دانلود و خرید کتاب آخرین روز خانم بیکسبی جان دیوید اَندرسون ترجمه هدا نژادحسینیان
تصویر جلد کتاب آخرین روز خانم بیکسبی

کتاب آخرین روز خانم بیکسبی

معرفی کتاب آخرین روز خانم بیکسبی

کتاب آخرین روز خانم بیکسبی نوشته جان دیوید اندرسون است. این کتاب با ترجمه‌ی هدا نژاد حسینیان منتشر شده است. معلم‌های مختلفی وجود دارند خوب و بد و مهربان عصبانی. خانم بیکسبی یکی از آن معلم‌هایی بود که بچه‌ها دیوانه‌وار دوستش داشتند و تحمل مدرسه را برای همه آسان می‌کرد. اما خانم بیکسبی سرطان دارد و دیگر نمی‌تواند به مدرسه بیاید. بچه‌ها تصمیم گرفته‌اند او را خوشحال کنند.

این کتاب عشق و محبت را به کودکان یاد می‌دهد و کمک می‌کند احساساتشان را درک کنند و بروز دهند.

خواندن کتاب آخرین روز خانم بیکسبی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنند

این کتاب را به تمام کودکان علاقه‌مند به داستان پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب آخرین روز خانم بیکسبی

نمی‌دانم این حرف‌هایش واقعیت دارد یا نه، ولی برای این‌که تأییدش کنم سر تکان می‌دهم. استیو همیشه پر از آمار و ارقام است. گاهی اوقات چیزهایی را که می‌گوید برای خودم یادداشت می‌کنم و بعداً که به خانه می‌رسم، آن‌ها را گوگل می‌کنم؛ چیزهایی مثل این‌که زنبور سرخ چون نیش ملایمی دارد، می‌تواند چندین‌بار آدم را بگزد یا این‌که آنفولانزا اولین دلیل مرگ‌ومیر در گواتمالاست. او هیچ‌وقت دربارهٔ این چیزها اشتباه نمی‌کند. بعد از کلی سال دوست صمیمی بودن، من دیگر یاد گرفته‌ام که به حرف‌هایش شک نکنم. استیو مثل دانشمندها عینکش را بالا می‌دهد. فیلم بازی نمی‌کند، واقعاً نمی‌تواند عینکش را روی دماغش نگه دارد.

ربکا همان‌طور که فکر می‌کند چه کند، یکی‌یکی به همه‌مان زل می‌زند.

«گفتین تف، آره؟»

برند می‌گوید: «آره.»

«باشه... پس لابد اگه من این کار رو بکنم، خیلی افتضاح می‌شه، نه؟»

ربکا رودابوش آب دهانش را پرت می‌کند روی صورت استیو.

تمام بیماری‌های واگیردار دقیقاً همین‌جوری شروع می‌شوند.

سیده زهرا محمدی
۱۴۰۱/۰۵/۱۹

یکی از ویژگی‌های جالب بچه‌ها تروتازه بودن حس‌هاشونه. همین ویژگی‌شون باعث سرشوق اومدنشون از چیزهای کوچک می‌شه. چند روز پیش که کتاب «آخرین روزخانم بیکسبی» رو می‌خوندم، با خودم گفتم چقدر خوب که یه بخشی درون منه که هنوز بچه است‌. هنوز

- بیشتر
𝘼𝙂𝘿`𝘚𝘶𝘨𝘢
۱۳۹۹/۰۸/۲۳

خیلی عالی بود من از داستانش خیلی خوشم اومد🌷💐💙💜💚

عینکی خوش قلب
۱۴۰۰/۱۲/۰۳

بی‌نظیر بود.

