌کنم این کار را بکنم، می‌بینم ذهنم خالی است. مثل کامپیوتری که دیسک سختش پاک شده باشد. اگر خاموش و روشنش کنی، سیستم‌عاملش به خوبی کار می‌کند. ولی اگر دنبال فایلی بگردی، هیچ چیز پیدا نمی‌کنی.

حتی اسم خودم.

می‌پرسم: «اسم من چیه؟ چِیس؟»

⚡Melika.jr⚡
۱۳۹۹/۱۰/۰۲

من نسخه ی چاپی این کتاب رو خوندم . به نظر من که عالی بود . این کتاب میتونه الگوی خوبی هم برای بهتر زندگی کردن باشه 😊این کتاب به من نشون داد که ادم نمیتونه تغییر کنه : از

- بیشتر
هاجر
۱۴۰۰/۰۵/۱۷

به نظرم اسم کتاب باید فراموشی ترجمه میشد نه بیهوشی!! بیهوشی اشتباهه چون شخصیت اصلی داستان فراموشی میگیره

maryam342
۱۳۹۹/۰۹/۱۰

خیلی قشنگه و از بهترین کتاباییه که خوندم....و کاری میکنه که ما وقتی هر کسی حرف میزنه طرز فکرش و دید اون به دنیا و مشاهداتشو میگه... بسیار زیبا و پرماجرا

Maryam
۱۴۰۰/۰۲/۰۷

جذاب ترین کتاب رئالی که تو عمرم خوندم 🤓 اونقدر ارزش داشت که حاضر نشدم اینجا و دیجیتال بخونم باید چاپیشو می‌گرفتم و بوش میکردم 🥴 ولی حسی که این کتاب بهتون میده توصیف نا پذیره ✋🏻موافقید ؟😎💙💙👇🏻

Hana
۱۴۰۰/۱۲/۲۹

یکی از بهترین کتاب هایی بود که توی ژانر رئال خوندم. داستان درمورد پسری بود که بعد از افتادن از پشت‌بوم خونش، فراموشی میگیره و کلا به ی آدم جدید تبدیل میشه... آدمی که دیگه کارهای اشتباه گذشتشو تکرار نمیکنه،

- بیشتر
• Strawberry🍓
۱۴۰۱/۰۷/۳۰

یکی از قشنگترین کتابایی بود که ژانر رئال خوندم‌ ‌:)

𝘼𝙂𝘿`𝘚𝘶𝘨𝘢
۱۳۹۹/۱۱/۰۴

خیلی کتاب جالب و قشنگی هست و ژانرش رئال هست.🤗💗 این داستان جذاب درمورد پسری است که گذشته‌ی ناخوشایندی دارد و باید بفهمد چطور می‌تواند از اول شروع کند. داستانی غیرقابل‌پیش‌بینی و نو درباره‌ی فرصت‌های دوباره‌ای که برای جبران برایمان پیش

- بیشتر
𝑽𝒊𝒐𝒍𝒆𝒕𝒕🌲🌫
۱۴۰۲/۰۸/۲۳

همین امروز توی مدرسه تمومش کردم و میتونم بگم.... قشنگ، پرمعنی، دوست‌داشتنی....🥲🥺👓 همه شخصیت ها و احساساتشون رو با تمام وجود حس میکردم🧡 کاش ماهم بتونیم زندگیمون رو از اول و بهتر شروع کنیم....🟠 تاثیر گذار و زیبا بود🍁 🍊* چند تا از آدم های

- بیشتر
به دنبال آلاسکا
۱۴۰۲/۰۷/۰۱

نمیدونم چرا جدیدا اینقدر به داستان نوجوان علاقه مند شدم واقعا از نشر پرتقال ممنونم بابت ترجمه همچین کتابایی داستان از دید یه بچه قلدر که از قضا فراموشی گرفته روایت میشه زاویه دید نویسنده خیلی واقع بینانست و این برای من نقطه

- بیشتر
پاییز
۱۴۰۰/۰۴/۲۸

داستان چیس آمبروز. شرور ترین و شیطون ترین بچه مدرسه که یک روز از پشت بام میفته و فراموشی میگیره. ایده جذابی داشت. جزء چیزهاییه که احتمالا همه حداقل یک بار بهش فکر کردن. بسیار جذاب و روون هم نوشته شده. انتظار