شهرزاد
۱۴۰۱/۰۴/۰۳

من نسخهی چاپیش رو دارم اما هنوز مطالعه نکردم

نِگار؛
۱۴۰۳/۰۶/۲۴

کتاب داستان زندگی سه تا پسر بچه مدرسه ای رو توضیح میده که درحال برنامه ریزی برای آخرین روزشون با معلم محبوبشون خانم بیکسبی هستند و روند کتاب اینطوری میگذره...یک هفته طول کشید تا تونستم این کتاب رو تموم کنم

- بیشتر
کاربر ۶۸۹۷۳۶۱
۱۴۰۲/۰۴/۲۲

من این داستان رو به صورت الکترونیکی نخوندم کتابش رو داشتم و حتما پیشنهاد میکنم

کاربر 1399335
۱۴۰۳/۰۷/۰۹

تلاش سه‌تا پسربچه شیطون برای ملاقات معلم مهربونی که بهشون عشق و حمایت بخشیده بود... شاید اولش یکم حوصله‌اتون رو سر ببره، پیشنهاد می‌کنم صبور باشید. پایان کتاب ارزش صبرتون رو داره. با اینکه تا حدود زیادی طنازانه نوشته شده بود، اما

- بیشتر
عطا لطفیان
۱۴۰۲/۰۶/۱۴

خیلی خیلی عالی! هم کسایی که دوست دارن معلم بشن بخونن و هم کسایی که دوست دارن یه رمان درجه یک تجربه کنند.در حال و هوای مدرسه که آمیخته شده با زندگی و سختی هایش هست این کتاب رو تجربه می‌کنیم

- بیشتر
♬زحــ‌‌‌‌↻لღ
۱۴۰۱/۰۶/۱۶

کتاب خیلی خوبی بود خوشم اومد

Need time
۱۴۰۱/۰۳/۲۵

انتظار داشتم خیلی بهتر باشه ...

ولی بیشتر از همه آن‌جوری بود که به حرف‌هایت گوش می‌داد، آن‌جوری که همهٔ حواسش را به تو می‌داد. با بقیهٔ معلم‌ها که صحبت می‌کردی، یک چشمشان به کلاس بود، ولی خانم بیکسبی تمام مدت نگاهش را به تو می‌دوخت. اصلاً هم مهم نبود چقدر طول بکشد تا بتوانی حرفت را بزنی.
عینکی خوش قلب
واقعیت این است، همهٔ واقعیت این است؛ که در اصل، روز آخر نیست که از همه مهم‌تر است، بلکه روزهای قبلش اهمیت دارند؛ همان‌هایی که فرصت داری برگردی و دوباره بهشان نگاه کنی. آن‌ها روزهای میخکی هستند. شاید اول خیلی به چشم نیایند، ولی بیشتر با تو می‌مانند.
mah_s
«شهامت، در این نیست که اسلحه به دست بگیری. شهامت این است که بدانی هنوز نجنگیده شکست خورده‌ای، اما باز بجنگی و به هر قیمتی کار را تمام کنی.»
لیلا
حتی «خوب‌ها» هم هرازگاهی وارد فاز نصیحت می‌شوند. البته حقشان است؛ چون مثل بقیهٔ معلم‌ها بیش از حد حوصلهٔ ما را سر نمی‌برند، بهشان ارفاق می‌کنیم.
کاربر ۱۵۸۲۹۰۵
‘به محض این‌که در توانایی پروازتون شک کنین، برای همیشه از پرواز کردن بازمی‌مونین’
f.r
«شهامت، در این نیست که اسلحه به دست بگیری. شهامت این است که بدانی هنوز نجنگیده شکست خورده‌ای، اما باز بجنگی و به هر قیمتی کار را تمام کنی.»
mah_s
به‌نظرم فرق بین هنرمندان و بقیهٔ ماها در همین است. هنرمندها می‌دانند که کجاها را سایه بزنند.
معصومه توکلی
بزرگ‌ترها بلدند وقتی حتی کار بدی نمی‌کنی، کاری کنند که احساس گناه کنی...
معصومه توکلی
همان معلم‌هایی که همه‌اش می‌گویند ساکت باشیم، حالا فرقی نمی‌کند که زنگ مطالعه باشد، وقت کار یا تقسیم کار باشد، زنگ ناهار باشد، بعد از مدرسه باشد، قبل از مدرسه باشد، آخر هفته باشد یا هر وقت دیگری. فقط باید صاف بنشینی و جیک نزنی.
کاربر ۱۵۸۲۹۰۵
«زامبی‌ها»: آن‌ها همان معلم‌هایی هستند که چندین قرن است معلم‌اند. از زمان ریاست جمهوری روزولت، منظورم روزولت اول است، همان که سبیل‌های پرپشت دارد و در فیلم موزه‌ها دیده‌ایم. معلم‌های زامبی با صدای یکنواختی زیر لب زمزمه می‌کنند و مجهز به تعداد زیادی کاربرگ هستند. همهٔ این کاربرگ‌ها طوری طراحی شده‌اند که هر گونه خوشی از چرخهٔ آموزش حذف شود
کاربر ۱۵۸۲۹۰۵
می‌گفت گل‌های میخک اسمشان بد در رفته؛ چون که از گل‌های رُز ارزان‌ترند، ولی او آن‌ها را بیشتر دوست داشت؛ چون می‌گفت بیشتر می‌جنگند. رُزها نازک‌نارنجی‌اند، زود تسلیم می‌شوند و می‌میرند. حتی فرصت نمی‌دهند که به بودنشان عادت کنی.
لیلا
خانم بیکسبی حداقل هفته‌ای یک‌بار ما را مجبور می‌کرد تا یک ربع، بیست دقیقه‌ای در دفتر یادداشتمان بنویسیم. گاهی اوقات می‌توانستیم دربارهٔ هر چیزی که دلمان می‌خواست بنویسیم، ولی بیشتر وقت‌ها او برای ما جمله‌هایی با موضوعات مختلف می‌نوشت تا ما دربارهٔ آن‌ها بنویسیم. مثلاً، دربارهٔ وقتی بنویسید که یک چیز غافلگیرکننده دربارهٔ خودتان کشف کردید یا دربارهٔ کسی بنویسید که خیلی او را قبول دارید. گاهی سؤالاتش را با «کدام را ترجیح می‌دهید» شروع می‌کرد و گاهی هم پیشنهادهای عجیب‌غریب می‌داد؛ مثلاً می‌گفت یک طعم جدید آدامس را که فکر می‌کنید هیچ کس حاضر نمی‌شود آن را بجود انتخاب کنید و برایش یک آگهی تبلیغاتی بنویسید.
لیلا
در اصل، روز آخر نیست که از همه مهم‌تر است، بلکه روزهای قبلش اهمیت دارند؛ همان‌هایی که فرصت داری برگردی و دوباره بهشان نگاه کنی. آن‌ها روزهای میخکی هستند. شاید اول خیلی به چشم نیایند، ولی بیشتر با تو می‌مانند.
معصومه توکلی
گاهی آدم هنوز کاری را شروع نکرده، شکست می‌خورد، ولی مهم نیست. باید ادامه داد. به هر قیمتی.
معصومه توکلی
به دنبالش، سکوتی طولانی حکمفرما می‌شود و من دوباره از پنجره به آسمان نگاه می‌کنم. ابرها کنار رفته‌اند و برای موج‌های بی‌پایان آبی، راه را باز کرده‌اند. برایم جالب است بدانم چه‌چیزی در ابرها وجود دارد که باعث می‌شود آدم‌ها به بهشت فکر کنند. شاید این‌که آن‌ها سر راه هستند و باید چیز دیگری، ورای آن‌ها، آن بالا بالاها باشد.
معصومه توکلی
روزهایی که با او بودم، حسشان کاملاً فرق داشت. بهتر بودند. انگار در یک جای رؤیایی بودم که زمان می‌ایستاد؛ جایی که انگار هیچ اتفاق بدی نمی‌توانست بیفتد. می‌شود گفت روزهای محشری بودند.
معصومه توکلی
باید بگویم که کریستینا ساکاتا تقریباً در همه‌چیز از من بهتر است. او بهتر از من می‌خواند، بهتر از من اسکیت بازی می‌کند، بهتر از من غذا می‌پزد و بهتر از من بسکتبال بازی می‌کند (البته تابه‌حال کسی را ندیده‌ام که در بسکتبال از من بهتر نباشد).
معصومه توکلی

حجم

۲۶۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

حجم

۲۶۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

قیمت:
۶۶,۰۰۰
تومان