- بیشتر
حتی ساعت خراب هم روزی دو بار زمانِ درست را نشان می‌دهد.
♡عاشق کتاب♡
بعضی‌وقتا تنها چیزی که آدم لازم داره اینه که یه چماق بخوره تو سرش.
♡عاشق کتاب♡
عشق فقط کور نیست. احمق هم هست.
♡عاشق کتاب♡
ناراحتی، همهٔ انرژی آدم را بیرون می‌کشد.
♡عاشق کتاب♡
هیچ چیز اعصاب‌خردکن‌تر از این نیست که بخواهی حقیقت را از زیر زبان کسی بیرون بکشی که نمی‌توانی به او بگویی دقیقاً چه هدفی داری.
باران نویریان
مثل اینکه به‌کل یادم رفته چه دانش‌آموز تنبلی بوده‌ام، چون همهٔ معلم‌ها از پیشرفت تحصیلی‌ام شوکه شده‌اند. وقتی مشق‌هایم را تحویل می‌دهم، بعضی‌هایشان می‌خواهند غش کنند.
ح‌َـدیـثـهــ
فراموش‌کردنِ گذشته‌ام به اندازهٔ کافی عجیب بود، ولی این عجیب‌تر است: هر چه بیشتر یادم می‌آید، کمتر خودم را می‌شناسم.
باران نویریان
چِیس آمبروزی که قبلاً بودم، هیچ‌وقت نمی‌توانست این‌قدر حامی داشته باشد. مامان و بابا. جانی. شاید آرون و بِر که حتماً بدترین شاهدهای دنیا می‌شدند. شاید چندتا از هم‌تیمی‌های دیگرم، چون احساس اجبار می‌کردند. فقط همین‌ها بودند که حاضر می‌شدند روی صندلی‌های طرفدارانم بنشینند. پشت سر خانواده‌ام از پله‌های دادگاه پایین می‌آیم و با تمام وجود، هوای آزاد را به ریه‌هایم می‌کشم. چندتا از آدم‌های دنیا می‌توانند زندگی‌شان را از نو شروع کنند؟ سقوط‌کردن از پشت‌بام، بهترین اتفاقی است که تا حالا برایم افتاده.
ز.م
یک بار دیگر به خلاء سرک می‌کشم؛ به جایی که حافظه‌ام باید آن‌جا باشد. مثل این است که دستت را توی جیبت فرو کنی تا چیزی را برداری که باید آن‌جا باشد، ولی نیست. با این تفاوت که چیزی که من دنبالش می‌گردم کلید یا گوشی نیست؛ کل زندگی‌ام است.
کاربر ۱۵۸۲۹۰۵
چِیس هر روز چیزهای بیشتری به یاد می‌آورد. البته هنوز راه درازی دارد تا فراموشی‌اش کاملاً درمان شود. ولی هر از چندگاهی در راهروی مدرسه می‌بینمش که رنگش پریده و کاملاً شوکه شده و می‌فهمم چیز وحشتناکی از زندگی قبلی‌اش فهمیده. طفلک بیچاره. شاید یک روز به این موضوع عادت کند و دیگر این‌قدر اذیت نشود. ولی بعید می‌دانم.
H . E
من بدترین اتفاق زندگی‌ام را پشت سر گذاشتم. جوری آزارم دادند که مجبور شدم شهر را ترک کنم. ولی بیشترِ بچه‌ها حتی شاخک‌هایشان هم تکان نخورد.
(:Ne´gar:)
وقتی که آن دختر دیوانه ماست‌بستنی را روی سَرم خالی کرد. خنده‌دار است؛ وقتی ماجرا را برای مادرم تعریف کردم دلش برایم سوخت ولی خیلی غافل‌گیر نشد. انگار ما توی شهری زندگی می‌کنیم که مردمش همیشه با ظرف دِسِر در حال حمله به یکدیگر هستند.
=o
«اتاقت از این پنجره‌های زیر شیروونی داره. همیشه بازش می‌کنی و می‌خزی روی لبهٔ بوم. از وقتی که یادمه این کارو می‌کردی.» «کسی هم بهم هشدار نمی‌داد که ممکنه گردنم بشکنه؟»
=o
آرون اضافه می‌کند: «ما همیشه باهاتیم پسر.»
یـ★ـونا
بهترین ویژگی باشگاه ویدئو، آدم‌هایی هستند که کشف می‌کنی. مثل آقای سالوِی. یا کیمی، که اگر به خاطر باشگاه نبود هرگز متوجه حضور من نمی‌شد. یا چِیس، که سه‌چهارمِ عمرم از او می‌ترسیدم و حالا یکی از بهترین دوستانم است.
H . E
می‌گویم: «سالن غذاخوری. تقریباً با هم ناهار خوردیم. من برندن‌ام.» صورتش آرام می‌شود و لبخند مظلومانه‌ای می‌زند که یعنی من را شناخته. گچ دستش را باز کرده و حتی جای زخم‌هایش دارند محو می‌شوند. خودش را معرفی می‌کند: «چِیس.» خنده‌ام می‌گیرد: «همه تو رو می‌شناسن.»
کاربر ۳۲۰۶
وقتی به زندگی واقعی دسترسی داری، فیلمنامه می‌خواهی چه‌کار؟
𝐑𝐎𝐒𝐄
شک ندارم که تو قوی هستی. و احمق. ولی همه یه وقتایی احمق می‌شن. راهش اینه که نذاری چندتا حماقت باعث بشن کل بازی رو ببازی.
باران نویریان
خسارت وارده به پیانو بود که باعث شد هیئت‌مدیره آن‌قدر عصبانی شوند که پلیس خبر کنند. قاضی خرفت به چِیس، آرون و بِر حکم داد تا مدتی در خانهٔ سالمندان شهر خدمت کنند (بیچاره سالمندان).
=o
البته معنی‌اش این نیست که باید از رویای جهانی‌شدن دست بکشی. کیمی فیلم خام گروه موسیقی یک‌نفره را برداشته و همهٔ قسمت‌هایش را پاک کرده به جز جایی که توی توبا گیر افتاده‌ام و با کپسول آتش‌نشانی به من شلیک می‌شود. بعد، ویدئو را با عنوان شکست مفتضحانه در نواختن توبا روی یوتیوب گذاشته. ویدئو تا الان ۳۶۰.۰۰۰ بار دیده شده! باورنکردنی است! من یک ویدئوی جهانی دارم! خب البته ویدئوی کیمی است، چون او آن را با حساب کاربری خودش ارسال کرده و هیچ اسمی از من نبرده، حتی یک بار. من فقط یک کودنم که توی توبا گیر کرده و مثل دیوانه‌ها خودش را تکان می‌دهد و دهانش کف می‌کند. ولی در هر صورت، جهانی شده‌ام. این ثابت می‌کند که هر چیزی ممکن است. من و کیمی. شهرت در یوتیوب. حتی چِیس آمبروز هم دارد پسر خوبی از آب درمی‌آید.
یـ★ـونا

حجم

۲۰۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۲۰۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
تومان